گفتوگوی «وطن امروز» با سیدمحمود رضوی و سیدجلال اشکذری، تهیهکننده و کارگردان فیلم «دلبری»
مرتضی اسماعیلدوست: «دلبری»؛ قابی برای تماشای گفتوگوهای تابناکی است که تنها میتوان با ردیابی زبان نگاه آن را درک کرد. فیلمی که چند روزی است وارد چرخه اکران سینماها شده و از این رو گفتوگویی با سیدمحمود رضوی، تهیهکننده باسابقه و سیدجلال اشکذری، کارگردان جوان این فیلم انجام دادم که در ادامه تقدیم میشود.
***
آقای رضوی! کارنامه کاری شما نشان میدهد که بیشتر به کشف و توجه به فیلمسازان جوان تمایل دارید.
رضوی: به نظرم من با توجه به جایگاه تهیهکنندگی که دارم، مناسبتر است تا دنبال فیلمسازان جوان و نیز آن افرادی بروم که به لحاظ فکری با همدیگر نزدیکی داریم. در مقطعی فاصلهای میان نسل تهیهکنندگان سینمای ایران پیش آمد و فکر میکنم من نخستین کسی بودم که با یک تفاوت سنی وارد این حیطه شدم، وقتی تنها 26 سال داشتم و در آن دوران میدیدم که چنین شرایط دشواری برای فعالیت فیلمسازان جوان هم وجود دارد و باید به سختی دنبال سرمایه و اسپانسر برای ساخت فیلم خود باشند. من در تلهفیلمها با فیلمسازان جوان همکاری خوبی داشتم و آثاری بودند که به لحاظ کیفیت در جایگاه بالایی قرار داشتند و در جشنوارههای تلویزیونی جوایز زیادی گرفتند. سپس فیلم «دهلیز» را تهیه کردم که اتفاقی ویژه در سینمای ایران بود که بهروز شعیبی توانست در شرایطی مناسب فیلم اول خود را بسازد و مورد توجه هم قرار گرفت و این مسیر برای فیلمسازان جوان دیگر هم ادامه یافت.
از همینرو نخستین فیلم حمیدرضا قربانی با نام «خانهای در خیابان چهلویکم» را تهیه کردید؟
رضوی: حمیدرضا قربانی را 10 سالی است که میشناسم و سالها برایم تدوین کرده است و به دلیل همین نزدیکیها فیلم اولش را تهیه کردم. به نظرم فیلم «خانهای در خیابان چهلویکم» به لحاظ محتوایی ادامه فیلم «دهلیز» بود و از این نظر جالب است. چون سینمای ایران داشت به سمت نفی قصاص میرفت و فیلم «دهلیز» به دنبال عکس این نگاه بود که قصاص را تایید کرده و در ضمن مساله گذشت را هم پیشنهاد میکرد. فیلم «خانهای در خیابان چهلویکم» هم روایتی ملتهب درباره مساله قصاص دارد و موضوع حفظ خانواده هم در این فیلم مهم است که میتواند در راستای سبک زندگی باشد و البته جنس مخاطبش با فیلمی مانند «دلبری» متفاوت است.
هنگامی که فیلمنامه «دلبری» به دستتان رسید با توجه به فرم متفاوت بیانش، واهمهای برای ساخت آن نداشتید؟
رضوی: روز اول که فیلمنامه «دلبری» را خواندم، آنقدر برایم جذاب بود که هراسی برای ساخت آن نداشتم، چرا که نقاط اوج و فرود داستانی در آن کم نبود و التهابی که در قصه بود و موقعیت ویژه خانواده میثم و دلدادگیهای طوبی باعث شد که خیلی دلگرم ساخت فیلم شوم. از طرفی دنبال شیوههای خاص و عجیبی هم نبودیم و براساس آنچه در فیلمنامه بود خیلی ساده خواستیم حرف دل خانوادهای ایثارگر را نشان دهیم. به نظرم کلیات آنچه را که میخواستیم در فیلم رعایت شده و با تغییرات جزئی نسبت به فیلمنامه اولیه فیلم «دلبری» ساخته شد.
