printlogo


کد خبر: 156501تاریخ: 1395/2/5 00:00
بازگشت به دوران ناصرالدین‌شاهی
برجام بیمه حضرت دلال!

مجتبی اصغری: یک پای برجام 3 ماهه، به قول دوست و دشمن آمریکایی و اروپایی لب گور «نقض عهد» است و پای دیگرش نیز از بخت بد در چاله تغییرات سریع جهانی گیر کرده و دقیقا معلوم نیست آیا از قدرت انطباق با شرایط هولناک جدید برخوردار است یا خیر! با این وصف چیز زیادی از برجام باقی نمانده اما عاقل در هر وضعیتی به پایش تحولات می‌پردازد تا در میان گزینه‌های متعدد، تصمیم‌ساز باشد نه تصمیم‌پذیر!
  راهی که طی شد
از ابتدای ماجرا شروع کنیم... هنوز دیرزمانی از دورانی که محمدجواد ظریف، نماینده ایران در سازمان ملل بود نمی‌گذرد. دوره‌ای که یک لابی ناشناخته از کسانی که لفظ ملیت «ایرانی» را به صورت تزئینی و با اهداف سیاسی- اقتصادی خاص، مکرر نشخوار می‌کردند، تحت‌الحمایه کنگره آمریکا و بنیاد برادران راکفلر به دیپلمات‌های ایرانی نزدیک شدند و تخم امید به «مصالحه آمریکا و ایران» را در دل آنها کاشتند و در طول 10 سال آبیاری کردند. اتفاقا در آن دوران جان‌کری نیز نماینده کنگره بود و از دوستان نیویورکی این لابی به شمار می‌رفت.
هدف این لابی، ارتباط‌گیری نامحسوس و ایجاد تاثیرات عمیق سیاسی، فرهنگی و بین‌المللی بر دیپلمات‌ها و مهره‌های خاص جامعه حریف از مسیر دلالی تجاری- سیاسی همزمان بود. اهمیت این تحرکات 10 ساله در درک این واقعیت تاریخی است که آمریکا اعم از دولت و کنگره و سنا بیش از آنچه ما فکر می‌کردیم نیازمند توافق با ایرانیان بود. دلایل آنها نیز شامل مجموعه گسترده‌ای از الزامات بود که از دغدغه‌های تمدنی برژینسکی و فوکویاما برای مدیریت آینده برخورد نهایی نظام سرمایه‌داری و نظام اسلامی - همه ملت‌های مسلمانِ خواهان ایجاد تغییر در وضعیت مدیریت جهان ـ را در بر می‌گرفت تا مطالبات نفتی و تجاری شرکت‌هایی مثل بوئینگ، شورون و مرسدس‌بنز و اپل و همه 760 غول تجاری که خرج هزینه‌های انتخاباتی نمایندگان کنگره و نامزدهای ریاست‌جمهوری آمریکا را تقبل کرده و می‌کنند به امید روزی که حضورشان در ایران و کوبا با حذف تحریم‌ها تسهیل شود.
اما اروپایی‌ها نه به انگیزه‌های تمدنی آمریکا اهمیت می‌دادند و نه مثل صهیونیست‌ها تمامیت ‌ارضی و وجودی‌شان با خطری جدی مواجه بود. اروپا با بحران اقتصادی مواجه و به منظور حفظ اتحادیه و باقی‌ماندن زیر پرچم واحد نیازمند انگیزه‌ای جدی بوده و هست.
همچنین برای تنظیم میزان فشار وارده بر اعضای اتحادیه، اروپا نیازمند گشایش بازارهای قدیمی چون ایران بود که به علت تحریم‌ها توسط آمریکا مسدود شده بود. از طرفی آنها  از مناسبات یواشکی تجاری شرکت‌های پولی- مالی آمریکایی با ایران مطلع شده‌ و تبعیض، خونشان را به جوش آورده بود. پس حتی اگر توافقی همه‌جانبه با ایران صورت نمی‌گرفت عملا با رای دادگاه‌های منطقه‌ای اروپایی به نفع شرکت‌ها و بانک‌های ایرانی، تحریم‌ها بزودی شکسته می‌شد. کما اینکه اوباما بلافاصله پس از انعقاد برجام بر صفحه تلویزیون حاضر شد و خطاب به کنگره اعلام کرد ادامه تحریم‌ها به علت فروپاشی ساختار آنها (اشاره به راهکارهای هوشمندانه دور زدن تحریم‌ها) و بی‌انگیزگی متحدان آمریکا ممکن نبود.
