printlogo


کد خبر: 156421تاریخ: 1395/2/4 00:00
چگونگی پرداخت به شخصیت قهرمان در آثار ابراهیم حاتمی‌کیا و فیلم «بادیگارد»
دیده‌بان حقیقت

گروه فرهنگ و هنر: فیلم «بادیگارد» به عنوان تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا، فیلمساز ارزشمدار سینمای ایران در اکران نوروزی توانسته است از استقبال قابل توجه مخاطبان برخوردار شود و این در حالی است که برخی امکانات تبلیغی دیگر آثار در اختیار این فیلم نبوده است. از سویی پس از ناحقی‌های صورت گرفته درباره این اثر منتقدانه در جشنواره فجر سی‌وچهارم، توجه گسترده مردم برای تماشای این اثر توانست پاسخ قاطعی به متولیان سینمایی کشور باشد که بدانند جدا از سیمرغ‌های به پرواز درآمده در آوردگاه جشنواره، این مردم هستند که سرنوشت و جایگاه آثار حقیقی را از جعلی مشخص می‌کنند. البته مخاطب‌شناسی سینما خود مقوله پیچیده و غریبی است و نیاز به یادداشت تحلیلی مفصل و مجزایی دارد که در این مجال بدان راهی نیست. نکته پرداختی در مطلب پیش‌رو درباره نیاز سینمای ایران به قهرمانی ملی - میهنی و نادیده‌انگاری اهالی سینما برای طراحی چنین قهرمانانی بر پرده نقره‌ای بوده که مساله مهم و متاسفانه مغفول‌مانده‌ای نزد مسؤولان، تولیدکنندگان و حتی رسانه‌های فرهنگی و هنری است. از این رو توجه به ساخته‌های فیلمسازی که در آثارش نگاهی خاص و ارزنده به قهرمان از نوع ملی و ایرانی وجود دارد، می‌تواند ما را به گزینه‌های ارزنده‌ای از چرایی و چگونگی داشتن قهرمانانی ملی رهنمون کند.
در ابتدا به این پرسش می‌پردازیم که سینما چیست؟ شاید این پرسش در این میان کمی غریب باشد اما می‌تواند ما را به سرنخ‌های عنوان یادداشت مبنی بر مولفه‌های قهرمان‌پروری در سینما هدایت کند. سینما رازی است شگرف که به سودای جهانی شیرین ما را وارد رویاها، حسرت‌ها، واقعیات و خیالات دور و نزدیکی می‌کند که از نگاتیو دلسپاری تا پرده رسوایی همچون دریچه‌ای روشن می‌تواند هم آینه‌ای پیش‌روی ما برای نمایش واقعیت درونی جهان زیست‌مان باشد و هم توان آن را دارد که دست‌مان را گرفته و وارد فضایی آن‌سوتر از غربت امروز بیگانگی نسبت به حقیقت وجودی کند. در این میان وجود شخصیت‌هایی جاذبه‌برانگیز و پذیرفتنی که حتی پذیرش اعمال ناکوک از حقیقت از سوی‌شان برای مخاطب می‌تواند سودایی از آرزومندی باشد، نیاز سینمایی است که می‌خواهد حکم داشته‌ها و نداشته‌های روزگارمان را با زبان سینما صادر کند. پس خلق شخصیت و پر و بال دادن به حقیقتی باورپذیر نزد بیننده الزامی ناگسستنی با مقوله خیال و حقیقت برای چشمان ناظر بیننده‌ای است که نگاه خود را به دور از همهمه‌های بیرون در درون سالنی تاریک به پرده عریض سینما و پرسوناژهایش می‌دوزد و خود و خواسته‌هایش را در تصمیمات اخذ شده توسط او شریک می‌پندارد و اینجاست که پاشنه آشیل فیلمسازان این سال‌های سینمای ایران رخ می‌نماید که به دور از هرگونه اهمیت‌دهی به مقوله شخصیت‌پردازی و قهرمان‌پروری برای مخاطب، دل به داستانی سرد و روایتی کسل‌کننده با کاراکترهایی دورافتاده از خیال مردمان این سرزمین می‌نهند و نه روایتی ملموس می‌آفرینند و نه قصه‌ای خوگرفته با مرامنامه اعتقادی مردمان سرزمین نور و راستی را به صحنه تماشا می‌کشانند، چرا که وقتی شخصیتی قابل پذیرش و اینجایی برای مخاطب خلق نشود، روایتی شناور در دل و روحش روان نمی‌شود و وقتی چنین شود نه اثری در ذهن به یادگار می‌ماند و نه خاطره‌ای از جنس سینمایی که می‌تواند مکانی مقدس برای شدن باشد.