آقای اشکذری! با وجود اینکه از جمله فیلمسازان بیحاشیه سینمای ایران هستید، چرا گسترهای از حواشی مختلف در جشنواره فیلم فجر با شما و فیلم «دلبری» همراه بود!
اشکذری: واقعیتش من خیلی با این سازوکاری که برخیها میگویند و دنبالش هستند، آشنایی ندارم. البته فضای فیلمسازی به طور کلی همراه با حاشیه است و برخی رسانهها هم به دنبال دامن زدن به این حاشیهها هستند!
البته امورات برخی سینماگران هم با حاشیه میگذرد و علاقه به هیاهو دارند!
اشکذری: بله! اما من اصلا دنبال حاشیه نیستم و حالا هم با وجودی که چند روز بیشتر از اکران فیلم «دلبری» نگذشته است، کمکم دارد مخاطب خود را پیدا میکند و به نظرم به دور از حواشی میتواند دیده شود. اتفاقا آنهایی که با فیلم همراه بودند خیلی خوب همذاتپنداری کردند.
رضوی: ما آمدهایم در سینما کار کنیم و برخلاف برخی به دنبال حاشیهسازی نیستیم. فیلم «دلبری» با وجود اینکه در جشنواره فجر اتفاقات خوبی برایش رخ نداد اما باز در این شرایط سخت اکران، وضعیت اکران آن بد نیست. شما میدانید که مثلا فیلم «مرگ ماهی» با آن همه بازیگران مطرحی که دارد از بهمنماه سال 1393 منتظر اکران بود! و این وضعیت دشوار برای همه فیلمها وجود دارد.
آقای رضوی! چه موضوعی در فیلم «دلبری»، ارزش ساخت آن را برایتان بیشتر کرد؟
رضوی: زمانی که فیلمنامه «دلبری» را خواندم به یاد فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلیپور و پخش این فیلم در شبکه دوم آن سالها افتادم که در آن بخشی از گفتوگوی همسر شهید باکری پخش شد. در واقع آن ارتباط خاص همسر شهید باکری که سالها همراه و عاشق همسر شهیدش بود برایم جالب آمد و فیلم «دلبری» هم سعی بر ارائه این جنس خاص از دلدادگی دارد.
آقای اشکذری! ایده فیلم «دلبری» از کجا به ذهنتان خطور کرد؟
اشکذری: این سوژه از روی دغدغه من پیدا شد. در واقع چند سال پیش از شهید سیدابراهیم اصغرزاده یک مستند دیده بودم با نام «نفسهای ماندگار» که براساس آن فیلم کوتاه «نفسهای سرخ» را ساختم.
فرم و فضای فیلم «نفسهای ماندگار» شبیه «دلبری» بود؟
اشکذری: نه مانند این کار بلکه نزدیک به حال و هوای آن بود. درباره جانبازی بود که توان گفتوگو نداشت همچنین درباره یک پدر و دختر بود اما چهره مرد نشان داده میشد. در آن فیلم چند نما از زاویه دید جانباز از طریق ماسک دیده میشد. نمای «POV» آن فیلم برایم جالب بود و در ذهن من ماند و فکر کردم این شکل بیان در «دلبری» جواب میدهد.
فیلم فرانسوی «اتاقک غواصی و پروانه» را تماشا کردهاید؟
اشکذری: خیر، فضای فیلم و داستانش درباره چه بود؟
از کتاب خاطرات ژان دومینیک بوبی اقتباس شده که مردی دچار فلج جسمی بود و تنها از طریق پلک زدن با دیگران ارتباط داشت. فیلم «دریای درون» ساخته فیلمساز شیلیایی، آلخاندرو آمنابار را هم ندیدهاید؟
اشکذری: خیر، تا به حال ندیدهام و شاید اگر میدیدم ذهنم را بازتر میکرد. پیگیر نبودهام و شاید اگر فرصتی شد، آن را ببینم.
