محمدمهدی داماد: با توجه به اینکه مفهوم «الیگارشی» امروز بیش از گذشته در ادبیات سیاسی کشور کاربرد یافته است و همچنین از کلیدواژههای اصلی پروژه «نومحافظهکاری» است، در این نوشتار و چند نوشتار بعد به بیان مهمترین معانی این واژه قدیمی در علم سیاست میپردازیم. هرچند الیگارشی نیز مانند همه اصطلاحات و مفاهیم دیگر همه معنایش یکجا گرد نیامده و هر اندیشمندی به ابعادی از آن نظر داشته است. به هر طریق الیگارشی از مفاهیمی است که قدمت دیرینهای دارد و بحث درباره آن به «یونان باستان» بازمیگردد. از این رو بهطور خلاصه باید گفت الیـگارشی از کلمه یـونانی «الیگوس»(Oligos) به مـعنای «مـعدود» و «اندک» به دست آمده و در اصطلاح به معنای سلطه گروه معدودی از افراد است. در علم سیاست الیگارشی به مفهوم سلطه سـیاسی- اقـتصادی گـروه معدودی از ثروتمندان و صاحبان نفوذ بر سایر افراد جامعه است و در کنار «مونارشی»(حکومت فردبنیاد) و «دموکراسی»، از مهمترین نظامها و رژیمهای سیاسی در جهان به شمار میآید. از الیگارشی همچنین به «تـنفذسالاری»، «گروهسالاری»، «حکومت نخبگان» و «خاندانهای حکومتگر» نیز تعبیر شده است.
سخن گفتن از الیگارشی بهطور اساسی با مبحث ماهیت دولت و نظریههای دولت در ارتباط است و از مباحث پرکشش اندیشه سیاسی به شمار میآید. از مهمترین مباحث علم سیاست این است که انواع حکومتها کدامند و چگونه نظامهای سیاسی از یک رژیم به رژیم دیگر تبدیل میشوند. مثلا چگونه یک نظام سیاسی مونارشیک و مبتنی بر تئوکراسی، به یک نظام سیاسی الیگارشیک تبدیل میشود؟ به هر حال در اینجا نیز پاسخها متنوع است و هر اندیشمندی نظریه و سطح تحلیل خود را دارد. مثلا برخی مهمترین عامل را خود انسان یعنی خواست و اراده انسان برای گزینش نوع جدیدی از زندگی معرفی کردهاند. برخی هم شـرایط اجـتماعی را مؤثر دانستهاند. به هر طریق از زمانی که «افلاطون» و «ارسطو» به این موضوع پرداختند، تلاش کردند به این پرسشها نیز پاسخ گویند.
در این میان، برای فهمیدن معنای الیگارشی پرداختن به معیارهای تقسیم حکومت توسط ارسطو اهمیت زیادی دارد. معیارهایی که به نظر میرسد هنوز اهمیت خود را حفظ کردهاند و بهترین ملاکهای تقسیم حکومتها هستند. او برای این کار از 2 معیار شکلی و محتوایی بهره میبرد که به ترتیب عبارتند از:
1- آیا اعمال قدرت توسط یک فرد است یا گروهی از مردم و یا اکـثریت مردم؟
2- آیا اعمالکنندگان قدرت در پی منافع عمومی هستند یا منافع شخصی؟
ارسطو حکومتی که منافع و مصالح عموم را در نظر داشته باشد، اگر توسط یک فرد اعمال شود، حکومت پادشـاهی، اگر توسط گروهی از مردم باشد «آریستوکراسی» و اگر توسط اکثریت اداره شود «پولیتی» یا «جمهوری» مینامد. اما هر 3 نوع حکومت گاه از مسیر منافع عمومی خارج شده و به تأمین صرف منافع خصوصی انحراف مییابند که در این صورت حکومت پادشاهی به حکومت ستمگر یا تورانی، آریستوکراسی بـه «الیـگارشی» و جمهوری به دموکراسی تبدیل میشود. حکومت تورانی آن است که فقط به راه تأمین مـنافع فـرمانروا کـشیده شود. الیگارشی آن است که فقط به صلاح توانگران باشد و دموکراسی حکومتی است که فقط به صلاح تهیدستان نـظر دارد. در واقع از نظر ارسطو همانطور که تغییر حاکمان از طریق تغییر حکومتها «انقلاب» است، تغییر ساختار و ماهیت حکومت حتی بدون تغییر حاکمان نیز نوعی «انقلاب» است؛ انقلابی که طی آن یک حکومت قلب ماهیت میشود و مثلا از یک حکومت دموکراتیک به یک حکومت الیگارشیک تبدیل میشود. یعنی دقیقا همان بحثی که در پروژه «نومحافظهکاری» در پی تبیین آن بودهایم. به اعتقاد ارسطو واقعیت سیاست نشان میدهد 2 شکل حـکومت بـیشتر وجـود ندارد: «الیگارشی» و «دموکراسی». از این جهت فرمهای دیگر حکومت یا «نسخه بدل» آن دو هستند یا صـورتهای تغییریافته آن. مثلا حکومت پادشاهی به مرور طبقهای از اشراف را ایجاد خواهد کرد و حکومت استبدادی نیز برای حفظ خود نوعی از الیگارشی را بهوجود میآورد و در نهایت از آن حالت مونارشیک به حکومت گروهی تبدیل خواهند شد. الیگارشی نماد حکومت بلندتباران و ثروتمندان، اما دموکراسی نماد حکومت پستتباران و تهیدستان است.
اما در الیگارشی معنا و عنصر مهمتری نهفته است که بهطور مستقیم با معنای «طبقه ممتاز» در ارتباط است. اگرچه در معنای الیگارشی ملاک ثروت خیلی اهمیت دارد اما ویژگی اصلی الیگارشی، داشتن چـیزی اسـت کـه دیگران از آن محرومند، هرچند غیرثروت باشد.
در واقع الیگارشی با انحصارگری طبقه ممتاز و ویژهخواری یک گروه خاص ارتباط مستقیم دارد. درست است که در تعریف الیگارشی بر ثروت تأکید میشود اما نباید فراموش کرد پایههای الیگارشی بر انحصار و ویژه بودن گروهی از افراد جامعه بنا شده است.
این موضوع حتی در بحث تفاوت الیگارشی و آریستوکراسی نیز به کار میآید. درباره تفاوت این 2 نظام سیاسی باید تصریح کرد این تقسیمبندی براساس محتوا و ماهیت است نه به لحاظ شکلی زیرا هر 2 حکومت اقلیت محسوب میشوند؛ با این توضیح که آریستوکراتها اشراف هستند به وجه توجهی که به شرف و شرافت دارند، اما الیگارشی طبقه ممتازی است که از آن شرف و شرافت اخلاقی و فلسفی بیبهره است. با وجود این، چون به لحاظ ظاهری و ساختاری مشابه هستند، در عمل تفکیک الیگارشی از آریستوکراسی دشوار است؛ مگر اینکه به روشنی معلوم شود یک طبقه ممتاز که امتیاز آن نه با انحصار که به دلیل شایستگیها و شرافتها کسب شده است در خدمت منافع عموم بوده و براساس منافع خصوصی و گروهی عمل نکرده است؛ کما اینکه پیش از ارسطو دیگران و از جمله افلاطون کم و بیش همین نگاه را داشتهاند.