در جشنواره جهانی فجر این دوره شاهد آثاری هنرمندانه از فیلمسازانی خلاق بودیم که در کنار آثار فیلمسازان گمنام از نقاط مختلف جهان، آلبومی رنگارنگ از لحظههای ناب سینمایی را رقم زد. یکی از آثار به نمایش درآمده در این دوره فیلم «مادرم» (My MotheR) اثر نانی مورتی، فیلمساز مطرح ایتالیایی است؛ اثری که پیش از این در جشنواره فیلم کن 2015 به نمایش درآمده بود. حالا پرسش اینکه این فیلم با چه فرآیندی از سوی هیات انتخاب برای جشنواره فجر انتخاب شده و اینکه فیلمساز ایتالیایی اصولا از این حضور آگاه است؟! بحث دیگری است که میتوان در یادداشتی مجزا به آن پرداخت. فیلم «مادرم» در ادامه سینمای «اتاق پسر» که اثری قابل تحسین از نانی مورتی است، ساخته شده و در آن به موضوعاتی چون سینما، زندگی و خانواده پرداخته میشود با این تفاوت که اینجا، با تصویری ملایمتر و لطیفتر همراه میشویم. به گزارش سایت نقد فارسی،«مادرم» از یک منظر، فیلمی درباره کار فیلمسازی و درک این حقیقت است که با وجود همه فشارها و مشغلههای آن بهعنوان یک شغل، فیلمسازی یک جور گریز از واقعیت بیرونی است که واقعیت واقعی، از هر طرف به آن نزدیک میشود. با وجود اینکه این فیلم در رم اتفاق میافتد، از نظر حسی بیشتر شبیه «روزی برای شب» تروفو است تا «هشت و نیم» فلینی. یک فیلمساز زن ایتالیایی به نام مارگریتا (با بازی مارگریتا بای) در میانه فیلمبرداری یکی از فیلمهایش با یک چالش گریزناپذیر مواجه میشود: مادر او در بستر مرگ است و بزودی خواهد مرد. دغدغه اینکه آیا سینما راه گریزی برای این شخصیت میگذارد یا نه، موتور درام فیلم را روشن میکند و کارگردان مدام در حال تلاش برای محافظت تماشاگر (و حتی خودش) از درد و رنج است. مورتی اینجا با اعتماد به مارگریتا بای (در بروز یک خشم فروخورده انصافا بازی بینقصی دارد)، از نقش اصلی دل کنده و در نقش برادر مارگریتا که آدم منطقیتری است ظاهر شده است. با تماشای این فیلم براحتی میتوان فهمید وجود کارگردان فیلمهای «ما یک پاپ داریم» و «اتاق پسر» چقدر برای این فیلم لازم بوده است؛ اول به خاطر حس ترحم و همدردی او با همه شخصیتهای فیلم و دوم بابت حضور پر از لطف و انرژی او برای طرفدارانش. یک کارگردان در میانه راه ساختن یک فیلم رئالیست اجتماعی با نامی معنیدار و با انگیزه ایجاد اتحاد تحت عنوان «ما اینجا هستیم» (Noi Siamo Qui) قرار دارد. فیلمی درباره اعتصاب کارگران در یک کارخانه که نسبت به سیاستهای مالک جدید اعتراض دارند. کارگردان این فیلم خود مارگریتا (با بازی ماگریتا بای) است که فردی بسیار آرام، صالح ولی حواسپرت است. او از پدر دختر نوجوانش جدا شده و حالا دارد با نامزد جدیدش که بازیگر فیلم او است، به هم میزند و به خاطر مهارتش در آرامش و ملایمت، این کار را آمرانه و بیاحساس انجام میدهد. اما او باید این موقعیت بحرانافزا را مدیریت کند: مادر مسنش آدا (با بازی گیلیا لاتزارینی) در بیمارستان است و مارگریتا نسبت به این موقعیت رو به وخامت بیتوجه است. برادرش جیووانی (که نقشش را خود مورتی بازی میکند)، از محل کارش مرخصی گرفته و متحمل بیشترین گرفتاری در ملاقاتهای مادر میشود. بنرهای اعتصاب به گونهای که روی آنها مسائل اخلاقی نوشته شده و بعضی خویشاوندان بیماران بیرون از بیمارستان به دست گرفتهاند، مارگریتا را ناخودآگاه یاد پلاکاردهای فیلمش میاندازد. از طرفی مارگریتا از کابوسهای واضحی درباره سرگذشت شخصی خود به ستوه آمده است. وقتی از یکی از آن رویاها بیدار میشود و خود را در محیطی خانگی مییابد، او (و ما مخاطبانش) اول فکر میکنیم یک رویای بد دیگر است بنابراین او مجبور میشود به آپارتمان مادرش برود و آنجا زندگی کند؛ جایی که در آنجا بزرگ شده و خاطرات گذشتهاش او را به نوعی فروپاشی ناشناخته و پنهان نزدیک میکند. نانی مورتی زیرکانه به مخاطب اجازه میدهد بپندارد مادر مارگریتا، تا حدودی از این مادرهای پیر از دنیا بیخبر است و فرزندانش، مارگریتا و جیووانی اولین نسلی هستند که موفق میشوند روشنفکر و تحصیلکرده باشند. اما سپس موراتی با واداشتن آدا به یادآوری اینکه در اینجا یعنی بیمارستان، «هر چه مسنتر باشی، فکر میکنند کندذهنتری، در صورتی که در واقعیت خلاف این است: اتفاقا تو بیشتر میدانی» این پندار را به چالش میکشد. این تفکر از روی عقلانیت صرف و محض نیست. آدا در واقع معلمی بازنشسته است که ادبیات کلاسیک تدریس میکرده، پژوهشگری سختکوش و نیرومند که کتابخانه شخصی مهم و معتبرش، یکی از چیزهایی است که مارگریتا را در آپارتمان آزار میدهد. او حس میکند باید دخترش لیویا (بیترایس مانسینی) را تشویق کند تا لاتین بیاموزد. به علاوه فیلمساز تشدید دوبارهای در سبک خود ایجاد میکند. مارگریتای اوقاتتلخ و خسته، باید تصویر مادرانهای برای بازیگر نقش اصلی فیلمش ارائه دهد. البته سکانس خندهداری وجود دارد که در آن بری باید در یک صحنه اتومبیل براند: آیا ماشین را باید روی یک ماشین دیگر قرار دهند؟ یا اینکه خود او ماشین را براند، در حالی که ابزار نورپردازی و دوربین روی شیشه جلویی نصب شده و خطر بروز تصادف واقعی وجود دارد؟ این کنایهای گویا، برای خطرهایی است که در زندگی کسی در سینما اتفاق میافتد. این یک نکته ظریف و بدون تعصب فمینیستی درباره فیلم است: مارگریتا و مادرش آدا، هر دو شغلهایی داشته و دارند که در محیط علمی و فیلمسازی (که هنوز هم در سیاستگذاری جنسیتی خود محافظه کارند) اساسا برای مردها در نظر گرفته میشود.