پس مانند برخی از سینماگران زیاد اهل فیلم دیدن نیستید؟!
اشکذری: چرا، اما چندان زیاد نیست. به هر حال چون کارم فیلمسازی است باید فیلم ببینم.
علاقه به تجربهگرایی چقدر شما را مشتاق این نوع فیلمسازی در فضایی محدود و تکلوکیشنی با میزانسن و دکوپاژی متفاوت کرده بود؟
اشکذری: به هر حال برای هر فیلمسازی تجربه کردن در سینما خیلی مهم است اما نمیتوانم بگویم همانند برخیها که تنها به دنبال فرم و تجربه در سینما هستند، فیلم «دلبری» را ساختم و اصلا این مساله دغدغه من نبود و نمیخواهم به سمت سینمای خاص هنری بروم. در «دلبری» هم میخواهم تنها قصه تعریف کنم و هر داستانی هم فرم خاص خود را میطلبد و برای این فیلم هم چنین فرمی جواب میداد.
شخصیت اصلی فیلمتان را طوبی انتخاب کردید یا میثم؟
اشکذری: حس درونیام این بود که بیشتر با همسر جانباز یعنی طوبی باشم و رابطه عاشقانه میان طوبی و میثم را نشان دهم. از این نظر هر دو در این فیلم نقش تاثیرگذاری دارند. البته هویت طوبی بر مبنای شخصیت میثم شکل میگیرد و حس و حال و غم و شادیهایش همه بر مبنای میثم نشان داده میشود. در واقع منطق روایی فیلم از طریق باورپذیری میثم شکل گرفته و بیننده هم آن را میپذیرد. اگر ما میثم را نشان میدادیم خیلی فضای قصه فرق میکرد. این را هم بگویم که نسبت به جشنواره در حدود 6 دقیقه از فیلم در تدوین کوتاه شد.
پس از شهادت میثم هم به دنبال نمایش جنس خاصی از ارتباطات عاشقانه رفتید.
اشکذری: میثم و طوبی آن ابزارهای معمول ارتباطی میان همسران دیگر را که از طریق زبان گفتوگو ایجاد میشود، ندارند و پلک زدن میثم برای طوبی تنها راه ارتباطی بوده و برایش مهم است و ما به آن تاکید داشتیم. از این نظر شاید برخی به این فکر کنند که چرا رمزگشایی 4 بار پلک زدن میثم در فیلم «دلبری» آنقدر مهم است؟ دلیلش این است که تنها مسیر دریافت درونیات میثم برای طوبی از طریق همین پلک زدنهاست. در واقع وقتی 4 بار پلک زدن را نشان میدهیم، لحظهای است که دیگر میثم میداند که میخواهد شهید شود و اعلام میکند که از همه تعلقات دنیوی دور شده است. وفاداری طوبی به زندگی و خانوادهاش در این شرایط بسیار خاص برایم خیلی مهم بود. در شرایطی که چیزی برای بیان عشق وجود ندارد و تنها خط ارتباطیاش از طریق نگاه است.
همانند شعر «سایه» که نوشت: «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست»
اشکذری: ما چنین خانوادههای عاشقی را میان جانبازان زیاد داریم و من به چنین مواردی برخوردهام. در یزد خودمان شخصی به نام دایی قاسم زندگی میکند که داستانی مشابه میثم دارد. متاسفانه چند سالی است در فضای سینمای ما شکلی از خیانت رواج پیدا کرده که فیلم «دلبری» در تضاد با تم خیانت است و میخواهد نهایت وفا و عشق همسری ایثارگر را نشان دهد.
