printlogo


کد خبر: 157121تاریخ: 1395/2/19 00:00
مقایسه نومحافظه‌کاری آمریکایی و ایرانی

کمیل  احمدی: در اندیشه سیاسی زمانی که از برخی گرایش‌ها مانند «لیبرالیسم» یا «محافظه‌کاری» سخن به میان می‌آید، برخی به اشتباه چنین تصور می‌کنند مثلاً یک قالب مشخص یا «وجودی مثالی» از این اندیشه وجود دارد که همه اندیشه‌ها عیناً باید با آن سازگار باشند. آنها این قالب و کلیشه را هم آن چیزی می‌دانند که در غرب شکل گرفته و به واسطه علوم و کتب ترجمه شده، وارد کشور شده است، در حالی که اینچنین نیست و تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف، تجلیات متفاوت دارند. اگرچه ممکن است به برخی دلایل برخی اندیشه‌ها را به یکدیگر نزدیک بدانیم و در یک مقوله بگنجانیم یا حتی با یک واژه آنها را بخوانیم اما این به معنای آن نیست که مثلاً هر اندیشه‌ای که در ایران «نومحافظه‌کاری» نام گرفت عیناً در فرانسه و آمریکا نیز چنین باشد یا مثلاً اندیشه‌ای که در قرن 19 «محافظه‌کاری» خوانده شد، عیناً همان چیزی باشد که در قرن 21 وجود دارد. تمدن مسیحی و تمدن اسلامی تفاوت دارند؛ جامعه ایرانی و جامعه عربی تفاوت دارند و همه اینها بر فکر و اندیشه نیروهای سیاسی و فکری تأثیر می‌گذارد. نمی‌توان انتظار داشت محافظه‌کاری برآمده از تمدن مسیحی و اروپایی با محافظه‌کاری برآمده از تمدن اسلامی و ایرانی یکسان باشد؛ هرچند به دلیل برخی مشترکات و یک وجه تسمیه ثابت، گروهی از اندیشه‌ها را با واژه‌های ثابت معرفی کنند. با این توضیح این اشتراک لفظ نباید «رهزن فهم» ما از تفاوت آن اندیشه‌ها باشد.
اما افزون بر مطلب مهم بالا، درباره چرایی وجود تفاوت در اندیشه محافظه‌کاران ایرانی و آمریکایی در این نوشته به یک نکته مهم دیگر اشاره می‌شود. تفاوت محافظه‌کاری آمریکایی با ایرانی به اندازه تفاوت فاصله ابرقدرتی و داشتن مدیریت نظام سلطه توسط آنها با کشوری متعلق به جهان سوم است که در طول یک قرن متأثر از آثار تخریبی نظام سلطه بوده است؛ جامعه‌ای که پس از انقلاب بزرگ 4 دهه پیش خویش تلاش کرده از این وضعیت خود را رهایی بخشد و با تأمین منافع خود مانع پایمال شدن آن شود. با این تفاوت موقعیت، طبیعی است نیروی سیاسی محافظه‌کار آمریکایی با ایرانی فرق داشته باشد.
محافظه‌کار آمریکایی به کشوری تعلق دارد که دست‌کم در یک سده گذشته دولتی استعماری داشته و در تمام نقاط جهان در پی تأمین منافع نامشروع خود بوده است. آنها به کشوری تعلق دارند که با فروپاشی بلوک شرق و تشکیل نظام تک‌قطبی جهانی، سودای «پایان تاریخ» و مدیریت «دهکده جهانی» را داشته‌اند. آنان جهان را در موقعیت حساسی از تاریخ به سود خود می‌دانند که به‌زعم آنان با برنامه‌ریزی می‌توان حکومت بزرگ جهانی را تشکیل داد؛ غرب بی‌رقیب با مدیریت آمریکایی. روشن است که محافظه‌کار و نومحافظه‌کار این جامعه با محافظه‌کار یک جامعه جهان سومی فرق دارد؛ او برای رسیدن به اهداف خود و کسب مهم‌ترین منابع استراتژیک دنیا در خاورمیانه که همان انرژی نفت و گاز است جنگ راه می‌اندازد و از «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید» سخن می‌گوید و با خشونت و قدرتی که دارد، می‌خواهد جهان را به نفع خود تغییر دهد.
