سیدحمید رضوی: ساخته جدید هومن سیدی که از ابتدای نمایش با حواشی بسیاری روبهرو بوده آخرین روزهای اکران خود بر سالنهای اصلی سینما را پشت سر میگذارد. از مهمترین دلایل وجود این حواشی، شباهت بین این داستان و ماجرای یک فوتبالیست معروف است که سالها پرونده قتل همسرش خوراکی برای روزنامهها و مطبوعات بوده است. پیرنگ اصلی داستان درباره یک خواننده معروف «خسرو پارسا» است که در اجتماع بسیار مورد توجه قرار گرفته و مدام نگران حفظ آبرو و شخصیت ساختگی خود است. در حاشیه اجرای کنسرت، خسرو با دختری آشنا شده و وارد رابطه میشود و در پس این رابطه و اطلاع همسر او دچار گرفتاری شده و با تصادف همسرش این معضلات به اوج خود میرسد. درباره داستان و طرز پرداخت به موضوع، موردی که بسیار حائز اهمیت است ادبیات داستانی- جنایی فیلمنامه است که یکی از سبکهای ادبی است که در آن از انگیزه مجرمان تا اعمالی که داشتهاند روایت میشود. از نویسندگان مشهوری که به خلق آثار در زمینه جنایی پرداختهاند میتوان به «آگاتا کریستی» و «آرتور کانن دویل» با خلق آثاری چون «شرلوک هلمز» و «هرکول پوآرو» اشاره کرد که در مقایسه با فیلمنامهای که در «خشم و هیاهو» روبهرو هستیم اگر آن را در دسته داستانهای جنایی بررسی کنیم کاملا میتوان دریافت که از نظر روایت و همچنین پرداخت به داستان دچار ضعفهای شدید است و در مثال و مقایسه با نمونههای موفق فیلمهای جنایی خارجی دارای ضعفهای متعددی در فیلمنامه و ساختار است، مانند اکثر فیلمهای دیوید فینچر (به طور مثال فیلم هفت). استفاده از جمله معروف ویلیام فاکنر در ابتدای «زندگی به من آموخت هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست» ذهنها را به سمت رمان معروفش «خشم و هیاهو» میبرد که در لحظاتی شباهتهایی بین خسرو و نقش اصلی داستان او نمایان میشود. رویکرد فیلم در مواجهه با یک مساله اخلاقی است که اجتماع را در بر میگیرد و همچنین شکل چند روایتی فیلم تلاش شخصیتها برای اثبات بیگناهی را نشان میدهد اما تصور اینکه فیلم با دستان خالی و با تکیه بر این ویژگیها توانسته به جایگاه کنونی برسد تصور صحیحی نخواهد بود. خشم و هیاهو فیلمی است که اهدافش را در بهترین شکل ممکن پیاده کرده و تأثیرگذاریاش نتیجه یک اجرای بدون غلط در پی یک فیلمنامه معمولی و همراه با نقص است که هومن سیدی در مقام کارگردان تمام تلاش خود را به کار گرفته تا تعهد کامل را به متن نشان دهد اما این کار را براحتی میتوان با انبوه داستانهای اشکآور موجود انجام داد. ترفندی که اینجا به کار رفته است روایت سیر تحقیقات بازپرس پرونده بدون کاستن از اهمیت جرائمی که آنها به دنبالشان هستند، است. «خشم و هیاهو» در ارائه محترمانه این تراژدی موفق است و در عین حال خود را دچار پریشانی نکرده است. وقتی پای کاراکترها به میان میآید، اطلاعات زیادی درباره زندگی شخصیشان نداریم. نکات بسیار کوتاهی که درباره زندگی شخصی این افراد گفته میشود برای ایجاد یک پرتره کامل کافی نیست اما این مهم نیست. خسرو فردی عاشق شهرت و پول به نظر میرسد و حنا دختری که از روی عشق