printlogo


کد خبر: 156971تاریخ: 1395/2/14 00:00
هفت‌ خان صدامک تا پادشاهی

اسعد ابوخلیل*: بن عبدالله بن عبدالعزیز، فرزند پادشاه پیشین عربستان در آستانه نشستن بر تخت پادشاهی بود و برادرش عبدالعزیز بن عبدالله منتظر بود با مرگ سعود الفیصل، وزارت خارجه را از او به ارث ببرد. لازم بود متعب در زمان حیات پدرش عبدالله به عنوان ولیعهد تعیین شود ولی متعب تأخیر کرد و پدرش مرد. او گمان می‌کرد خواسته پدرش برای به قدرت رسیدن او بعد از مرگ پدرش محترم شمرده خواهد شد اما سلمان بن عبدالعزیز به سرعت زنجیره جانشینی را تغییر داد و فرزندان عبدالله را کنار زد. محمد بن سلمان(موسوم به صدامک) به نشستن بر تخت پادشاهی بسیار نزدیک شده است ولی مشکلاتی وجود دارد:
محمد بن سلمان مایل است پیش از مرگ پدرش، بر تخت بنشیند؛ زیرا به محض آنکه پادشاه کنونی بمیرد او نیز فرصت نشستن بر تخت را از دست خواهد داد. بدعت تغییر دادن زنجیره جانشینی که ملک سلمان با رسیدن به قدرت بنیان نهاد، به محض مرگ او علیه فرزندش به‌کار گرفته خواهد شد. تغییر سریع زنجیره جانشینی در آغاز دوره پادشاهی سلمان بن عبدالعزیز به محمد بن نایف اجازه خواهد داد از همان شیوه برای کنار گذاشتن رقیبش از قدرت استفاده کند. محمد بن نایف هیچ تعهدی برای باقی‌ماندن محمد بن سلمان در سمت ولیعهدی به او نخواهد داد و به نفع او نیست که ولیعهدی را حفظ کند که با او بر سر قدرت رقابت کرده است حتی زمانی که در سلسله مراتب جانشینی پایین‌تر از او بود. اما معضل محمد بن سلمان این است که چه زمانی اقدام کند و چه زمانی ضربه بزند؟ کنار زدن مقرن بن عبدالعزیز که آسان‌تر از کنار زدن محمد بن نایف بود: زیرا مقرن مادر یمنی داشت  که در میان آل‌سعود نقطه ضعف او محسوب می‌شد. همچنین محمد بن نایف پایگاهی برای خود در داخل دستگاه امنیتی و متحدانی در دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی کشورهای غربی دارد. همچنین سرنگون کردن محمد بن نایف در داخل خاندان پادشاهی سعودی بدون پیامد نخواهد بود اما اگر محمد بن سلمان این دست و آن دست کند به سرنوشت متعب بن عبدالله مبتلا خواهد شد که باقیمانده عمرش را در حسرت فرصتی که از دست داد خواهد گذراند. معضل دیگری نیز در دل این معضل وجود دارد. به این ترتیب که  هرچند چنین ضرباتی در تاریخ خاندان سعودی نادر است ولی سلمان و پسرش بدعتی را در تاریخ وراثت سیاسی بنیان گذاشتند که موجب می‌شود هر احتمالی مطرح باشد. ممکن است محمد بن نایف که در دستگاه امنیتی نفوذ دارد با متعب بن عبدالله که فرمانده گارد ملی است همدست شود و محمد بن سلمان را با توسل به زور کنار بزند. چنین اقدامی هرچند در تاریخ خاندان سعودی به ندرت دیده شده ولی پیامد وخیمی بر ائتلاف‌های بین‌المللی عربستان نخواهد گذاشت. دولت آمریکا محمد بن نایف را خواهد بخشید همان‌طور که دیگر طغیان‌گران را بخشید به این شرط که منافع آمریکا تأمین شود.
