محمدمهدی داماد: در مجموعه تلویزیونی یوسف پیامبر(ع) نگاه کلامی پررنگی وجود دارد که برآمده از نگاه شیعه به پیامبران ادیان ابراهیمی و نیز اندیشه «امت و امامت» است. نگاهی که مبتنی بر باور عصمت است و قداست والایی را در تمام فیلم به نمایش میگذارد. نگاهی که نظیر آن را در فیلمهای ساختهشده از سوی پیروان ادیان دیگر اعم از یهودی و مسیحی نمیتوان مشاهده کرد. ساده اینکه در آنجا با این قداست مواجه نیستیم. این نگرش اصلی فیلم، رابطه دین و سیاست را در طول آن رقم میزند. اما همه داستان فقط روایتگر این رابطه نیست. بل فراتر از آن در «یوسف پیامبر» جلوههایی از رابطه 2 نهاد دین و سیاست به تصویر کشیده میشود که در متن پیش رو به برخی از این روابط میپردازیم.
یک - در سیر داستانی یوسف پیامبر، زمانی که حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیهالسلام وارد مصر میشود، فصل جدیدی در فیلم آغاز میشود که بهتدریج ما را با روابط پیچیدهای از 2 نهاد «دین» و «سیاست» آشنا میکند؛ روابطی که تا آخر فیلم ابعاد و اجزای گوناگونی را نشان میدهد. «یوسف پیامبر» بهخوبی رابطه مهم و مؤثر 2 نهاد دین و سیاست را به تصویر میکشد. نگارنده فارغ از داستان پرکششی که این قصه دینی از دیرباز در جغرافیاهای مختلف داشته، رابطه دین و سیاست را در فیلم بسیار پرمغز و جذاب یافته است. زندهیاد فرجالله سلحشور رحمتالله تعالیعلیه در اثر خود نشان میدهد این رابطه دوطرفه از ازمنه قدیم وجود داشته است و هرکدام ضامن بقای دیگری است. حتی فرعون و حاکم مصر نیز اگرچه از دست این کاهنان در عذابند؛ اما چاره چیست؟ نظام و باور جایگزینی ندارند تا این عناصر زیادهخواهِ معبد را که آویزان قدرت شدهاند حذف کنند. در اینجا نهتنها «آخناتون» (فرعون جوان) که پدرش «آمنهوتپ» نیز از این وضعیت ناراضی است. اما بخت و اقبال با آخناتون یار بود که در دوران او یوسف پیامبر ظهور کرد و با آوردن نظام معرفتی جدید، توانست دست قدرت حکومت را در برخورد با معبد «آمون» باز کند.
دو ـ در «یوسف پیامبر» ما تنها با 2 نهاد اجتماعی مهم مواجهیم: دین و دولت. از بدو ورود یوسف به مصر، ما با یک رابطه و دادوستد میان 2 نهاد دین و حکومت مواجه میشویم. او به ما نشان میدهد سیاستمداران، دین خود را دارند و لزوماً براساس آنچه در تبلیغات و تشریفات وجود دارد، نمیاندیشند. سیاستمداران در قلمرو قدرت به دین نیاز دارند اما با این مساله نیز مواجهند که با رقبای خود چه باید بکنند.
