ابراهیم الامین*: ذوالفقار شخصی عادی نبود، روایتهایی که خانواده و دوستان بعد از شهادت درباره او نقل میکنند، ویژگیهای ممتاز او را مخفی نمیکند. در این رابطه برای بالا بردن شأن و ارزش قهرمانان نیاز به مبالغه یا افراط وجود ندارد. هیچچیز نمیتواند مثل شهادت جایگاه انسان را تا بالاترین درجه بالا ببرد. بدرالدین زیبا، خوشرو، هوشیار و خندهرو، یک فرد عادی نبود، این موضوع از این جهت نیست که وی به مراتب فرماندهی حزبالله رسیده بود، بلکه حتی در میان دوستان و رفقای خود نیز فردی عادی به شمار نمیرفت. شجاعت و جسارت باعث میشد که او همواره در کنار خطوط قرمز قرار بگیرد، وی مردی بود که میدانست چگونه در سختترین مکانها حضور داشته باشد، از چالشها فرار نمیکرد و جرأتش باعث میشد گاهی به اندازهای به دشمن نزدیک شود که صدای نفسهای دشمن را میشنید. بسیاری نمیتوانند به اندازه او حرفهای باشند، در اقداماتی که انجام میداد سعی داشت با حرفهایگری بسیار بالایی فعالیت کند. لوازم و مقدمات کار را به صورت غیرعادی فراهم میکرد، اما تمام این مسائل باعث نمیشد زندگی عادی خود را ادامه ندهد. هیچ چیز باعث نمیشد زندگی را دوست نداشته باشد. چیزی باعث نمیشد در مسائلی فکر نکند که برخی از عناصر مقاومت آن را عجیب میدانند. چیزی مانع نشد تحصیلات دانشگاهی خود را تا زمانی که فرصت آن را داشت، ادامه ندهد یا نتواند با اقشار مختلف مردم در ابعاد اجتماعی یا حزبی آشنایی داشته باشد. او در میان مردم رفتوآمد داشت و در مناطق مختلف برای کار یا زندگی نقل مکان میکرد. اغوا از بهترین بازیهای او بود. بسیاری از مردم نمیتوانستند از دست او فرار کنند. کسی که تحت تأثیر او قرار میگرفت، برنده بود. اراده، جدیت، پشتکار و سختکوشی یا هر چیزی که نامشان را بگذاریم، هیبتی از او در دل دشمنانش ایجاد کرده بود، هیبتی که حتی در چهره عناصر نزدیک به وی نیز دیده میشد. هنگامی که احساس میکرد که در حق کسی اشتباه کرده و باعث آزار و اذیت او شده است، خودش را ملامت و گریه میکرد و به دنبال او میگشت تا از او طلب بخشش کند. یک بار کار به جایی رسید که از یکی از عناصر مقاومت خواست که اجازه دهد دست و پاهایش را برای عذرخواهی و بخشش ببوسد. در نیمههای دهه 90 قرن گذشته میلادی، «سید» مسؤولیت عملیات نظامی مقاومت را عهدهدار شد. وی تنها به برنامهریزی، آمادهسازی، اجرا و پیگیری عملیاتها اصرار نداشت، بلکه تمرکز ویژهای بر وجهه مقاومت و عناصر آن داشت. وی سعی میکرد رویکردی خاص با رسانهها در پیش بگیرد. ذوالفقار خوب میدانست اطلاعات زیاد روزنامهنگار را اغوا میکند. هنگامی که عملیات مشهور انصاریه انجام شد، سید ناراحت شده بود. ناراحتی او تنها از اینرو نبود که برخی سعی داشتند روش اجرایی این عملیات را زیر سوال ببرند، بلکه ناراحتی او از اینجا بود که لبنانیها و حتی دشمنان، سالها درباره نحوه اجرای این عملیات حیرت کرده بودند تا جایی که سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان پشت پرده این عملیات را فاش کرد. در آن روز ذوالفقار توجه ویژهای به انتشار اخبار عملیات و جزئیات آن داشت، بدون اینکه گرفتار لغزشگاههای امنیتی شده و باعث تعطیلی عملیاتهای آینده شود. حتی برخی دوستانش در آن