مرتضی اسماعیلدوست: از روز چهارشنبه هفته گذشته فیلم «اژدها وارد میشود» وارد چرخه اکران شده و تصویری از پوستر آن بر سردر سینماهای کشور درآمده است. در این میان جدا از نقد و نظری که به لحاظ فنی بر فیلم ساختهشده توسط مانی حقیقی میتوان داشت، موضوعی که بیش از خوب، بد، زشت(!) بودن این اثر قابل تامل خواهد بود، رویش انواع نوشتهها و اظهارنظرهایی است که در این چند روزه شاهدش بودم، چنانکه گاه برخی نظرات عنوان شده چنان مبهوتکننده به لحاظ خامدستی است که آدمی حیران میماند افراد با چه اعتماد به نفس کاذبی به نشانههای غریب وارد شده بر این اثر گام نهادهاند؟ و سینما چقدر مظلوم واقع شده و برای بسیاری همچون خوردن راحتالحلقوم(!) بوده که با هر دریچه بیخردانهای با آن برخورد میکنند.
توجه به این مساله جدا از فاصله عمیق میان نقادی با آگاهی در کشورمان که نزد بسیاری از اهالی مطرح رسانهای هم قابل رصد است، میتواند به عنوان خطری مهم در بازتابش مصنوعی نقطه نظرات در سطح جامعه قلمداد شود، چنانکه با وجود فضای نامحدود مجازی و تاثیری که چنین نوشتههای آبکی(!) در اذهان عمومی خواهد داشت، ناگهان درمییابیم که موجودی ناقصالخلقه تبدیل به طاووسی خوش آب و رنگ نزد همگان شده و فضایی خاطرخواهانه از آن شکل میگیرد! اگر چه اصولا موضوع شناسایی مخاطب از نوع ایرانی فراتر از هرگونه برداشت زودبازدهی است و پرفروش شدن آثار سینمایی هم نمیتواند چندان تابع هرم تحلیلی مشخصی باشد، به نحوی که در عین حال که فیلم کمدی و سخیف مانی حقیقی با نام
«50 کیلو آلبالو» به فروشی آنچنانی میرسد، فیلم پیچیده و تا حدی فلسفی «اژدها وارد میشود» هم در همان مسیر جو زده(!) ره پیموده و در همان روز اول اکران و در عرض چند ساعت همه بلیتهای سانسهایش، رزرو شده و کار به وقت اضافه(سانس ویژه) هم میرسد. جدا از بررسی دیدگاه متناقض مخاطب ایرانی و بررسی چگونگی انتخابهایی که در نظر میگیرد، مساله مهم رشد قارچگونه اذهان معیوب و دیدگاههای تهی از دانایی در فضای جامعه است، آنگاه که هر شخصی بدون وجود هرگونه دانشمندی و بیبهره از تحلیلی هنری، ناگاه تصمیم میگیرد که قلم در دست گرفته و با ژستی منتقدانه به واکاوی فیلمی بپردازد که فارغ از میزان سطح کیفی آن، نیاز به آگاهیمندی از وجود عناصری چون زیباییشناسی، شناخت عناصر بصری، آگاهی از نوع روایتپردازی، اطلاع از چگونگی طراحی میزانسن و نوع دکوپاژ، واکاوی شناختشناسانه فیلم، نوع معماری و چگونگی فضاسازی اثر و نیز شناخت از منابع اشاره شده در اثر دارد. برای نمونه در فیلم «اژدها وارد میشود» به منابعی همچون داستان «ملکوت» نوشته بهرام صادقی، فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان و نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای دوره بیستوپنجم زمینشناسی» از عباس نعلبندیان پرداخته شده است، البته برای دور شدن از سوءتفاهمات معمول لازم به اشاره است که خوانش و تماشای منابع یادشده نه به منزله همانندسازی اژدهای اکران شده(!) با آثار اعلامی بلکه در جهت همکیشی با فضایی یاریدهنده جهت اطلاع از شناسه فیلم است. این مساله از این رو عنوان میشود که در نزد افرادی بیدانش، سهلالوصولترین راه ممکن شباهتسازی دادههاست چرا که چنان اطلاعاتی سطحی دارند که با کوچکترین اشاره ممکن به همانندسازی دست میزنند.
