بخشی از یک گفتوگو با مرحوم آیتالله واعظ پیرامون شهید هاشمینژاد
صریح و روراست و در حد مصلحت حرف میزد
شبهای پنجشنبه اول هر ماه، ما روضه داشتیم. تمام 2 اتاق خانه و هال پر میشد. آقای هاشمینژاد مرتباً میآمدند و آقا هم معمولاً شرکت میکردند. در این جلسات بحثهای مهمی درباره مسائل اجتماعی مطرح میشد. یکی هم جلسات خصوصی خودمان بود که قبل از ظهرهای پنجشنبه با حضور من، آقا (مقام معظم رهبری) و شهید هاشمینژاد در منازلمان تشکیل میشد. در این نشستها حساسترین مطالب عنوان میشد که تأثیر تعیینکنندهای در تلاشها و
فعالیتهای سیاسی ما در حوزه و خارج حوزه داشت. در یکی از این جلسات، آقا مطلبی را فرمودند و به دنبال آن من این بحث را مطرح کردم که برای اینکه انگیزه ما صددرصد خالص باشد و دنبال هیچ چیز جز مسائل مربوط به مبارزات نباشیم، خوب است سوگندی یاد کنیم که این سوگند کاملاً تعهدآور باشد. اولین بار این سوگند بین من و آقا بود. ما سوگند یاد کردیم در این قسم، قصد انشای داشته باشیم و متعلق سوگندمان هم این بود که برای تشکیل حکومت اسلامی و مرجعیت امام(ره) تلاش کنیم. مذاکرهای شد بین من و «آقا» مبنی بر اینکه با جناب آقای هاشمینژاد صحبت کنیم. ما نظراتی درباره روش سیاسی ایشان داشتیم که قرار شد به ایشان منتقل کنیم و به دنبال آن ایشان هم در سوگند ما وارد شوند. همین اتفاق هم افتاد و شهید هاشمینژاد هم با ما هم قسم شد.
شهید هاشمینژاد انسان باارزشی بود که هیچگاه نمیتوانست انحرافات فکری و عقیدتی را ببیند و بدون عکسالعمل از آن بگذرد. در زندان 2 بار در کنار رفیق و برادرم استاد محترم و محقق بزرگ هاشمینژاد بودم. یک بار در سال 42 که مدت آن زیاد نبود، اما در آخرین زندان من یک سال و نیم تمام با این برادر شهید در یک اتاق زندانی بودم. خدا میداند که این شهید عزیز ما چقدر برای نجات جوانانی که دارای افکار و اندیشههای التقاطی و انحرافی بودند، تلاش میکرد، رنج میبرد اما آنها حاضر نبودند و تنها بعضی مطالب را که قبول داشتند، میپذیرفتند و بقیه را نمیپذیرفتند. برای مثال آن شهید میگفت بهطوری که به من اطلاع دادهاند سازمان مجاهدین معتقد به ظهور مهدی موعود (عج) نیست. میخواهیم با اینها بنشینیم و بحث کنیم. پس از یک ماه جوابیکه دادند، این بود که در زمینه حضرت مهدی سازمان ما هنوز به نتیجه مطلوبی نرسیده است؛ آنچه سازمان به آن برسد اعتقاد آنها همان است و بس.
شهید هاشمینژاد با اعتقادی که به تشکل و تحزب داشت، یکی از کسانی بود که قبل از پیروزی انقلاب، هنگامی که پیرامون حزب و ایجاد تشکیلات صحبت میشد، آرای مؤثری داشت. قبل از پیروزی انقلاب جلساتی در تهران برای بحث پیرامون اساسنامه و تشکیلات حزب تشکیل میشدند که در جلسههای اول و دوم از من دعوت شد و در جلسه سوم یا چهارم بود که با هم به تهران رفتیم و این جلسات ادامه داشت تا انقلاب به ثمر رسید و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد و به خاطر اعتقاد و احساس تعهدی که ایشان نسبت به تشکیلات داشتند و لیاقت و شایستگی و آمادگی که در وجودشان بود، به عنوان دبیر حزب انتخاب شدند و به طور رسمی اداره حزب در خراسان را به عهده گرفتند.
پس از شروع جنگ تحمیلی، شهید جوانمرد، هاشمینژاد از کسانی بود که معتقد بود باید برای جنگ سرمایهگذاری کرد و در زمینه متوجه ساختن افکار و اندیشهها به جنگ و همچنین جمعآوری کمکهای مردمی تلاش کرد و لذا در جلسهای با ایشان، حساب مشترکی برای جمعآوری کمکهای مردمی باز کردیم. ایشان چندین بار در طول یک سال از آغاز جنگ تا قبل از شهادت به جبهه رفت و معتقد بود باید از نزدیک جبهه را دید و شرایط رزمندگان اسلام را درک کرد و نشان داد روحانیت در کنار دیگر رزمندگان اسلام است و در برابر جنگ احساس وظیفه میکند و از هیچ کوششی دریغ ندارد.
شهید هاشمینژاد خیلی باعاطفه بود و معیارهای اخلاقی از جمله احترام به دوستان، احترام به بزرگان، احترام به استادان، علما و دانشمندان را رعایت میکرد و مردی مؤدب و متخلق به اخلاق اسلامی بود.
شهید هاشمینژاد در برابر جریانات ضد خط امام فرد صریحی بود و اگر زمانی در برابر امام راحل موضعگیری میشد، ابتدا مذاکره و بحث میکرد و خوب میتوانست طرف را به زانو درآورد و تسلیم کند و وقتی هم که بحثهای طرفین به جایی نمیرسید، خیلی صریح و روراست در حد مصلحت در منبرها و مجامع حرف میزد.