printlogo


کد خبر: 156420تاریخ: 1395/2/4 00:00
نگاهی به فیلم «کفش‌هایم کو؟» ساخته کیومرث پوراحمد
کفش‌های میرزا نوروز!

سیدحمید رضوی: «کفش‌هایم کو؟» آخرین اثر کیومرث پوراحمد، فیلمساز قدیمی سینمای ایران است که پس از رونمایی در جشنواره فجر سال گذشته، چند هفته‌ای است وارد اکران سینماهای کشور شده است اما این فیلم چنان مضحکانه و با نگاه سطحی روایت می‌شود که بیشتر از اینکه دردآور باشد و نشانه‌ای از کفش‌های گمشده آدمی به دلیل تنهایی؛ ما را به یاد فیلم قدیمی «کفش‌های میرزا نوروز» می‌اندازد. چون بازیگر اصلی فیلم هم در مواردی با توجه به نوع لباسی که می‌پوشد شبیه نوروزخان می‌شود!
به هر حال داستان فیلم درباره سرگذشت مردی با نام «حبیب کاوه» بوده که کارخانه‌دار قدیمى مبتلا به بیمارى آلزایمر است که به دلیل ترک خانواده‌اش و مشکلات تنهایی دچار این بیماری شده تا اینکه دخترش از خارج به ایران می‌آید و بعد همسرش می‌آید و شرایط روحی مرد بهتر می‌شود. کیومرث پوراحمد در نوشتن فیلمنامه فیلم جدیدش گفته است از دلایل نوشتن فیلمنامه این کار، خواندن رمان «هنوز آلیس»، نوشته لیزا جنوا بوده است اما این کجا و آن کجا! چرا که آن اثر به شکلی روانشناسانه و در بستری ارزنده از روایتگری توانسته بود بخوبی شخصیت‌ها را برای مخاطب به نمایش درآورد تا بخوبی به عمق مساله پی ببریم اما این فیلم داخلی تنها در حالتی از ادابازی به سمت شخصیت‌پردازی رفته و هیچ نگاه روشنی از تحلیل شخصیت‌ها را نشان نمی‌دهد، از این جهت ما نمی‌توانیم بفهمیم چرا خانواده مرد فیلم «کفش‌هایم کو؟» او را ترک کرده‌اند و چرا به شکلی اتفاقی بازگشتند، اصلا چه شد که زن ناگهان به ایران بازگشت و این رابطه‌های سرد شده طی چند سال در عرض چند روز به گرمی گرایید!
از این جهت همه رفتارها و اتفاقات در فیلم پوراحمد به شکلی تصادفی ایجاد می‌شود و هیچ کدام عمیق نیست. از طرفی پرداخت شخصیت‌ها و نوع اجرای کارگردان و بازی‌ها چنان تصنعی است که نمی‌توان آنها را پذیرفت؛ از بازی تصنعی دختر جوان گرفته که دائم بی‌خودی در حال نوازش پدرش است! تا نقش هنرمند برجسته‌ای چون رضا کیانیان که چنان بد نوشته شده که نمی‌تواند هیچ‌گونه نزدیکی با آثار شاخص وی داشته باشد و چنان هدر می‌رود که برخی‌ها در سالن سینما به جای غمگین شدن به شخصیت می‌خندیدند!
با توضیحات داده شده آخرین ساخته کیومرث پوراحمد را از دو منظر می‌توان قضاوت کرد. می‌توان از این زاویه وارد شد که پوراحمد بعد از فیلم «50 قدم آخر»، به فیلمی با ویژگی‌ها و مختصات «کفش‌هایم کو؟» رسیده که از کارگردانی و فیلمبرداری و تدوین گرفته تا بازی بازیگرانش کاملا متفاوت از اثر پیشین او است یا می‌توان روی مضمون فیلم متمرکز شد و به تحلیل محتوای آن پرداخت. «کفش‌هایم کو؟» فیلمی است که در دل احساسی‌ترین لحظات می‌خواهد خیال را چاشنی زندگی کاراکترش کند و با او گذشته را به یاد بیاورد. به همین دلیل است که دنیایش را آشکارا تهی از زمان و مکان می‌کند.
پیرنگ فیلم با ورود دختر حبیب به ایران آغاز می‌شود. ورودی که از همان ابتدا دارای یک نوع تردید است و تضادی را که میان او و جامعه اطرافش وجود دارد به رخ می‌کشد. شخصیت دختر حبیب از ابتدا محکوم به ترک پدر و خاک ایران می‌شود و ما با کاراکتری روبه‌رو هستیم که از دو جهت دچار چالش است. از یک طرف با جامعه خود که در یادگیری زبان و فرهنگ ایرانی دچار کنجکاوی است، از طرف دیگر دچار نوعی درگیری درونی است که در قالب روابط دختر و پدری نمود پیدا کرده که چاشنی آن نوعی عذاب وجدان یا روحیه‌ای انسان‌دوستانه است که بعد از بیست و چند سال سراغ او آمده است.
از طرفی کیانیان (حبیب) که نقش پدر آلزایمری را بازی می‌کند هیچ چیز از گذشته خود به یاد نمی‌آورد و با برخوردی بد، دخترش را از خانه بیرون می‌کند، از طرف دیگر مدام در انتظار بازگشت دختر و نامه‌های همسرش زمان را سپری می‌کند. فیلم آشکارا روی این چند چالش استوار است و بدون گفتن داستان، صرفا این چالش‌ها را به شکلی عرضی امتداد می‌دهد و از حرکت طولی در راستای درام پرهیز کرده و ابهامی هم درباره نحوه ترک همسر و دختر حبیب وجود دارد به همین دلیل بازگویی ماجرا را به یک‌سوم پایانی منتقل می‌کند تا شاید حس مرموز بودن به روایتش ببخشد.