اثر مرحوم سلحشور(ره) همچنین نشان میدهد میان دین حقیقی و دین کاذب فاصله وجود دارد؛ یا اینکه میان دین و نهاد دین تفاوت هست. او بهخوبی نشان میدهد دین چیزی است و نهاد دین چیز دیگر. یا اینکه میان دین و نهاد دین اختلافها بسیار است. نهاد دین برای مشروعیت بخشیدن به حکومت فراعنه ایدئولوژی میسازد و مراسم رسمی و تشریفات را برگزار میکند و در عوض حکومت نیز منافع آنان را تأمین میکند. اما این رابطه براساس یک منافع مشترک صورت گرفته است و لزوما مبتنی بر باورها و اعتقادات نیست. همانطور که «پوتیفار» نیز در محضر یوسف اقرار میکند او نیز به آن دین و خدایانش اعتقادی ندارد اما چارهای جز پذیرش این «اپیستمه» حاکم بر جامعه مصر و از جمله خدایانش نمیبیند. رشد سیاسی و اجتماعی و حفظ آن در گرو پذیرش این دین است؛ دینی که مجموعهای از بافتهای شناختی مختلف و «درهم و برهم» است. آنها نمیتوانند به شاکله این «دین خرافی» و نهاد آن دست بزنند چون جایگزینی برای آن ندارند. آنها اگرچه از فساد کاهنان آگاه و ناراضی هستند اما مجبورند با این دین انحرافی که مقوّم الیگارشی و نظام طبقاتی است بسازند چون هنوز خیلیها مؤمنانه به آن باور دارند. اما زمانی که حضرت یوسف(ع) دین عدالتخواه خویش را که حامی مستضعفان است و بر خدای واحد بنا شده ارائه میکند، آن خلأ جبران میشود. اگرچه این دین نظام طبقاتی را به چالش میکشد اما در مجموع در دربار هستند افرادی که آن را بر دین ظالمانه ترجیح دهند. در اینجا همچنین میبینیم بسط دین، به حکومت و ابزار قدرت نیاز دارد و تا حکومت به پشتیبانی دینی نیاید زمینه برای گسترش بیشتر آن فراهم نمیشود. از این جهت یوسف پیامبر انگاره جدایی دین از سیاست را نیز به چالش میکشد و نشان میدهد چگونه یک دین با حلقه کوچکی از افراد زمانی که به حکومت متصل میشود زمینه را برای پذیرش آن در توده فراهم میکند.
سه ـ داستان «یوسف پیامبر» روایتگر دیگری از اندیشه امت و امامت است و بهسادگی این باور را به تصویر میکشد که تا شخصیتی مانند «امام» در کانون و محوریت یک جامعه قرار نگیرد، آن جامعه توان دستیابی به اهداف خود را نخواهد داشت.
در برابر نظام طبقاتی و الیگارشیک این اندیشه امت و امامت است که راهگشاست و بساط نظام طبقاتی را به هم میریزد. از این جهت یوسف پیامبر عرصه نمایش تقابل دین الیگارشیک در مقابل دین عدالتخواه و حامی تودههای مستضعف است. دین الیگارشیک بر خدایان متعدد و بتهای دستساز بشر استوار است و راهی است برای چپاول توده و استحمار آنها، اما دین حقیقی بر خدای واحد استوار است که با برخورد با نظام طبقاتی بهدنبال عدالت و تامین منافع برای توده است. یوسف پیامبر همچنین نظریه «مذهب علیه مذهب» را نیز بهسادگی به تصویر میکشد. مطابق این نظریه، دین هیچگاه در طول تاریخ با بیدینی به جنگ نرفته است و برعکس. آنچه همواره رخ داده جنگ یک دین با دین دیگر بوده است. در مقابل پیامبران، افرادی مدافع قدرت و حافظ نظام طبقاتی قرار داشتهاند که با زبان دین سخن میگفتهاند. لذا مساله اینجا بوده که کدام دین و با چه ویژگیهایی با دین دیگر به مبارزه پرداخته است؟ دینی که بر اخلاقیات و عدالت و آزادی استوار بوده؟ یا دینی که بر منافع گروهی خاصی بنا شده و خواسته جهان و زندگی بشر را طوری تفسیر کند که منافع آنان را تأمین کند؟
مرحوم سلحشور با زبانی ساده این معرکهها و شرایط را به تصویر میکشد. شاید علت جذابیت مجموعه یوسف پیامبر در همین سادگی باشد که به رغم معدود نقدهای فنیای که متخصصان بر آن روا داشتهاند اما این اثر همچنان مورد توجه توده است و هر بار که از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود، بینندههای فراوان خود را دارد. سلحشور این مفاهیم را بهسادگی و برای فهم همه افراد در تمام گستره جهان اسلام بیان کرده است.
سخن آخر اینکه «یوسف پیامبر» روایگر فرهنگ سیاسی ایرانیان است. همان فرهنگی که انقلاب بزرگ اسلامی را در سال 57 پدید آورد و سلحشور به عنوان یک انقلابی در بطن آن قرار داشت؛ انقلابی که مبتنی بر نظریه امت و امامت بود و هدفش دستیابی به عدالت اجتماعی از مسیر مبارزه با نظام الیگارشی بود. اقبال به «یوسف پیامبر» نشانگر این است که مهمترین عنصر فرهنگ سیاسی ایرانیان یعنی «امت و امامت» که میراث گذشتگان است، هنوز زنده است.