شهابالدین سینایی: کشور ما ایران به دلیل موقعیت استراتژیک و منابع طبیعی متنوع، همواره مورد توجه جهان غرب قرار داشته است. شاید آن زمان که برای نخستینبار پرتغالیها پا به جزایر ایران در جنوب گذاشتند، هیچ ایرانیای تصور نمیکرد این تازهواردها روزی بلای جان ایران و به طور کلی جهان شرق شوند. قطعا زمانی که صفویان با کمک انگلیسیها، پرتغالیها را از مناطق دریایی جنوب ایران بیرون میکردند، گمان نمیبردند روزگاری انگلیسیها آنچنان پاگیر این آب و خاک شوند که بیرون کردنشان امری سخت و دشوار باشد. همچنان که وقتی برای نخستینبار آمریکاییها به عنوان نیروی سوم برای مقابله با قدرتگیری روس و انگلیس با اشتیاق ما به این سرزمین پا گذاشتند، کمتر کسی تصوری امپریالیستی از آن دولت داشت.
اما به راستی این مساله مهم است که بدانیم تعامل و نزدیکی به قدرتهای غربی چه پیامدهایی برای کشور ما داشته است. آیا همپیمانی با قدرتهای غربی با منافع ملی ما سازگار است و در درازمدت به اقتدار، مشروعیت و استقلال دولتهای ایران منجر شده است؟ برای پاسخ به این سوال میتوان برشهای متعددی از تاریخ معاصر ایران را مورد بازخوانی قرار داد. یادداشت حاضر تلاش میکند تنها 2 مقطع از این تاریخ پرفرازونشیب را مورد واکاوی قرار دهد- و انشاءالله در آینده موارد دیگر را مورد بررسی قرار میدهیم- یکی زمانه
«انقلاب مشروطیت» و دیگری دوره «ملی شدن صنعت نفت».
انگلستان و انقلاب مشروطیت ایران
در گیر و دار اعتراضات علما به حکومت «مظفرالدینشاه» و در شرایطی که بسیاری از روحانیون خواستار تاسیس عدالتخانه در ایران بودند، طی حرکتهای مشکوکی در تهران حدود 14 هزار ایرانی در حیاط سفارت انگلیس در تهران بست نشستند. آنجا بود که برای نخستینبار خواستههای جنبش، از عدالتخانه به مشروطهخواهی تغییر کرد و عدهای مشروطهخواه شدند! جالب آنکه در این زمان انگلستان کشوری مشروطه بود و منافع آن در مقابل روسیه تزاری که اقتصاد و سیاست ایران را در قبضه خود قرار داده بود و البته دولتی استبدادی بود، قرار داشت. انگلیسیها به دنبال آن بودند که به منافع روسیه در ایران ضربه بزنند؛ امری که با وقوع انقلاب مشروطه و شدت گرفتن آن ممکن شد و روسها با همه تلاشهای خود نتوانستند به مقابله با آن برخیزند.(1)
اما آن زمان که با ظهور آلمانها در عرصه جهانی، منافع انگلیسیها به خطر افتاد، این کشور حمایت از انقلاب مشروطه را رها کرد و تلاش کرد با نزدیک شدن به روسها به مقابله با دشمنان جهانی خود برخیزد. از این رو بود که با انعقاد معاهده محرمانه 1907، ایران را میان خود و روسیه تقسیم کرد.(2) انتشار این خبر در ایران، آبی سرد بود بر کالبد مشروطه و مشروطهخواهان. انقلابی که به امید حمایت انگلیس به جریان افتاده بود، اکنون باید حمایت یک بازیگر دیگر(بازیگر سوم) را میطلبید. اینچنین بود که انقلابی که میتوانست نتایج عمیقی بر زندگی ایرانیان بگذارد، به حکومت «رضاخان میرپنج» در ایران منتهی شد.
جبهه ملی و اشتیاق به آمریکا
اشتباه مشروطهخواهان، یک بار دیگر در جنبش ملی شدن صنعت نفت تکرار شد. همان طور که میدانیم پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت مرهون ائتلاف 2 طبقه مهم متوسط سنتی به رهبری روحانیون و شخص مرحوم آیتالله «کاشانی»(ره) و طبقه متوسط جدید به رهبری جبهه ملی و شخص «محمد مصدق» بود. اما پس از پیروزیهای اولیه در ملی شدن صنعت نفت و مقابله با انگلیس، مصدق و جبهه ملی تلاش کردند در یارگیری خود تغییر ایجاد کنند و به جای ائتلاف با نیروهای داخلی و روحانیان و بازار، به سوی آمریکا گرایش یابند. آنان در صدد بودند با گسترش نقشآفرینی آمریکا در ایران و حذف انگلستان، تغییر مهمی در روابط خارجی و یارگیری بینالمللی ایران ایجاد کنند.
آمریکاییها اگرچه در ابتدای امر به برخی خواستههای مصدق توجه کردند اما بتدریج و با امتیازاتی که از سوی انگلیس به این بازیگر جدید عرصه بینالمللی اعطا شد، به مصدق و جبهه ملی پشت کردند و دست در دست انگلیس، زمینههای سقوط او را فراهم کردند.
جالب آنکه طبق اسناد آمریکایی منتشرشده از کودتا، مصدق ماهها قبل از 28 مرداد از احتمال کودتا مطلع بوده است اما با این حال به مقابله با کودتاچیان نپرداخت. او حتی در پاسخ کوتاه خود به نامه آیتالله کاشانی که او را از احتمال کودتا برحذر میداشت، نوشت: «... اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت هستم»؛ بدون آنکه بداند از آن روز که به ایالات متحده نزدیک شده، خواهناخواه مشروعیت خود را در جامعه از دست داده است، اگر نه به مقابله با فدائیان اسلام برنمیخاست و دست تودهایها را در کشور باز نمیگذاشت.
گذشته، چراغ راه آینده
تجربه 2 برش تاریخی که بدان اشاره شد و همچنین نزدیکی شاه به ایالات متحده، به خوبی میتواند 2 نکته را برایمان روشن کند.
1- در رابطه دولت و ملت هرگز نمیتوان یک دولت خارجی را جایگزین ملت کرد.
2- نزدیکی به قدرتهای خارجی مشروعیت دولت را کاهش میدهد؛ بویژه آنکه عمدتا در این شرایط دولتها سختتر صدای مردم را میشنوند چون شنیدن خواستههای دولتهای غربی اولویت مییابد.
از این رو لازم است هرگونه سیاستگذاری در عرصه سیاسی و اقتصادی کشور، درونزا و براساس نیازها و خواستههای جامعه بروز یابد. اینکه بخواهیم در سیاستگذاریهایمان به سیاست خارجی به عنوان مهمترین ابزار بنگریم، قطعا نتیجهای غیر از آنچه بارها و بارها در تاریخ معاصر ایران برایمان پیش آمد، روی نخواهد داد. گذشته چراغ راه آینده است؛ آیا زمان آن نرسیده که از گذشته درس بیاموزیم؟
----------------------------------
پینوشت
1- روسها به استناد یک بند از قرارداد ترکمنچای که در آن تسلسل جانشینی در خاندان عباسمیرزا را تضمین میکرد، به مقابله با انقلاب مشروطه که محدودکننده قدرت این خاندان بود میپرداختند.
2- طبق این قرارداد محرمانه، ایران به 3 بخش شمالی(منطقه تحت نفوذ روسیه)، جنوبی(منطقه تحت نفوذ انگلستان) و منطقه حائل مرکزی تقسیم شده بود.