معضل دوم بن‌سلمان، معضل اصلاحات است. روشن است که این شاهزاده جوان تلاش می‌کند پایگاه مردمی خاص خود را ایجاد کند زیرا فاقد محبوبیت در داخل خاندان حاکم است. اعضای خاندان آل‌سعود به او به علت داشتن ویژگی‌های نامأنوس به چشم تردید نگاه می‌کنند. او نمی‌تواند به برادران ناتنی خود تکیه کند زیرا آنها را برای نزدیک شدن به تاج و تخت پادشاهی نادیده گرفت. اما دیدگاه او برای کاستن از وابستگی به درآمدهای نفتی، وعده‌ای است که همواره با کاهش قیمت جهانی نفت، در عربستان شنیده شده است. اما چگونه می‌توان ظرف چند سال اقتصاد عربستان را که 80 درصد درآمد آن به نفت وابسته است تغییر داد؟ همچنین در فضای اجتماعی خفه‌کننده حاکم بر عربستان چگونه می‌توان به جذب سرمایه‌گذاران و گردشگران خارجی امیدوار بود.
محمد بن سلمان تناقض در داخل بدنه خاندان پادشاهی سعودی است. این شاهزاده جوان حتی اگر رویایش برای نشستن بر تخت تحقق پیدا کند، نیازمند حمایت خاندان پادشاهی است. اما برنامه‌های او با برنامه‌های خاندان سعودی همخوانی ندارد مگر اینکه برنامه او صوری باشد. زمانی که این شاهزاده از اسراف و حیف و میل پول‌ها در پایگاه‌های نظامی عربستان در مقایسه با پایگاه‌های نظامی آمریکا سخن می‌گوید، به شیوه‌ای که عربستانی‌ها درک می‌کنند از سلطان بن عبدالعزیز و فرزندانش انتقاد می‌کند که ده‌ها سال کنترل وزارت دفاع  و بخش نظامی عربستان را در اختیار داشتند. او برای ترویج طرح اصلاحات خود باید گذشته را تقبیح کند که این اقدام موجب فاصله گرفتن بخشی از خاندان سعودی از او خواهد شد و کار محمد بن سلمان را برای حفظ وحدت این خاندان در صورتی که پادشاه شود، دشوار خواهد کرد.
چهارمین معضل، عمل کردن است. این شاهزاده می‌خواهد تصور رایج درباره عملکرد سیاسی سنتی آل‌سعود را که پر از محافظه‌کاری و پنهانکاری و دو‌رویی و احتیاط و تردید و کندی است تغییر دهد و خود را فرمانده‌ای جسور معرفی کند. یکی از اهداف محمد بن سلمان محکوم کردن سیاست‌هایی است که در دوره ملک عبدالله اجرا می‌شد. اما اقدامات محمد بن سلمان به سرعت به ماجراجویی‌های پر سر و صدا و ناخوشایند تبدیل شد. همچنین این جنگ زیر فشار مستقیم و علنی دولت آمریکا متوقف شد. برنامه‌های محمد بن سلمان در سوریه و مصر و در برابر ایران همگی با شکست مواجه شده است. دوره کوتاه حکومت محمد بن سلمان پر از وعده‌ها و شکست‌های سخت و بدون هرگونه دستاورد واقعی است مگر اینکه اعلام علنی ائتلاف با اسرائیل را جزو دستاوردهایش محسوب کنیم.
معضل پنجم ضرورت جلب رضایت آمریکاست. جلب رضایت آمریکا همچنین با اصول وهابیت تناقض دارد که رژیم سعودی بر مبنای آن تشکیل شد. حاکمان جدید عربستان سعودی بیش از حاکمان قبلی برای جلب رضایت کنگره آمریکا به سوی همپیمانی با اسرائیل پیش رفتند. علاوه بر این آیا برنامه چشم‌انداز محمد بن سلمان با تلاش او برای جلب رضایت آمریکا همخوانی دارد؟ او می‌خواهد نیمی از بودجه نظامی را به ساخت تسلیحات در داخل عربستان اختصاص دهد ولی آیا آمریکا چنین اجازه‌ای خواهد داد؟ مشارکت در تولیدات نظامی امتیازی است که فقط به اسرائیل داده می‌شود و غیرممکن است که کنگره آمریکا چنین اجازه‌ای به طرف دیگر بدهد. خریدهای نظامی گسترده عربستان از آمریکا یکی از عوامل ائتلاف بین 2 کشور است و آمریکا اجازه نمی‌دهد به این مساله خللی وارد شود.
