گراهام گرین، رماننویس، نمایشنامهنویس و ناقد ادبی است که آثار ادبی مطرحی از وی به جا مانده که از جمله آنها رمان «آمریکایی آرام» است. داستانی سیاسی که فیلمی به کارگردانی فیلیپ نویس در سال ۲۰۰۲ از آن ساخته شد. این رمان مطرح بخوبی رویه ثابت استعمار آمریکاییها را در دنیا نشان میدهد که برخلاف عنوان و ظواهری آرام، جهان خشونتزای آمریکاییها را مطرح میسازد که در رویهای تعارضگرایانه سعی دارد ظاهری از اجرای دموکراسی از خود در جهان به تصویر درآورد. از این رو به بهانه انساندوستی و نجات کشورها وارد سرزمینها شده اما دست به غارتگری میزند و زندگی را از ملتها سلب میکند.
گراهام گرین در سال 1904 به دنیا آمد و در سال 1991 درگذشت. این نویسنده در طول زندگیاش جنگهایی را دید که بارها و بارها ثبات و امنیت زندگی طبقه متوسط را به رویایی دست نیافتنی تبدیل کرد.
2 جنگ جهانی، جنگ ویتنام، جنگ سرد، نزاع آلمان شرقی و غربی و... از این رو اگر بار دیگر به ریشههای رمان پلیسی بازگردیم، میبینیم سالهایی که گرین میزیسته بشدت آبستن رمان پلیسی بوده است. گراهام گرین در رمانهای خود همین وقایع برهم زننده نظم طبقه متوسط را دستمایه قرار میدهد تا مفهوم امنیت، وجدان، آرامش و انسانیت را به سلاخی بکشد. داستان «آمریکایی آرام» در رابطه با ویتنام ویران شده توسط آمریکاییهاست که تبعات بسیاری در بر داشته است. داستان «آمریکایی آرام» در رابطه با روزنامهنگار انگلیسی ساکن ویتنام است که شاهد کشتار کودکان معصوم و بیدفاع این کشور است. جنایتی که به دست آمریکاییهای به ظاهر آرام رخ میدهد. از این زاویه کشتار کودکانی که به هیچیک از طرفین نزاع وابستگی ندارند، بستر مناسبی میشود برای نوشتن داستانی پلیسی – جاسوسی. شخصیت اصلی رمان که احساس میکند رابطه عاشقانهاش به خطر افتاده، خود نیز دست به جنایتی هولناک میزند؛ کشتار کودکان، به دلایل ظاهرا انسانی و قتل انسانی خطرناک، به دلایلی غیرانسانی، موقعیتهایی است که شخصیتهای رمان «آمریکایی آرام » در آن گیر میافتند تا با عملشان، پاسخ تلخی داده باشند به پرسش گرین در رابطه با وجدان طبقه متوسط در شرایطی پر از واهمه و لرز. از ویژگیهای آثار گراهام گرین، آمیختن اندیشههای منتقدانهاش با فضاهای سیاسی- پلیسی است. گراهام گرین به اعتباری یکی از سیاسینویسترین نویسندگان غرب است، چرا که در همه رمانهایش شخصیت اصلی ارتباطی مهم با کانون قدرت دارد و اراده قهرمان ارادهای معطوف به قدرت است. در «مامور معتمد» ماموری به نام «د» راهی انگلیس است تا برای کشورش زغالسنگ بخرد و از فروش زغالسنگ به رقیب جلوگیری کند. قرار گرفتن قهرمان اصلی در این جایگاه است که این قهرمان را وادار میکند در ماهیت قدرت و استعمارگری مداقه کند. جالب اینجاست که نتیجه مداقه شخصیت قرمان معمولا با سردرگمی، سرخوردگی، فرار به مسکرات و موادمخدر و حتی خودکشی همراه است. فضای سیاسی پیچیده کارهای او بعضا به فضای پلیسی تمام و کمالی تبدیل میشود تا جایی که نام 3 رمان «مرد سوم»، «صخره برایتون» و «مامور ما در هاوانا» در فهرست بهترین رمانهای جنایی جهان آمده است.