اما تکلیف محافظه‌کار ایرانی و جهان سومی چیست؟ او که همانند دیگر محافظه‌کاران در گام اول به «حفظ قدرت» خویش می‌اندیشد، می‌داند که نمی‌تواند خود را با محافظه‌کار آمریکایی مقایسه کند. محافظه‌کار آمریکایی دیگر از مراحل سه‌گانه قدرت که عبارتند از: «کسب» و «حفظ» و «بسط قدرت» 2 مرحله نخست را پشت سر گذاشته و اکنون به مرحله سوم که «بسط قدرت» است رسیده است اما محافظه‌کار ایرانی در نهایت در مرحله دوم قرار دارد. افزون بر اینکه یک ترس نیز دارد، اینکه قدرت خویش را از دست بدهد. او حتی در مرحله دوم نیز احساس ناامنی دارد. لذا برای گریز از این احساس و برای حفظ قدرت خویش راهی نمی‌شناسد جز اینکه خود را به همان قدرت اول متصل کند. نومحافظه‌کار ایرانی در جایگاهی نیست که مثل نومحافظه‌کاران آمریکایی عمل کند. آنان از بالا به صحنه می‌نگرند اما نومحافظه‌کاران جهان سومی در پایین قرار گرفته‌اند. برای همین است که آنان مجال مقاومت را در خود نمی‌بینند و همان اصول اولیه محافظه‌کاری موجب می‌شود تسلیم قدرت فائقه آنان شوند.
اینجاست که معلوم می‌شود چرا در عین تضادی که میان محافظه‌کاران وجود دارد اما آنان به نوعی از همزیستی می‌رسند. به شرط آنکه محافظه‌کار جهان سومی سر عقل بیاید و با اتخاذ روش «اعتدالی» و «میانه‌روی» اقدام کند و اساساً از همین جاست که 3 مفهوم «عقل» و «اعتدال» و «میانه‌روی» معنا پیدا می‌کند. در این زبان، عقل یعنی نوعی مصلحت‌اندیشی برای بقای خود در قدرت، اعتدال یعنی دست کشیدن از مقاومت و میانه‌روی هم به معنای پذیرش سلطه صاحبان زر و زور جهانی است زیرا با این پذیرش، به آنان نزدیک‌تر شده‌اند.
اگر بخواهیم در این باره بیشتر توضیح دهیم باید بگوییم در ادبیات رسانه‌های غرب برخی مفاهیم هنجاری وجود دارد که برای تقسیم‌بندی نیروهای اجتماعی و سیاسی جوامع دیگر به کار می‌رود. از این میان 2 اصطلاح و مفهوم کاربرد بیشتری دارند که عبارتند از: «میانه‌رو» و «تندرو». در واقع آنها براساس دیدگاه و منافع خود اقدام به این تقسیم‌بندی می‌کنند. همانطور که برای مناطق جغرافیایی نیز همین شیوه را برگزیده‌اند: خاورمیانه، خاوردور و.... بر این اساس آنها در حوزه اندیشه نیز قالب جغرافیایی برای سنجش اندیشه‌ها دارند. اندیشه‌هایی که به آنان نزدیک‌تر هستند می‌شوند «میانه‌رو» و چنانچه دورتر باشند می‌شوند «تندرو».
افزون بر آن، در نشانه‌شناسی مفهوم «میانه‌رو» در ادبیات رسانه‌های غرب می‌توان دریافت که آنها اندیشه‌های «محافظه‌کارانه» را نیز «میانه‌رو» می‌نامند. البته در عالم جهان اسلام اساساً محافظه‌کاران رابطه بهتری نسبت به اصولگرایان با غرب دارند لذا اگرچه محافظه‌کاری به معنای خاصی از مفهوم میانه‌روی دلالت دارد اما با اصل بالا و معنای عامی که بیان شد هم انطباق دارد. بدین ترتیب باید تصریح کرد بیشتر اوقات معادل دقیق‌تر «میانه‌روی» همان «محافظه‌کاری» است و رسانه‌های غرب عموماً محافظه‌کاران جوامع اسلامی اعم از محافظه‌کاران قدیم و جدید را میانه‌رو می‌نامند. سخن آخر اینکه محافظه‌کاران جهانی برای برقراری سلطه و در صورت آرمانی‌اش حکومت بزرگ جهانی خود به محافظه‌کاران محلی در نقاط مختلف جهان نیاز دارند. محافظه‌کاران در مجموع زبان مشترک دارند و سخن یکدیگر را بیشتر می‌فهمند، زیرا محافظه‌کاران جهان سومی عقل و مصلحت را در پذیرش سلطه محافظه‌کاران جهانی می‌دانند.


Page Generated in 0/0068 sec