با توضیح عنوان شده سراغ مولفه‌های شخصیت‌پردازی و قهرمان‌نمایی توسط فیلمسازی می‌رویم که به چگونگی خلق پرسوناژهایی اصیل در نزد مخاطب وطنی آگاه است و در آثاری متعدد از «دیده‌بان» تابناک دفاع‌مقدس تا «آژانس شیشه‌ای» خاطره‌انگیزش قهرمانانی ملموس از جنس مردمی اصیل را آفریده است. اما برای بررسی توفیق شخصیت‌های خلق شده توسط ابراهیم حاتمی‌کیا باید به مولفه‌های متعددی از همسویی نویسنده و فیلمساز با جهان قهرمان‌هایش و همراستایی خیال و واقعیت به معنای اشتراک رفتارهای رخ داده از سوی شخصیت مبنی بر نمایش آرمانگرایی اشاره کرد. اشاره فوق درباره یکی شدن رویا و واقعیت دربرگیرنده فاصله‌ای است که در بخشی از نهاد جامعه با آرمان‌های اصیل رخ داده است و پرسوناژهایی از جنس حاج کاظم و چمران و حاج حیدر و سعید در پی بازگشت این رویاها به پایبست نگاه مردم هستند. اگر حاج کاظم بغض فروخورده‌اش را با مشت‌های نشسته در شیشه برج شیشه‌ای فراموشکاران جامعه از آرمان‌ها نشان می‌دهد و این حرکت اعتراضی به دل مردم می‌نشیند؛ کاراکتر سعید با سرفه‌های دردناکش خبر از هشداری دردناک می‌دهد و تنفس زمانه را به نشانه می‌گیرد. اگر شهید وصالی فریاد دادخواهی اسلام سر می‌دهد، دایی غفور «بوی پیراهن یوسف» چشمان انتظار را به نشان روزهای عاشقی بیدار می‌خواند و حکایت قهرمانان آثار حاتمی‌کیا از جنس همین خواسته‌های دلبرانه مردمی است که با نسیم عشق سال‌ها روزگار را خوش می‌دارند و دل در گرو ارزش‌هایی دوست‌داشتنی دارند. از این رو فیلمساز می‌داند که چگونه در گذر روزگار، شخصیت‌هایی زلال و از جنس نگاه مردم بیافریند و حتی شخصیتی تاریخی و حقیقی چون دکتر چمران را برای ما تبدیل به قهرمانی پذیرفتنی و متصل به زمان کند.
حاتمی‌کیا در جدیدترین ساخته‌اش سراغ قهرمانی رفته که از پس سال‌ها دلسپاری به نظام اسلامی تا پای شهادت از پای نمی‌نشیند. از این رو «حاج حیدر» در فیلم «بادیگارد»، گاه فریاد می‌زند و گاه هشدار می‌دهد و گاه وصیت عاشقی می‌نویسد و گاه از هوایی که در آن خوش نیست کنار می‌رود. گاه طعنه می‌زند و گاه دلهره می‌آفریند و همه اینها از جنس سال‌ها دوران طلایی دلسپاری به آرمان‌ها است؛ عشق به ارزش‌های خالصانه انقلاب اسلامی و پاسداری از باورهای نابی که گاه تندباد حادثه آن را به کناری می‌برد و غبار بر رخسارش می‌نشاند و حاتمی‌کیا که احوالی همقرین شخصیت‌های ساخته‌شده‌اش دارد، به دنبال غبارروبی این فراموشی‌هاست و هر بار با قهرمانی از جنس آشنای مردم به قلب روایت می‌زند؛ شخصیت‌هایی که شکوه‌ها و کنایه‌ها و طعنه‌ها و رفتارهایی از جنس فیلمساز دارند؛ قهرمانانی که نمی‌خواهند بادیگارد باشند و همیشه محافظ می‌مانند. از این‌رو توجه به دغدغه‌های نویسنده و فیلمسازی از جنس حاتمی‌کیا می‌تواند ما را به جهان آثارش نزدیک‌تر کرده و روایتش را ملموس کند تا همچون شخصیت‌هایی از جنس متفاوت در داخل «آژانس شیشه‌ای» بنشینیم و به قصه‌هایش گوش دهیم، هر چند در این میان برخی چندان نسبتی با داستان دلسپاری «حاج کاظم»‌ها و «حاج حیدر»‌ها نداشته باشند و آنها را تعبیر به باج‌خواهی کنند! اما نگاه غالب مردم در طول سال‌ها همراهی با شخصیت‌های قهرمان آثار حاتمی‌کیا نشان از ارتباطی عمیق میان اثر و مخاطب داشته و همراهی با قهرمانانی دارد که زبان حال مردم هستند.
 


Page Generated in 0/0059 sec