شما با انتخاب زوایای مختلف دوربین و تقطیع بیشتر نماها سعی کردهاید ریتم و انقباض درونی فیلم را متعادل کنید. به نظرتان مخاطب باید چگونه با فیلم «دلبری» مواجه شود؟
اشکذری: به هر حال برای فیلمهایی با این محدودیت فضا و لوکیشن و بازیگر، تا حدی ریتم فیلم کند میشود اما با توجه به اینکه اتفاقات در درون یک آدم شکل میگیرد، تمپوی درونی فیلم بالا میرود و بینندهای که با شخصیت طوبی همراهی کند، در پایان همذاتپنداری خوبی با کاراکتر طوبی خواهد کرد. به نظرم اگر تماشاگر کمی حوصله کند و بتواند با 20 دقیقه ابتدایی فیلم «دلبری» همراه شود، تحت تاثیر فیلم قرار خواهد گرفت.
انتخاب لوکیشن و معماری خانه هم نقش مهمی در بیان سینمایی اثر دارد. در اینباره چه تمهیداتی به خرج دادید؟
اشکذری: ما کل خانه را از نو بازسازی کردیم و نوع چیدمان و آکسسوار طراحی شده است. من به دوستان گفتم که فضای خانه به 2 قسمت تقسیم شود که بخشی از آن مانند بیمارستانی است که از میثم قطع نخاع پرستاری میشود و قسمت دیگر خانه همانند سردخانهای است که فردی بیحرکت در آن جای گرفته است. در همین خانه و با این شرایط یک زندگی عاشقانهای وجود دارد که پر از نشاط و معنا و دلبری است، به نحوی که حتی وقتی میثم در اواسط فیلم به شهادت میرسد، همچنان حضورش در خانه احساس میشود.
آقای رضوی! شما آثار متعدد و قابل توجهی را در سینما و تلویزیون تهیه کردهاید. حرف اصلی این آثار و در واقع شما چیست؟
رضوی: ترویج سبکی از زندگی اسلامی و ایرانی که شاید کمی از آن غفلت شده است. الان در سینمای ایران از این بابت یک خلأ وجود دارد که همه تنها به دنبال ایجاد سرگرمی هستند، البته تا حدودی سرگرمی برای سینما لازم است، اما ما یادمان نرود که برای چه به سینما ورود یافتهایم! ما به دنبال این هستیم که از طریق صنعت سینما حرف خود را بزنیم. از این رو سبک زندگی و زیست مومنانه مهمترین مسالهای است که به دنبالش هستم و به نظرم فیلمساز یا تهیهکننده اگر صادقانه با مخاطب برخورد کند، نباید اثرش با خودش فاصله داشته باشد و من هم در تهیه آثار به سمتی میروم که خیلی با خودم فاصله نداشته باشد. یعنی همانطوری که دوست دارم بچههایم به سینما بروند و فیلمی را ببینند که از لحاظ اصول اخلاقی و دینی و تربیتی مناسب باشد، به دنبال این هستم که فیلم بدی نسازم که بچههای مردم ببینند! و تنها به دنبال دستیابی به پول تهیهکنندگی نیستم و حرفی که فیلم میزند برایم مهم است.
نوع مواجههتان با مخاطبان سینمایی و تلویزیونی چه تفاوتی با هم دارد؟
رضوی: نگاه و هدفم در سینما و تلویزیون یکی است. البته با توجه به اینکه مخاطب هر کدام کمی متفاوت است قدری هم زبان تصویری هر یک تفاوت پیدا میکند و شکل و اندازهاش در سینما و تلویزیون فرق دارد. در واقع در تلویزیون با توجه به اینکه از همه طبقات اجتماعی مخاطب وجود دارد و عامتر است، باید به شکلی جامعتر برخورد کرد و در سینما مخاطبان محدودتر و از طبقهای خاص هستند که باید برای آنها شیوه متناسبی را در بیان سینمایی به کار برد. در واقع حرفی که در سینما زده میشود به همان شکل قابل بیان در تلویزیون نیست و بالعکس آنچه در تلویزیون گفته میشود را نمیتوان به همان نحو در سینما بیان کرد.
