printlogo


کد خبر: 156835تاریخ: 1395/2/12 00:00
نگاهی به مجموعه داستان «در آفریقا همه‌چیز سیاه است»
خطی باریک میان جنگ و دفاع

 علی‌الله سلیمی: بسیاری از نویسندگان ایرانی در آثاری که با موضوع دفاع‌مقدس خلق کرده‌اند، اغلب به رزمندگان ایرانی پرداخته و روحیات آنها در مواجهه با موضوع جنگ ایران و عراق را در آثارشان بازتاب داده‌اند و کمتر نویسنده‌ای محور داستان‌هایش را به زندگی و روحیات سربازان و فرماندهان عراقی اختصاص داده است. در این میان، یکی از نویسندگانی که داستان‌های متعددی در این‌باره خلق کرده، ساسان ناطق است که در مجموعه داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» محوریت اصلی اغلب داستان‌هایش سربازان، فرماندهان و در مجموع نظامیان عراقی است اما نگاه به ماهیت و هویت سربازان پایدار ایرانی در جای خود محفوظ است.
کتاب «در آفریقا همه‌چیز سیاه است»
4 داستان کوتاه را شامل می‌شود که در داستان اول با عنوان «کسی به مرده‌ها لگد نمی‌زند» سرگذشت چند نیروی عراقی در یک واحد نظامی خاص جوخه را روایت می‌کند که کارشان اعدام سربازان و فرماندهانی است که از دستورات نظامی نافرمانی کرده‌اند. در این داستان، راوی یکی از نیروهای این واحد نظامی است که دل خوشی از مافوق خود، گروهبان ندارد. او در عین حالی که از عملکرد خود در جوخه اعدام با خونسردی تمام حرف می‌زند اما وقتی به توصیف اعمال و کردار گروهبان می‌پردازد، او را خشن و غیرانسانی توصیف می‌کند و به مرور نفرت و خشم خود از این گروهبان را عیان می‌کند: «جیب‌هایش پر از پول‌های ایرانی است. آن 2 تا انگشتر توی انگشت‌هایش هم مال ایرانی‌هاست. وقتی داشت با سر نیزه انگشتر را از دست باد کرده جنازه در می‌آورد، دیدمش. با نیشخند گفت: «محض یادگاری» لگدی به جنازه زد و گفت: «اگر پیش ننه‌ات می‌ماندی برایت زن هم می‌گرفت.» همین کارها را می‌کند که همه ازش متنفرند...» (ص 10) راوی سرانجام تصمیم می‌گیرد گروهبان را بکشد و با این نیت وارد سنگر او می‌شود و داستان به پایان می‌رسد. در این داستان با توجه به زمینه‌چینی راوی، پایان اثر قابل حدس است. داستان بعدی «در آفریقا همه‌چیز سیاه است» بوده که عنوان کتاب هم از آن انتخاب شده و درباره یک عملیات پاکسازی در رده‌های سری ارتش عراق است. ماجراهای فرعی این داستان پوششی برای پرداختن به ماجرای اصلی آن، مرگ مشکوک عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع حکومت صدام و ژنرال ارتش عراق است. در این داستان شواهدی قرار داده شده که برای خواننده معلوم شود شخص رئیس‌جمهور وقت عراق، صدام در مرگ عدنان خیرالله‌طلفاح نقش داشته و این نکته با صراحت بیشتری در جای جای داستان بیان شده است. «...هلیکوپتر عدنان زودتر بلند شد. ما هم سوار شده و پشت سرش راه افتادیم. مرد غریبه این بار کیف سیاهش را گذاشته بود کنار پایش و داشت با کامپیوتری که در دستش بود بازی می‌کرد... وقتی نشستیم، متوجه شدم که هلیکوپتر عدنان خیرالله منفجر شده...» (ص 27 و 28)
بعد از این ماجرا، موضوع پاکسازی افرادی که در این عملیات سری شرکت داشته‌اند شروع می‌شود و به مرور افراد تیم یکی پس از دیگری حذف می‌شوند و از بین می‌روند و آخرین نفر، راوی داستان است که او نمی‌خواهد بمیرد و برای همین تصمیم می‌گیرد مامور مرگ خود را به قتل برساند. در خلال روایت این داستان که محور اصلی آن همانا پاکسازی تیم عمل‌کننده در ماجرای مشکوک مرگ عدنان خیرالله است، نویسنده از طریق فلاش‌بک به گذشته برخی شخصیت‌های داستانی هم سرک می‌کشد و اعمال و کردار نادرست آنها در مناسبات اجتماعی را هم زیر ذره‌بین می‌گذارد. از جمله اینکه نشان می‌دهد یکی از سرشاخه‌های این تیم سری، «فاروق» غرق در فساد اخلاقی است و در این راه گاه چنان افراط می‌کند که لایعقل شده و کنترلی روی گفتار، اعمال و کردارش ندارد. او به مثابه نمونه‌ای از نظامیان رده بالای عراقی در زمان جنگ معرفی می‌شود که به اصول اخلاقی پایبند نیست.