بدیهی است برای درک مناسب دایره فعالیت و نظردهی در مباحث گوناگون باید به دانش و آگاهی لازم در آن موضوع دست یافت و برخلاف گمان افراد بسیاری، یافتن مسیر آگاهی در باب هنر و ادب به سهولت حاصل نمیشود و سالها باید به نوعی ریاضت کشید و منابع مختلف و دانشها را به خط و خوانش درآورده و آثاری متعدد را به کاوش گرفت تا خود را صاحب منزلت اظهارنظر در این حوزه یافت. از این رو دردآورترین مواجهه ممکن برای فردی که این راه را طی کرده است، این بوده که با نوشتهها و گفتارهایی برخورد کند که تهی از هرگونه قواعد استاندارد هستند، اگر چه در این دیار هرکس به خود اجازه میدهد لباس کارشناسی بر تن کرده و به طرح مسائل مختلف بپردازد و آزمونی هم در کار نیست که سره از ناسره مشخص شود. آنچه هم نیاز است و به وفور میتوان یافت، انواع ژستهای لازم برای نمایش آگاهی است و در این بین وجود پیکر دانایی چندان هم لازم نخواهد بود!
فیلم «اژدها وارد میشود» برخلاف نگاهها و تفسیرهای ریز و درشتی که توسط اساتید(!) بر آن رفته و خواهد رفت، نهتنها اثری تاریخی و براساس نگرهای مستندگونه نیست بلکه براساس فرم و روایتی شناور در قالب سکانسهایی هویتمند، فیلمی است در به سُخره گرفتن همه انگارههای ذهنی. و این تنیدگی نهفته در قالب فضایی سوررئال کاملا در ضدیت با ظاهر داستانی است که عرضه میشود و البته این بازیگوشی بخوبی در قالب طراحی صحنه، میزانسن و روایتی «لابیرنت»گونه قابل ردیابی برای اهالی آگاه با مدیوم تصویر خواهد بود. درباره نقد فیلم «اژدها وارد میشود» جای تحلیل از مناظری گوناگون خواهد بود و برای آنهایی که علاقهمند به اتصال نشانهها در انواع مباحث و موارد و نامها هستند و اژدهای این فیلم را به هزار تکه تقسیم کرده و هر بخش از دُم آن را به جایی وصل میکنند! پیشنهاد بر این است که حداقل صفحاتی از منابع موجود در باب نشانهشناسی را مورد تورق قرار دهند؛ کتابهایی نظیر «نشانهشناسی» نوشته امبرتو اکو، «مبانی نشانهشناسی» نوشته دانیل چندلر، «نشانهشناسی سینما» نوشته کریستین متزو و «نشانهشناسی شناختی در حیطه فیلم» نوشته وارن باکلند که حتما به کار خواهد آمد، اگرنه بدون پیشآگاهی نمیتوان نظریه صادر کرد!
پس از تماشای چندباره فیلم «اژدها وارد میشود» و با رویت انواع نگاههای متضادی که توسط برخی نسبت به بافت آن صادر شده است، به یاد اثر برجسته رنه ماگریت، نقاش چیرهدست سوررئالیست افتادم که «این یک پیپ نیست» یا «خیانت تصویر» نام دارد؛ تصویری از یک پیپ که ظاهری ساده برای اظهارنظر داشته اما در زیر همان عکس به فرانسوی نوشتهای با عنوان «این یک پیپ نیست» آمده است و این تناقض به کار رفته توسط هنرمند بلژیکی، کنایهای آشکار به این است که حقیقت را بهراحتی نمیتوان شکار کرد. سالها پیش میشل فوکو در کتاب «این یک چپق نیست» به تحلیل ارزندهای از هویت دوپاره تابلوی مطرح رنه ماگریت پرداخته که به ترجمه مانی حقیقی هم درآمده است و حال، بسیاری به تنها چیزی که توجه میکنند همان چپق است و به زیرمتن آن نظری ندارند!