 ردیابی سلسله احکام قضایی صادرشده در دادگاه‌های اروپایی به نفع ایرانیان در دوره پیش از برجام کار را به جایی رساند که حتی اعضای کنگره آمریکا نیز در جلسه توجیهی پسابرجام اظهارات جان کری را تایید و اعلام کردند با ادامه این وضع، «حفظ چارچوب تحریم‌ها علیه ایران، کار ساده‌ای نبود».
  کجا ایستاده‌ایم؟
پس به‌رغم انگیزه‌های مذکور چرا برجام به وضعیت کنونی رسید؟! استعمارگر از رابطه با دیگران به دنبال سودآوری حداکثری است. سیاست‌هایش از جنگ به دیپلماسی به علت تغییر امکانات و اقتضائات ملی و بین‌المللی تغییر می‌کند اما اهداف بعید است به این سرعت بدل به ضداهداف شود. تحریم‌ها علیه ایران اگر برداشته می‌شد، اهداف تمدنی نئولیبرال‌ها تامین نمی‌شد و به علت دست باز ایران در منطقه، اعراب و اسرائیل در موقعیت ناپایداری حداکثری قرار می‌گرفتند کما این که امروز نیز به‌رغم همه تلاش‌های نافرجام اوباما، داد متحدان آمریکا از «نفوذ ایران» بلند است. تحریم‌ها اگر باقی بماند هم ایران و اروپایی‌ها به برجام متعهد نخواهند ماند... پس اوباما راهکار میانه را در پیش گرفت.
الف- آمریکا با از خودگذشتگی اجباری عربستان سعودی و همکاری اعراب متحد اسرائیل، قیمت نفت را به کمترین میزان ممکن رساند تا با افزایش سطح مبادلات نفتی در دوره پسابرجام، ایران از دستیابی به درآمدی قابل قبول باز ماند.
ب- چارچوب تحریم‌های بانکی و دلاری ضد کشورمان را با گنجاندن بندهای حیاتی در برجام، در بحبوحه غفلت حقوقی تیم مذاکره‌کننده ایران، حفظ کرد تا نتوانیم در دوره پسابرجام، مبادلات تجاری گسترده‌ای با کشورها و شرکت‌های مستقل داشته باشیم و به دارایی‌های بلوکه خود دسترسی داشته باشیم. خزانه‌داری آمریکا نیز در همین راستا، «خطر جریمه» شرکت‌ها، بانک‌ها و کشورهایی را که بدون اجازه با ایران تجارت کنند مکرر یادآور می‌شود.
ج- بنا بر اعتراف صریح بانک مرکزی، آمریکایی‌ها در دوره پسابرجام از ورود درآمد حاصل از فروش نفت به کشور جلوگیری کردند تا  افزایش این درآمد مستقیما در خارج از کشور به جیب متحدان مجوزدار آمریکا در مسیر واردات کالاهای غیراساسی به ایران واریز شود. مدیرکل امور بین‌الملل بانک مرکزی تصریح می‌کند: «این وجوه به نفع واردکننده یا بانک ایرانی مورد استفاده قرار گرفته و وارد کشور نمی‌شوند که بر همین اساس صرف تامین واردات برای کشور هم می‌شود.»
 نتیجه اینکه از عایدی 3 میلیارد دلاری ایران در دوره پسابرجام بنا به اعتراف جان کری، 4 میلیارد دلار صرف واردات لوازم آرایشی شده است و حتی ایران چند برابر دارایی‌های آزاد شده احتمالی آینده نیز در معاملات یکطرفه با اروپایی‌ها مقروض شده است! به این ترتیب یکی از عوامل مهم ثبات اقتصادی نسبی ایران در دوره پیش از تحریم یعنی «کمترین نسبت بدهی خارجی به تولید ناخالص داخلی» با سیاست‌ورزی آمریکایی‌ها از دست رفت!