معضل ششم به وعده پاسخگویی و توسعه و مدرن شدن مربوط می‌شود. این معضل برای شاهزاده جوان سعودی، مبهم به نظر می‌رسد. وعده محمد بن سلمان برای توسعه جامعه و کشور، موجب افزایش امید مردم و توقعات و سطح خواسته‌های آنان خواهد شد ولی این شاهزاده چگونه می‌تواند این خواسته‌ها را برآورده کند؟ پاسخگویی در پادشاهی آل‌سعود معنایی جز پاسخگو بودن مردم عادی و وزیران عادی در برابر پادشاه و شاهزاده‌ها ندارد. اما قدرت واقعی و نفوذ واقعی و ثروت کشور در دست آل‌سعود و اطرافیان آنهاست. این افراد از چه کسی بازخواست خواهند کرد؟ آیا محمد بن سلمان می‌تواند از فرزندان سلطان بن عبدالعزیز به خاطر تاریخی طولانی از رشوه‌خواری و فساد بازخواست کند؟ چه کسی می‌خواهد وزارت کشور را به‌خاطر نقض حقوق بشر بازخواست کند؟ او چگونه از توسعه و قانونمداری سخن می‌گوید در حالی که رژیم حاکم بر سرکوب‌ها و فشارها و تنگناها می‌افزاید. سرکوب آزادی‌ها در زمان این شاهزاده «امروزی» افزایش یافته است.
معضل دیگر محمد بن سلمان، شرکت نفتی آرامکو است. محمد بن سلمان می‌گوید فقط 5 درصد سهام این شرکت به فروش عمومی گذاشته خواهد شد ولی گفت شفافیت، شامل کل عملکرد آرامکو و بودجه آن خواهد شد. آیا محمد بن سلمان شرکت کوچکی که زیرمجموعه آرامکو باشد تأسیس خواهد کرد تا سهام آن را به فروش عمومی بگذارد یا 5 درصد سهام اصلی شرکت را در معرض پذیره‌نویسی قرار خواهد داد؟ اما همین شرکت آرامکوست که درآمدها و گنج‌ها و ثروت‌های آل‌سعود و هزینه سنگین سیاست‌ها و جنگ‌های پنهان و آشکار آن را تأمین می‌کند. آیا شاهزادگان راضی به کاهش یافتن درآمدهای‌شان خواهند شد؟  مشکل محمد بن سلمان این است که باید برای برتخت نشستن عجله کند. او فرصت زیادی ندارد. ظرف چند ماه آینده معلوم خواهد شد آیا این شخص بر عربستان حکومت خواهد کرد یا اینکه به سرنوشت پسرعموهایش مثل عبدالعزیز بن فهد مبتلا خواهد شد که داستان او درباره مسموم شدنش با ابراز همدردی مواجه نشد. اما محمد بن سلمان شخصا اهل خطر کردن و قمار است که این رفتار او با رفتار فرزندان عبدالعزیز تفاوت دارد. ناکامی محمد بن سلمان در نشستن بر تخت پادشاهی احتمالا مرگ این پادشاهی ظالمانه را سرعت خواهد بخشید. ماهیت این پادشاهی با شرایط قرن بیست و یکم تناقض دارد و این پادشاهی بدون در اختیار داشتن پول کلان نمی‌تواند ادامه حیات دهد. دونالد ترامپ، نامزد ریاست‌جمهوری آمریکا آنچه را که در ذهن خیلی‌ها بود بیان کرد آنجا که گفت:
«اگر حمایت آمریکا نبود، حکومت آل‌سعود ادامه پیدا نمی‌کرد.» بوق‌های تبلیغاتی محمد بن سلمان در رسانه‌های عربی و غربی، این شاهزاده را به گورباچف تشیبه می‌کنند. شاید آنها یک وجه تشابه داشته باشند: گورباچف اتحاد شوروی را به سوی نابودی پیش برد و احتمال دارد محمد بن سلمان نیز رژیم سعودی را به سمت نابودی پیش ببرد.
*ستون‌نویس روزنامه الاخبار


Page Generated in 0/0139 sec