زمان به او خرده میگرفتند که در این کار افراط میکند اما عده بسیار کمی در آن روزگار از اهمیت رسانهها و ماهیت آن در این درگیریها اطلاع داشتند. این همان روابطی بود که عماد مغنیه با رسانهها و فعالیتهای آن داشت. سالها گذشت تا اینکه ذوالفقار مأموریتهای نظامی مستقیم را کنار گذاشت و شهید رضوان مسؤولیت کامل در این زمینه را عهدهدار شد. مدتی چند ساله سپری شد و در آن زمان شهید بزرگوار مأموریتهایی را که با دقت گزینش شده بود انجام میداد. این مسائل باعث میشد وی در دایره نزدیک به مراکز تصمیمگیری حزبالله قرار بگیرد. وی فردی قوی بود که بلافاصله پس از شهادت حاج رضوان بار دیگر مسؤولیتهای بزرگی را پذیرفت و یکی از معدود افرادی شد که به دبیرکل حزبالله لبنان در مدیریت شورای جهادی و یگانهای آن کمک میکرد، این در حالی بود که حجم شورای مذکور دهها برابر زمانی بود که شهید بدرالدین چند سال پیش آن را به حاج رضوان واگذار کرده بود. از آن روز به بعد مصطفی بدرالدین بار دیگر به بخش عملیاتهای اجرایی بازگشت و روابط خود را با رسانهها مجدداً احیا کرد. شاید پرونده اتهامزنی دادگاه بینالمللی به دست داشتن بدرالدین در ترور رفیق حریری عامل دیگری شد تا او در رابطه با این موضوع واکنش نشان دهد. وی به خوبی قادر بود بین پیگیری تحولات دادگاه حریری و مسائل مطرح شده قبل از آن در کمیتههای تحقیق تفاوت قائل شود و از این خلأ برای مبارزه آزادانهتر با دشمن استفاده کند. یکی از نخستین مأموریتهایی که بر دوش وی گذاشته شد، پیگیری تحقیقات درباره جنایت ترور شهید عماد مغنیه بود. وی جزئیات را با دقت کامل دنبال کرد و شخصاً دقت نظر در موارد زیادی را که مرتبط با این ترور بود برعهده گرفت. به این ترتیب پرونده اتهاماتی تشکیل شد که نشان میداد اسرائیل در پس پرده این عملیات قرار دارد. این پرونده شامل مقادیر بسیار زیادی از اطلاعات دقیق و فراگیر در زمینه نحوه برنامهریزی عملیات و کیفیت ایجاد خلل امنیتی برای شناسایی حاج عماد تا زمان اجرای عملیات بود. این پرونده نشان میداد عاملان اجرایی صهیونیستها چگونه وارد قلب سوریه شده و چطور از آن خارج شدهاند، چه کسانی در این زمینه با آنها همکاری کرده و چه کسانی اطلاعات و کمکهای لجستیکی به آنها ارائه کردهاند. این تحقیقات بود که باعث شد ذوالفقار نظارت بر بزرگترین عملیات توسعه فعالیتهای ضدجاسوسی مقاومت را در دستور کار قرار دهد. عملیاتی که نهتنها منجر به انهدام دهها شبکه جاسوسی دشمن اسرائیلی شد، بلکه بسیاری از برنامههای کاری اسرائیلیها و آمریکاییها را با شکست مواجه کرد. در طول این مدت حتی بعد از پذیرش مسؤولیت اصلی مبارزات سوریه، ذوالفقار از پروندههای حساس حزبالله غافل نبود. او همیشه هوشیار و مراقب بود، چرا که میدانست دشمن تنها منحصر به اسرائیل و عناصر آن نمیشود. وی نسبت به نقش سرویسهای جاسوسی غربی و عربی و حتی لبنانی در روند تعقیب عناصر و شخصیتهای مقاومت آگاه بود. او میتوانست اقدامات زیادی را برای ایجاد تزلزل در فعالیتهای این مزدوران انجام دهد، کسانی که برای اربابان آمریکایی و سعودی و صهیونیستی خود خوشخدمتی میکردند تا آنها بتوانند به بدرالدین دست پیدا کرده و او را به قتل برسانند یا حتی بربایند.