حاضر به انجام هر کاری است. «خشم و هیاهو» بیانگر این است که در هیچ شرایطی نمیتوان درباره انسانها قضاوت کرد و هر لحظه ممکن است حقیقتی که ما از آن بیاطلاعیم آشکار شود. همانطور که بیان شد فیلم نقاط قوت خود را از اجرای دقیق داستان میگیرد و سیر تدریجی عمق پیدا کردن ماجرا که از یک پرونده قتل شروع میشود و در نهایت با به میان آمدن پای احساسات و به گردن گرفتن قتل توسط حنا و اعترافات خسرو بر بیتقصیر بودن در قتل همسرش ماجرا شکلی دیگر به خود میگیرد. دختر که احساس میکند از او سوءاستفاده شده با فریادهای خود بیگناهیاش را تکرار میکند و از خسرو میخواهد به همه بگوید او بیگناه است و داستان به بهترین شکل مخاطب را درگیر میکند. اشتباهات فاحش بسیاری در فیلمنامه وجود دارد. به طور مثال برای به قتل رساندن فردی که در کماست و هیچ علائم حیاتی ندارد، چنان قتل وحشیانه و ناشیانهای، بسیار دور از واقعیت به نظر میرسد و همچنین برای کسی که میخواهد با پنهانکاری این کار را انجام دهد و مدام در رفت و آمد و بر بالین بیمار است چند دقیقه قطع کردن اکسیژن کافی است تا به چنین برخورد بیرحمانهای برسد. یا دو روایتی بودن فیلم (که شاید نقطه قوت فیلم باشد) اما سوالات متعددی را برای بیننده ایجاد میکند؛ اول اینکه این دو روایت مختلف ما را به چه چیزی در انتها میرساند؟ آیا ما در پایان به قاتل میرسیم؟ و اگر قرار نیست به واقعیت پی ببریم دلیل این روایات مختلف چیست؟ اشتباه کارگردان در پرداخت به فیلمنامه در قسمتهایی با میزانسنهای نامناسب نمود پیدا میکند. فیلم اشکالات متعددی دارد و روابط و موقعیتها نامشخص است. در روایت «حنا» از داستان قتل اینطور به نظر میرسد که با زنی شلخته، بسیار عصبانی و بدلباس روبهرو هستیم که در لحظاتی با خسرو بسیار شدید درگیر میشود و فرزند خسرو به جای نگرانی از حال مادرش وقتی وارد اتاق میشود از بوی بد بینی خود را میگیرد و بیشتر بهانه گرسنگی دارد تا فقدان مادر. در اعترافات حنا در ابتدا با داستانی روبهرو میشویم که او برای گرفتن امضا به سمت ماشین خسرو میرود سپس با حرفهای او اغفال میشود اما همین دیدگاه در لحظههای اعتراف در دادگاه طوری نمود پیدا میکند که دختر از روی احساسات و عشق به خسرو قتل را گردن میگیرد و به پای عشق خود میسوزد. تضادهای مختلف که در تعریف داستان و رفتارهای خسرو و حنا وجود دارد به جای خلق یک اثر ملودرام آن را شبیه به یک روانپریشی و دیوانگی محض میکند. نمیتوان با یکسری شمایل کاریکاتوری داستان را پیش برد. شخصیتها هنوز به آن مرحله از پختگی نرسیدهاند که ما بتوانیم حیاتی مستقل برایشان متصور شده و آنها را باور کنیم. همین امر باعث میشود فیلم عاری از آن فضاسازیای باشد که درام به آن احتیاج دارد. فیلم «خشم و هیاهو» را میتوان ضعیفترین فیلم در کارنامه هومن سیدی دانست که البته با بهانه کم بودن سالن سینماها بیسر و صدا اکران شد، چرا که اگر شرایط مناسبتری برای نقد فیلم وجود داشت میشد اشکالات زیادی را از کار هومن سیدی گرفت که مهمترین آن عدم تسلط و توانایی در اجرای فیلمی در ژانر جنایی است.