سعید ملکی: حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی در دیدار اخیر خود با کارکنان کارخانه مهندسی و ساخت ژنراتور مپنا برای چندمین بار با تاکید بر دستاوردهای برجام به انتقاد از منتقدان پرداخت و گفت: «زمانی که مذاکره میکردیم عدهای با بدبینی میگفتند نمیتوانیم به توافق دست یابیم اما ما به توافق دست یافتیم». در رابطه با اینگونه اظهارات آقای رئیسجمهور و در یک کلام «برجام و پسابرجام» تاکنون دیدگاههای متنوعی از سوی مخالفان و موافقان مطرح شده است. با این حال به نظر میرسد بهرغم اظهارات صریح مقامات دولتی و یا وابستههای گفتمانی به دولت(از سیف گرفته تا رفسنجانی)، دولت محترم همچنان بر مواضع غیرواقعگرایانه خود در دوران پسابرجام تاکید دارد. در این نوشتار فارغ از درستی یا نادرستی اظهارات دولت و شخص آقای رئیسجمهور، تنها گوشهای از «ادله محکمهپسند» منتقدان را در دادگاه ملت ایران به تصویر کشیدهایم.
***
اگر آقای رئیسجمهور و دولت محترم بپذیرند همه منتقدان برجام از یک جنس نیستند و برخی از آنها لااقل از سر دلسوزی و نگرانی به انتقاد از مذاکرات هستهای ایران با غرب میپردازند، طبیعتاً و به عنوان نتیجه منطقی باید بپذیرند انتقاد همین عده فرضاً قلیل نیز بیتردید مبتنی بر منطقی عقلایی است. اگر تاریخ کشور را به عنوان شاخصی «همهفهم» مبنای مدعای منتقدان قرار دهیم شکی نیست پذیرش آن از سوی سلایق مختلف قابل انتظار است. به عبارت بهتر کسی نمیتواند «بهراحتی» وقایع تاریخیای که در طول سالیان سال بر سر یک ملت آمده و
به تبع فهم و ذهنیت تاریخی خاصی در رابطه با موضوعات گوناگون ایجاد شده است را کتمان کرده یا نادیده انگارد. موضع تاریخ ایران در برابر قدرتهای بزرگ- لااقل در عهد معاصر- صریح، بیپرده و آشکار است. تاریخ معاصر ایران حکایت از آن دارد که قدرتهای بزرگ در هیچ مقطع زمانیای نهتنها صلاح و خیر مردم ایران را نخواستهاند بلکه همواره به دنبال چپاول این سرزمین بودهاند.
قدرتهای بزرگ = دشمن
داستان «قضایای مشروطه و زد و بندهای پنهان استعمار انگلیس و روسیه برای انحراف نهضت مشروطه و در نهایت انحراف و به بیراهه کشاندن آن»، «قحطی بزرگ در جنگ جهانی» که منجر به مرگ 12 میلیون ایرانی از گرسنگی شد، «ظهور دیکتاتوری رضاخان»، «اشغال ایران در جنگ دوم جهانی»، «کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد علیه دولت قانونی محمد مصدق»، «حمایتهای بیپرده از محمدرضا، شاه مستبد ایران» و «تلاش برای سقوط انقلاب و جمهوری اسلامی» شهیرترین نمونههای تاریخیای است که نشان از چرایی برقراری رابطه «تساوی» میان 2 واژه «قدرتهای بزرگ» و «دشمن» دارد.
با چنین ذهنیت تاریخیای است که بسیاری از منتقدان بدبینی محض به قدرتهای بزرگی چون ایالات متحده، انگلستان و همپیمانانشان را همواره از دولت محترم طلب کردهاند. با این حال به نظر میرسد از منظر رویکردهای رایج در مباحث دشمنشناسی، دولت یازدهم را باید در دسته پیروان نظریه توهم توطئه قرار داد.
نظریه توطئه و نظریه توهم توطئه را باید
2 رهیافت غالب در رابطه با موضوع دشمن به شمار آورد. پیروان نظریه اول بر این اعتقادند هرچه در اجتماع اتفاق میافتد نتایج مستقیم نقشههایی است که به افراد یا گروههای وابسته به آمریکا، انگلیس، صهیونیسم بینالملل و نظایر آن بازمیگردد. پیروان این نظریه معتقدند اساساً خوی تجاوزگری قدرتهای بزرگ جهانی از جمله ایالات متحده شرایطی را فراهم کرده است که دشمنی و توطئه آنها با مسلمانان جهان پایانناپذیر است. البته این نظریه در نگرش بسیاری از اندیشمندان غربی از جمله اندیشمندان چپ و متمایل به چپ ازجمله شخصیتهایی چون «آنتونیو گرامشی»، «امانوئل والرشتاین»، «سمیر امین»، «گوندر فرانک»، «استفن گیل» و... مطرح شده است. به عنوان مثال والرشتاین به عنوان یکی از سردمداران نظریههای وابستگی و صاحب تئوری نظام جهانی به تبیین این موضوع از منظر اقتصاد سرمایهداری پرداخته است. در مقابل دیدگاه معتقد به وجود توطئه، عده دیگری با رد افراطی این موضوع معتقدند نگرش «توطئهمحور» باعث ایجاد توهمی فراگیر در معتقدان و در نتیجه غفلت آنها از پارامترهای داخلی جوامع شده است. البته به اعتقاد نگارنده، خود این نگرش به نوعی دچار «توهم عدم وجود توطئه» شده است. متاسفانه به نظر میرسد دولت محترم با پذیرش نظریه توهم توطئه نهتنها بدبینیای نسبت به دشمنان تاریخی ملت ایران ندارد بلکه در خیلی اوقات با تأسی از منطق لیبرالها، خوشبینی محض به دولتهایی چون ایالات متحده را در دستور کار قرار داده است. به عنوان سخن پایانی باید اذعان کرد بدبینی رجال و حاکمان یک سرزمین به دیگر کشورها و به طور ویژه قدرتهای بزرگ قطعاً نتایجی بسیار بیشتر از منطق خوشبینانه برای استقلال سرزمینمان با خود به همراه داشته است؛ استقلالی که تا به امروز خونهای فراوانی برای آن به زمین ریخته شده است. پس از آنکه روس و انگلیس موفق به ایجاد انحراف در نهضت مشروطه ایران میشوند، کنسول روس در دیدار با «ستارخان» به وی پیشنهاد میدهد برای مصون ماندن از هرگونه گزند مخالفانش، بیرق روسیه را بر در خانه زده و در پناه سفارت روس قرار گیرد. سردار در پاسخ به این پیشنهاد پاسخی میدهد که هر روز و روزگار بویژه در دوران کنونی نیاز به بازخوانی دارد:
«جنرال کنسول! من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید. من زیر بیرق بیگانه نروم...»؛ رحمه00الله تعالی علیه.