خانوادهای متفاوت
ذوالفقار آن فرمانده قاطع نظامی، قلبی شبیه یک کودک مهربان داشت، مانند فرزندان وی که با روشی متفاوت نسبت به فرزندان فرماندهان مقاومت بزرگ شدند. آنها از امتیازاتی که عناصر مقاومت برخوردار بودند، استفاده نمیکردند. مانند فرزندش علی که دیروز گریهکنان بین اتاقهای منزل این طرف و آن طرف میرفت و عجله میکرد تا پیکر پدرش به منزل بازگردد. او از دوستانش درباره زمان ورود پیکر پدر سوال میکرد. او میخواست حتی پیکر پدر شهیدش را در آغوش بگیرد. دخترانش کسانی بودند که به مصیبتهای زندگی با پدری نظیر مصطفی در طول این سالها راضی شده بودند. آنها در کنار حاجیه خانم سعدی همسر شهید عماد و مادر شهید جهاد و خواهر شهید مصطفی نشسته بودند. همان زنی که امروز برای ما بار دیگر حکایت زینب کبری حافظ ارثیه شهدا را روایتگری میکند. یا برادر بزرگترش عدنان که میگفت: ای مصطفی! چطور اجازه دادی آنها به تو دست پیدا کنند. او نیز در گوشه و کنار منزل حرکت میکرد تا هر نوع آثاری از شهید نظیر عطر و بوی او و انعکاس سخنانش را جمعآوری کند. بدرالدین چند ماه پیش در منزل خانوادگیاش در الغبیری از همسایگان عذرخواهی کرده بود که نمیتواند از احوالات آنها جویا شود. او به شوخی میگفت: مرا ببخشید نمیتوانم زیاد تردد داشته باشم، پاسگاه برج الغبیری نامه بازداشت مرا دریافت کرده، چرا که من بدون کلاه کاسکت سوار موتوسیکلت شدهام. او میخندید و دشمنانش را که از هیچ طریقی برای دستیابی به وی یا در مسیر تخریب وجههاش در میان هوادارانش فروگذار نمیکردند، به تمسخر میگرفت. عناصر مقاومت از مدتها قبل با این هجمه مواجه بودند. در آن زمان سیدحسن نصرالله، از رهبران قهرمان و مقاوم در برابر دشمنان دفاع میکرد. دشمنان این شهید بزرگوار 2 گروه هستند، گروه اول کسانی هستند که همچنان بعد از شهادت از او خواهند ترسید و منتظر خواهند ماند تا ذوالفقار خودش انتقام خودش را بگیرد و گروه دوم افرادی هستند که او را نشناختند اما روزی فراخواهد رسید که ماهیت واقعی قهرمان امت را خواهند شناخت.
*سردبیر روزنامه لبنانی الاخبار
در وصف همسر، مادر و خواهر 3 شهید بزرگ حزبالله
بانوی صبر، ایثار و مقاومت
حدود یک سال و 4 ماه پیش در مراسم بزرگداشت شهید جهاد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت، در سالنی که پر بود از تسلیت گویندگان و بستگان، آرامش مادر شهید یا همان همسر فداکار شهید عماد مغنیه کاملا جلب توجه میکرد. این مادر شهید با لبخندی که هیچوقت از صورتش محو نمیشد و با صبری باورنکردنی اصرار داشت که هرکس وارد مجلس ترحیم جگرگوشهاش میشود، حتما به عنوان احترام از جایش برخیزد. به گفته یکی از خانمهایی که با این مادر رابطه نزدیکی داشت: «این اواخر مادر جهاد خیلی دعا میکرد که جهاد به چیزی که خودش دوست دارد و از مادرش دعا برای آن را میخواهد برسد، یعنی طوری شهید شود که قدر و ارزشش بالا برود و به محضر پدرش مشرفش کند. به همین خاطر وقتی خبر شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: ناراحت نیستم، خوشحال هم هستم که پسرم به چیزی که میخواست رسید». و حال این بانوی صبر و ایثار و مقاومت، تکیهگاهی دیگر را از دست میدهد؛ 8 سال پس از همسر و یک سال و اندی پس از فرزند برومندش، او برادر خود شهید سیدمصطفی بدرالدین را هم از دست میدهد و در حقیقت به دست میآورد، چرا که از نگاه اهل مقاومت شهادت غنیمت است و منت حضرت دوست بر سر آنها. حال نباید به حال سیده بزرگواری که همسر، فرزند و برادرش را تا همیشه بهدست آورده است غبطه خورد و اینکه چه عزیز است در برابر حضرت حق؟