بزرگی رونالدو را فراموش نکنیم
گابریله مارکوتی: دیر یا زود، فلورنتینو پرس دلقکهای دربار و بلهقربانگوهایش را جمع میکند و به این نتیجه میرسند که بعد از 7 فصل، 396 گل، 2 توپ طلا، یک لالیگا، 2 کوپا دلری و یک چمپیونز لیگ (شاید 2 تا) دیگر وقت آن رسیده پرده نمایش کریستیانو رونالدو را پایین بکشند. اصلا اگر شایعاتی که دور پرس میچرخد را باور کنید میدانید که این تصمیم همین حالا قطعی شده است. برای آقای رئیس مد این ماه این است: رونالدو را با قیمتی بالا بفروشیم و با پولش تیم را حول محور بیل، رودریگز، لواندوفسکی یا هر ستاره دیگری که قرار است بیاید، بسازیم. بدون شک منطقی پشتسر فروختن رونالدو وجود دارد. رونالدو فوریه آینده 32 ساله میشود و رئال اگر قرار باشد تا پایان قراردادش، یعنی سال 2018 ستارهاش را حفظ کند باید بیش از 80 میلیون دلار تا آن موقع حقوق بدهد. پس اگر این تابستان خریداری پیدا شود، رئال میتواند مثلا 180 میلیون دلار بابت فروش و قطع حقوق رونالدو سود کند. درست که از دست دادن برند رونالدو از نظر تبلیغاتی به رئال ضربه میزند، اما نه مثل سابق. بالاخره دوران هر ستارهای تمام میشود و یکی دیگر جایش را میگیرد. به قول راکی بالبوئا در فیلم Creed، «زمان شکستناپذیر است». رونالدو گفته دوست دارد تا پایان قراردادش در مادرید باقی بماند اما این حرف را خیلی جدی نگیرید. همه فوتبالیستها از این حرفها میزنند. اگر باشگاه به رونالدو بگوید قصد فروشش را دارد قطعا او خودش را به برنابئو زنجیر نخواهد کرد. با تمام این حرفها، وقتی یاد بازی مقابل وولفسبورگ میافتیم با خودمان میگوییم اصلا چرا باید حتی از این احتمال حرف بزنیم و این دیالوگ چه لزومی دارد؟ وقتی رئال مادرید در بازی رفت 2 بر صفر مقابل وولفسبورگ شکست خورد، مطبوعات مادریدی با ارجاع دادن به سالهای پرافتخار گذشته از «رمونتاداس» حرف زدند؛ بازگشتها. معلوم نبود چقدر از این امید منطقی و چقدر از این اعتماد به نفس واقعی است. تا اینکه رونالدو در یک دقیقه 2 گل زد و همه چیز به تساوی کشیده شد. درسته که وولفسبورگ در این بازی خیلی بد بود و مشخص شد که چرا این تیم در بوندسلیگا با 36 امتیاز نسبت به بایرن در رده هشتم است اما بالاخره یکی باید توپ را از دیگو بنالیو رد میکرد؛ کاری که رونالدو کرد. بعد از گل دوم، با اینکه جولین دراکسلر خطرناکترین مهره وولفسبورگ هم مصدوم شد، رئال روند بازی را گم کرد و به حریف اجازه داد به دروازهاش نزدیک شود و موقعیت گل ایجاد کند. تونی کروس و لوکا مودریچ آنقدر از خط حمله دور بودند که نمیتوانستند باعث برتری گرتبیل مقابل ریکاردو رودریگز شوند. رودریگز فوتبالیست بسیار باهوش و قویای است. اما حتی اگر سوار یک دوکاتی شود هم به پای سرعت بیل نمیرسد. این جریان بازی در نیمه دوم هم ادامه پیدا کرد تا اینکه رونالدو پشت یک ضربه آزاد رفت، نفس عمیق تئاتریاش را کشید و برای بار سوم دروازه بنالیو را باز کرد. بعد از این گل تنها کاری که رئال باید میکرد، دور نگه داشتن وولفسبورگیها از دروازه کیلور ناواس بود.نمایش رونالدو در این بازی جوابی قاطع و کوبنده به منتقدانش بود، منتقدانی که ضربات آزاد رونالدو را همیشه زیر سوال میبرند. شاید برای اینکه خیلی از این ضربات را دیدیم که با فاصله زیاد از روی دروازه بیرون میروند اما از منظر آمار این یازدهمین گل رونالدو با ضربه آزاد در چمپیونز لیگ بود که او را به رکورد الکس دل پیرو رساند. مشکل ما با رونالدو این است که آنقدر اعداد و ارقامش فوقالعاده است که گاهی تاثیری عکس در قضاوتش میگذارد. اگر رونالدو 3 گل دیگر این فصل بزند به رکورد 6 فصل متوالی با حداقل 50 گل میرسد. اگر نیاز به مقایسه دارید پله را در نظر بگیرید که فقط 5 فصل، آن هم نه متوالی، موفق به رسیدن چنین رکوردی شد. این آمار آنقدر عجیب و غریبند، مثل آمار مسی که باعث میشود بهشان شک کنیم. قبول، شرایط فوتبال امروز، از کیفیت زمینها و توپها گرفته تا قوانینی که بیشتر از مهاجمان حمایت میکند میتوانند عواملی برای این آمار باشند اما چرا فقط مسی آماری نزدیک آمار رونالدو دارد؟ بیل، سوارز، زلاتان، آگوئرو، لواندوفسکی و... همه مهاجمان درجه یکی هستند که برای تیمهای بزرگ بازی میکنند اما تا به حال یک بار هم به مرز 50 گل در یک فصل نرسیدهاند. بحث دیگر درباره رونالدو خودخواهی و از خود راضی بودنش است. قبول، وقتی گل پنجم یک بازی 5 بر صفر را زدی و به این شدت خوشحالی میکنی خیلی جالب به نظر نمیرسد. اما 15 تا از گلهای این فصل رونالدو یا گل برتری، یا گل تساوی یا گلهایی بوده که مثل بازی مقابل وولفسبورگ شروعی برای بازگشت به بازی بوده است. این رقم بالایی است. درباره خودخواهیاش هم باید در نظر بگیرید که رونالدو در 6 فصل اخیر همیشه بین
10 پاسور اول لالیگا بوده، این فصل با
11 پاس گل سوم است و فصل پیش با
16 پاس گل نفر دوم بود. این آمار بدی برای بازیکنی که بهش میگویند ورد زبانش «من، من، من» است، نیست.