در میان آثار تلویزیونیتان، توجه به موضوعات دینی و معرفتی بویژه در سریال «پردهنشین» بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
رضوی: بله! به هر حال در نحوه همکاری با فیلمسازان، بیشتر آن حرفی که میخواهیم بزنیم مهم است و ما را به هم نزدیک میکند. درباره سریال «پردهنشین» با توجه به اینکه من با روحانیان بزرگ شدهام و خانواده مادریام همه روحانی و روحانیزاده هستند، بیشتر ابعاد مختلف رفتاری و خانوادگی آنها را میشناسم و فکر میکنم میتوانم بهتر آنها را نشان دهم و این شخصیتها کمک میکنند در آثارمان بتوانیم به کمک آنها شیوه زیست اسلامی را بهتر نشان دهیم. در واقع ما روحانیان را در سریالهایی مانند «پردهنشین» در جای خود و بهدرستی نشان دادیم.
بخشی از تماشاگران فیلم «دلبری» میتوانند مخاطبان خاموشی باشند که سینمای معمول ما را دنبال نمیکنند. شما برای حضور این افراد در سینما چه برنامههایی را در نظر گرفتید؟
رضوی: بله! این اتفاق برای فیلمی مانند «بادیگارد» هم پیش آمد و ما هم امیدوار به حضور تماشاگرانی هستیم که چندان اهل سینما رفتن نیستند. اما متاسفانه تا الان با وجود اینکه به اکثر نهادهای دولتی مراجعه کردهام، شرایط خاصی برای فیلم «دلبری» پیش نیامده و تنها کمکهایی از سوی شهرداری تهران و قرارگاه خاتمالاوصیا برای این مساله ایجاد شده است.
آقای اشکذری! یکی از موارد قابل توجه فیلم «دلبری»، همزمانی عروسی امیرحسین با زمان شهادت میثم بوده که معنای رسیدن به وصالی نیکو دارد.
اشکذری: مبنای ما این بود که قرار است 2 زندگی جدید در آن شب شروع شود که یکی آغاز زندگی مشترک و مراسم ازدواج امیرحسین است و دیگری زندگی جدیدی است که میثم با شهادتش آغاز میکند و نگاه ما به شهادت از دریچه یک شروع دوباره و همراه با سرور بوده است.
رضوی: امیرحسین ادامهدهنده راه میثم است و اگر میثمها شهید میشوند باز هم امیرحسینها و دلدادگانی وجود دارند و ما نسلهای جوان دیگری داریم که در راه میهن جان خود را هم فدا میکنند و کاراکتر امیرحسین در فیلم «دلبری» نماینده این نسل است.
در واقع مدافعان حرم، شناسنامه جدیدی از شهادت را هویدا کردند.
رضوی: شهدای مدافع حرم مانند میثمها از همه چیز خود گذشتند. متاسفانه برخیها که شناختی ندارند درباره این عزیزان اتهاماتی میزنند که آنها به خاطر مسائل مالی یا کاری به سوریه میروند، در حالی که من چند تا از همین بچههایی را که شهید شدند، میشناسم که هنوز وضع مالی چندان خوبی ندارند. اصلا چه کسی حاضر است حتی به بهانه درآمد مالی همانند یک پاسدار بجنگد؟! اگر آن اعتقاد و ارادت و نگاه خدایی وجود نداشته باشد، چنین دفاعی شکل نمیگیرد. برای خوانندگان روزنامه شما نمونهای میآورم که یکی از رفقایم که مدافع حرم بود، شهید شده است و روزی که میخواست برود، بچه اولش حدود 3 سال و نیم داشت و بچه دومش 2 ماهه بود که برای اینکه پایبند نشود از آنها خداحافظی نکرد! در واقع مدافعان حرم از همه دنیا بریدند و رفتند.
اشکذری: یکسری چیزها را نمیشود بهراحتی درک کرد و برخی باورهای عمیق بهسادگی قابل دریافت نیست.