چنین روایتی بشدت مبتنی است بر شخصیت‌پردازی و جزئیاتی که باید روابط را ساخته و رفته رفته بر عمق آنها بیفزاید. فیلم در بسیاری از لحظات وامدار ماجراهای انسان‌دوستانه و پر تکرار فیلم‌های پیشین می‌شود که نمونه‌های بسیار قوی‌تری، این مهم را به تصویر کشیده‌اند از این رو امکان دارد برای افرادی که صرفا براساس موضوع و حس درونی فیلم را می‌بینند همرتبه با نوعی همراهی باشد اما با این وجود نمی‌توان از ضعف‌های مختلف فیلم به راحتی گذشت. جدا از اینکه مضمون فیلم درباره محبت به خانواده و انسجام آن است و در قسمت‌هایی از فیلم از آثاری مشابه وام می‌گیرد، برای نمونه دیالوگ دختر حبیب کاملا ماجرا را روشن می‌کند و با اشاره به فیلم جدایی نادر از سیمین می‌گوید: «او نمی‌داند که پدر من است اما من می‌دانم».
«کفش‌هایم کو؟» یک فیلم اجتماعی ساده و بی‌ادعاست که در شرایط کنونی، مضمونی اجتماعی را دستمایه قرار داده و با حضور بازیگرانی همچون رضا کیانیان و مجید مظفری، می‌خواهد در کوران رقابت در سینمای ایران، هویت خود و ضرورت وجود چنین آثاری را اثبات کند. خیلی‌ها از زمان نمایش فیلم در جشنواره و حتی در این روزها دوست دارند این اثر را با فیلم‌های دیگر مقایسه کنند اما آنچه فیلم‌های ارزشمند و ماندگار را از نمونه‌های شعاری و دم‌دستی و مدعی جدا می‌کند، ارتباط عمیق و درست یک اثر است با تماشاگر و این مهیا نمی‌شود مگر به لطف قصه‌گویی و شخصیت‌پردازی درست و دقیق. این موضوع دقیقا پیش‌زمینه منطقی موضوعی است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. چنانکه هر اندازه یک کارگردان عالم به مسائل روز و اتفاقات حاکم بر جامعه باشد، تا وقتی شیوه انتقال صحیح آنها را بر مدیومی مانند فیلم نداند، به یقین اثر او ناکارآمد خواهد بود. تصور کنید قصه‌ای را که عموم مردم جزئیات دقیق آن را در نمونه‌های دیگر دیده‌اند و ملکه ذهن کرده‌اند و هیچ تازگی برایشان ندارد که مثلا از روی کنجکاوی بنشینند و این فیلم را ببینند.
فیلمنامه و اجرای «کفش‌هایم کو؟» در مقایسه با دیگر فیلم‌های در حال پخش چند گام عقب‌تر است و در برخی موارد، نشان از شتابزدگی در نگارش، کارشناسی و اجرا دارد. در برخی قسمت‌ها ریتم کندی بر فیلم حاکم است و شخصیت‌سازی‌ها در بسیاری سکانس‌ها، مصنوعی به نظر می‌رسد به طوری که ما الگوی خوبی از آلزایمر حبیب نداریم و در برخی موارد کیانیان در بازیگری خود و اجرای نقش خود بسیار دچار اغراق می‌شود همچنین الگویی که از بیماری آلزایمر در این فیلم می‌بینیم بسیار حاد‌تر از آنچه در جامعه پیش‌تر دیده شده نمایان می‌شود. لرزش‌های شدید و تکرار کلماتی کوتاه توسط کیانیان یا حضور دختری که بعد از سال‌ها به ایران بازگشته و سعی در فراگیری زبان فارسی دارد و نه لهجه زبان انگلیسی را خوب ادا می‌کند و نه می‌تواند به خوبی نقش کسی که از فرنگ بازگشته را بازی کند از جمله نکاتی است که بسیار زود حوصله تماشاگر را سر می‌برد و از طرفی در قسمتی از فیلم، آنجا که شخصیت‌های داستان گرد هم می‌آیند تا دلیل از هم‌گسیختگی پایه‌های خانوادگی را جست‌وجو و بازیابی کنند، متاسفانه فضای ایجاد شده به دور از واقعیت است و برای مخاطب بسیار پذیرش سختی دارد. به این اضافه کنید حضور بی‌دلیل شقایق فراهانی را که با چند لحظه حضور در فیلم، نه تاثیری بر روند آن دارد و نه به پیشروی داستان کمک می‌کند. در ادامه اختلاط یک ملودرام روانشناسانه با پایانی بسیار کلیشه‌ای و شبیه فیلم‌های هندی، بیش از پیش، بیننده را مجبور به استفاده از جمله‌هایی مانند «بیشتر انتظار می‌رفت» می‌کند.
ناگفته نماند «کفش‌هایم کو؟» فیلمی است که به دنبال ارائه جهان تنهای برخی آدم‌ها و فاصله‌هاست و کارگردانش توانسته بعضی لحظات را با حس و حال خلق کند. هر چند کم‌مایه بودن فیلمنامه از نظر دراماتیک به انسجام آن ضربه زده و باعث خسته شدن مخاطب در میانه‌های فیلم شده است.


Page Generated in 0/0050 sec