د- به نظر می‌رسد آمریکا در حال آموزش نحوه غارتگری اموال ایران به دستگاه قضایی متحدان خود در فضای جهانی است! خطر تبدیل رویه غارتگری و دزدی آمریکایی‌ها از اموال بانک‌ها و شرکت‌های ایرانی، با حرکت اخیر این کشور در برداشت بیش از 2 میلیارد دلار از دارایی‌های ایران به بهانه غرامت حوادث نامکشوف گذشته، در سایر کشورها جدی است. حتی می‌توان ادعا کرد روند ضدتحریمی دادگاه‌های اروپایی و حتی بعضا آمریکایی در دوره پیش از برجام با ارائه رویه حقوقی جدید دیوان عالی ایالات متحده، معکوس شد و طمع اروپایی‌ها برای اتکا به ادعاهای حقوق بشری، سایبری و ضدتروریسم، با هدف غارت اموال ایرانیان برانگیخته شد. به این ترتیب که من بعد به جای تلاش برای ابطال تحریم‌ها برای باز شدن مسیر تجارت با ایران، دادگاه‌ها می‌توانند میزان دارایی مورد نیاز اتباع خود را مستقیما از حساب‌های بلوکه ایران برداشت کنند و جرایم دوره تحریم را که به علت مبادله تجاری با ایران، به خزانه‌داری آمریکا واریز کردند، جبران کنند!
هـ- جااندازی مدل توافق از مسیر دلالی و دیپلماسی غیررسمی با زمینه‌سازی گفتمانی متمرکز بر قول‌های شفاهی اما بی‌اثر در عرصه حقوق بین‌الملل نیز از مزایای برجام است. وضعیت دستگاه سیاست خارجی کشورمان با مهندسی نرم لابی آمریکایی اوباما، به جایی رسیده که پیگیری نقض برجام از مسیر دیپلماتیک در دستور کار دیپلمات‌های ایرانی ظاهرا قرار ندارد! به نحوی که ظریف پس از اتفاقات ناگوار 3 ماهه اخیر و نقض مکرر برجام توسط دولت آمریکا، پس از پیگیری دیپلماسی مجازی «اعتراض ایمیلی»، احتمالا تحت تاثیر «مهندسی رفتاری آمریکایی‌ها» با لبخندی بزرگ بر لب بدون هر نوع واکنش دیپلماتیک شایان توجه با بیش از 2 میلیارد دلار خسارت اقتصادی و یک عکس یادگاری در کنار پرچم آمریکا در آغوش جان کری، راهی تهران می‌شود!
  وسع دیپلماسی دلالی!
واقعیت این است که دیپلماسی متکی بر دلالی بیش از این کشش ندارد، چرا که در مواقع نقض توافق نمی‌توان به طور مثال به لابی نایاک، ساختمان برادران راکفلر یا لابی صهیونیستی جی‌استریت مراجعه کرد و شکایت روباه را نزد «دم روباه» برد!
اوج آبروریزی این لابی‌بازی بی‌پشتوانه حقوقی را در عملیات روانی توئیتری جیسون رضاییان می‌توان مشاهده کرد؛ آنجا که یک «جاسوس سوخته»، وزیر امور خارجه کشورمان را با ادبیات سطح پایین و غیردیپلماتیک خطاب قرار می‌دهد که «رفیق! آمدی شهر ما و در روزنامه من- واشنگتن پست- مقاله منتشر کردی و یک زنگ به من نزدی؟» این سطح از ارتباط با دلالان و عوامل آمریکایی حتی شایسته نماینده ایران در دفتر سازمان ملل و سفرای جمهوری اسلامی هم نیست چه رسد به وزیر امور خارجه! بویژه که هنوز ابعاد «پرونده نفوذ جیسون رضاییان» در دفتر ریاست جمهوری و نحوه عملکرد وی در ارتباط‌گیری با مدیران عالیرتبه ایرانی، برای عموم جامعه نامکشوف است.
با محاسبه بخشی از خسارت‌های وارد شده به کشورمان به واسطه امضای توافقنامه برجام به عنوان ابزار تبدیل «تحریم‌های کم‌اثر» به «تحریم‌های هوشمند» آمریکایی متوجه می‌شویم هر چند برخلاف گفته روحانی ایران به اعتراف جک استراو و سایر سیاستمداران آمریکایی- اروپایی، در دوره تحریم‌های به اصطلاح فلج‌کننده به قرن نوزدهم سقوط نکرد اما در دوره جدید، دست کم در حوزه سیاست خارجی، ایران در حال سقوط به دوره ناصرالدین شاهی است! دوره‌ای که نفوذ یک دلال اقتصادی به دربار شاهنشاهی برابری می‌کرد با امضای توافقات چشمگیر به نفع شرکت‌ها، دولت‌ها و حتی اشخاص نه چندان باهوش غربی و شرقی که تنها هنرشان دلالی از مسیر صحیح بود!


Page Generated in 0/0225 sec