داستان بعدی با عنوان«خط» به ماجراهای زمان جنگ در دو سوی جبهه‌ها، خطوط مقدم ایرانی‌ها و عراقی‌ها می‌پردازد. روایت اول داستان در خط مقدم نیروهای خودی است که در آن با یک نوع رفتار شجاعانه از سوی یکی از نیروی تدارکاتی مواجه هستیم. حمید از نیروهای تدارکات است که هر روز برای رساندن غذا به رزمندگانی که در خط مقدم حضور دارند، با خودروی حمل غذا از مقابل خط عراقی‌ها عبور می‌کند و باعث می‌شود آنها برای زدن ماشین او مهمات زیادی را مصرف کرده و در نهایت موفق نشوند. دوستان او در خط مقدم هر روز موقع آمدن او میزان مهمات مصرف شده و به نوعی هدر رفته عراقی‌ها را می‌شمارند و به نوعی باعث سرگرمی آنها شده است. در سوی دیگر ماجرا، نیروهای عراقی هستند که از ناکامی خود در زدن ماشین حمید کلافه و عصبانی هستند تا اینکه فرمانده عراقی به نیروهای عمل‌کننده در خط مقدم اعلام می‌کند به کسی که آن ماشین را بزند 10 روز مرخصی تشویقی می‌دهد. در این میان، مجید یکی از نیروهای عراقی که آدم ساده و بی‌انگیزه‌ای برای جنگیدن است، برای رفتن به خانه جهت تعیین تکلیف نامزد خود به این 10 روز  مرخصی نیاز مبرم دارد. پس او تصمیم می‌گیرد در این راه شانس خود را با زدن خودروی نیروهای ایرانی امتحان کند و موفق می‌شود. در این داستان با صراحت بیشتری به بی‌انگیزگی نیروهای عراقی در مقابله با نیروهای ایرانی در زمان جنگ اشاره می‌شود. تنها نیروی عمل‌کننده که موفق می‌شود، کسی است که با این اقدام یک هدف شخصی دارد و می‌خواهد از منطقه نظامی خارج شود. داستان پایانی کتاب با نام کروات است که به روزهای بعد از پایان جنگ می‌پردازد و ارتباط مستقیمی با موضوع جنگ ندارد و تا حدودی هم از رگه‌های قوی طنز برخوردار است. در این اثر، 2 نفر برای سرقت از یک منزل نسبتا اشرافی نقشه می‌کشند اما در روز اجرای نقشه رفتارهای یکی از سارقان در حین سرقت از حالت معمول خارج شده و بیشتر شبیه کمدین‌های طنز می‌شود. طبق نقشه، یکی از سارقان با موتوسیکلت در حیاط منزل آماده ایستاده و کشیک می‌دهد تا در موقع اضطرار به همدست خود کمک کند اما سارق دیگر که به داخل منزل رفته با دیدن لوازم لوکس داخل خانه از خود بیخود شده و شروع به استفاده از آن وسایل می‌کند. این داستان به نوعی فاصله زیاد طبقاتی در جامعه بعد از جنگ عراق را نشان می‌دهد که در ظاهر ارتباط مستقیمی با موضوع جنگ ندارد اما در پس زمینه آن می‌توان افزایش رفاه برخی افراد در بحبوبه جنگ و در مقابل فقر مطلق گروه دیگر را دید.
در مجموع، کتاب «در آفریقا همه‌چیز سیاه است» اثری داستانی و برگرفته از خاطرات مکتوب و مستند سربازان عراقی است و زاویه‌ای دیگر از جنگ را نشان می‌دهد. اغلب روایت‌های این مجموعه با تکیه بر وقایع مستند دوران دفاع‌مقدس است که بیشتر با نگاهی به آن سوی خطوط مقدم نبرد نیروهای رزمنده ایرانی، موقعیت نیروهای عراقی درگیر در حوادث جنگ را در اشکال مختلف بیان و روایت کرده است. کتاب«در آفریقا همه چیز سیاه است» نوشته ساسان ناطق در 64 صفحه با شمارگان 1200 نسخه و قیمت 3500 تومان از سوی انتشارات شهرستان ادب که یکی از انتشاراتی‌های موفق در حوزه ادبیات پایداری است، به نشر درآمده است.


Page Generated in 0/0075 sec