رمان «آمریکایی آرام» از یک صحنه آرام شروع میشود اما این آرامش خیلی زود با قتل یک آمریکایی به هم میخورد و ما تا پایان داستان مشغول رمزگشایی از شخصیت این آمریکایی آرام و راز قتل مرموز او هستیم. «پایل» یک آمریکایی به ظاهر مبادی آداب و قویا پایبند به آرمانهای دولت آمریکاست. او از فسادی که به صورت غریزی در جامعه سنتی ویتنام میبیند دل آشوب میشود اما هر چه پیش میرویم بیشتر درمییابیم که حدود اخلاق برای او صرفا در حیطه اهداف دولت متبوعش پذیرفته شده است. فاولر، راوی انگلیسی رمان که در پوشش روزنامهنگاری وظیفه یک مخبر را برای دولت فخیمه انگلستان انجام میدهد در ابتدا رفتاری دوستانه با پایل دارد. آمریکا استعمارگر تازهای با روشهای تازه است که دنبال جای پایی میان فرانسویها، انگلیسیها و آلمانها میگردد و شعار دموکراسی را در همه حال تکرار میکند. پایل به شیوهای مودبانه معشوقه فاولر را از چنگش در میآورد و به شکلی استعاری نشان میدهد که این تازهوارد عرصه سیاست جهانی میتواند رقبا را بدون دردسر از میدان به در کند. راوی مدام سعی دارد با پایل مهربان و جدی باشد اما جهانبینی سودمحور کورکورانهای را که در کتابهای علوم سیاسی به او دیکته کردهاند به تمسخر میگیرد. سالها زندگی کردن در ویتنام این جاسوس انگلیسی را به دید تازهای نسبت به شرقیها رسانده است اما با همه اینها او نمیتواند معشوقهاش، فونگ (بخوانیم ویتنام) را از چنگ این دزد تازه در امان نگاه دارد. فونگ نیز به راحتی دل از فاولر پیر (بخوانیم انگلستان) میکند و به رفیق تازهاش پایل میپیوندد. اندکاندک معلوم میشود که پایل با این ظاهر معصوم و مودب برای ماموریتی خطیر و خشن به ویتنام آمده است و برای رسیدن به هدفش از کشتن آدمها ابایی ندارد. عجیبترین صحنه، صحنه کشته شدن چندین انسان معصوم در یک بمبگذاری اشتباه است که پایل به سادگی این اشتباه خودش را پشت گوش میاندازد و میگوید «آنها در راه دموکراسی کشته شدند!» نسبیگرایی اخلاق آمریکایی خیلی عجیبتر از اخلاق نسبی مشهور است و انسانهای بیگناه هم حتی اگر در کشور فقیری در هندوچین باشند و نظامی هم نباشند و به اشتباه در یک بمبگذاری آمریکایی کشته شوند، دل آقای پایل دلرحم را به درد نمیآورند! جالب اینجاست که اگرچه گرین با مذهب میانه خوبی ندارد اما در فرازی از پایان رمان شاهد «مکافات» یکی از آمریکاییهای ساکن در ویتنام هستیم که در شب تولد فرزندش مطلع میشود او به فلج اطفال مبتلا شده! آن هم در آمریکا با آن برجهای بلندش و با آن استانداردهای بهداشتیاش! گرین شخصیت اصلی رمانش، فاولر را یک انگلیسی ملامتبار ساخته و پرداخته که مدام تکرار میکند «من در این جنگ بیطرف هستم!» اما ما شاهد وجود گناه وحشتناکی هستیم که درحال خم کردن شانههای اوست. با این حال فاولر هم قساوت و نامردمی آمریکاییها را برنمیتابد. نمیتواند تحمل کند که آنها با هواپیمای جنگیشان قایقهای ماهیگیران ویتنامی را غرق کنند و دقایقی بعد، از تماشای غروب بر فراز جنگل لذت ببرند. همه این تناقضها به علاوه شکست عشقی (بخوانیم سیاسی) حال او را به هم میزند و بالاخره میبینیم که فاولر میگوید: «من به صورت ناخودآگاهی شروع کرده بودم به تاختن به هر چیزی که آمریکایی بود. صحبتم مملو بود از فقر ادبیات آمریکا، رسواییهای سیاستمداران آمریکا، بیتربیتی کودکان آمریکایی. چنان بود که گویی یک ملت میخواهد فونگ را از دست من برباید نه یک فرد. همه آمریکا به نظرم نادرست میآمد.» و همین تناقض اخلاقی بزرگترین جنبه ضد آمریکایی رمان گراهام گرین است. «آمریکایی آرام» نقدی است تند و سرشار از خشم که در شکلی استعاری از طرف یک استعمارگر کهنهکار به یک جهانخوار تازهکار وارد میشود.