مرتضی اسماعیلدوست: پخش سریال «وضعیت سفید» باعث برجسته شدن نام بازیگر جوانی شد که در آن دوران کسی او را نمیشناخت و همه دنبال کسب اطلاع از بهروز آن سریال نوستالژیک بودند و این شد که عباس غزالی از آن پس پرآوازه شد، هرچند با احتیاط گامهای بعدی را برداشت و نخواست مانند خیلیها از طریق هیاهو کسب مشتری کند! این روزها عباس غزالی با ایفای نقشی مهم در فیلم «دلبری» در سینماها دلبری میکند و با وجود نقش کوتاه امیرحسین که فرزند شهید است، حضورش و احساسش قابل ستایش است. در گفتوگوی پیشرو تا جایی که در مجال این صفحه بود به بررسی کارنامه کاری این جوان اخلاقگرای سینما و تلویزیون پرداختم که تقدیم نگاهتان میشود.
***
کاراکتر امیرحسین در فیلم «دلبری» با وجود کوتاهی دقایق حضورش، تکمیلکننده نقش میثم و اثرگذار در فیلم است.
بله! برایم حضور در فیلم «دلبری» کاملا دلی و اعتقادی بوده است، یعنی علاوه بر ملاکهای فنی که همیشه در انتخاب نقشها برایم مهم بوده و باعث شده تا عباس غزالی با وسواس کارها را گزینش کند، در فیلم «دلبری» بازی در نقشی خاص- فرزند شهید- که آرام و کوتاه و در عین حال کاملا اثرگذار و ارزشمند است، خیلی برایم مهم بوده است. از این جهت وقتی نقش فرزند شهید در فیلم «دلبری» به من پیشنهاد شد با افتخار پذیرفتم، چرا که همیشه دوست داشتم از تواناییای که خدا در زمینه هنر بازیگری در اختیارم گذاشته و مورد توجه مردم است، بتوانم در جهت ادای دین به مقام شامخ شهدا و ایثارگران استفاده کنم و این همواره دغدغهام بوده و دوستان نزدیکم بر این موضوع صحه میگذارند.
با آقای اشکذری پیش از این در سریال «حانیه» همکاری داشتید. چگونه به «دلبری» رسیدید؟
وقتی فیلم «دلبری» به من پیشنهاد شد فرصت خیلی خوبی بود تا بتوانم نسبت به مقام والای جانبازان و ایثارگران و خانوادههای آنها ارادت خود را نشان دهم و از این جهت حضور در این فیلم برایم کاملا اعتقادی بوده است. من به کوتاهی نقش خودم در این فیلم نگاه نکردم بلکه این انتخاب به دلیل تاثیرگذاری چنین جایگاه محکم و برجستهای بود و ایفای کاراکتر یکی از اعضای خانواده شهدا بشدت مرا برای بازی ترغیب کرد، از این منظر حضور در این فیلم خیلی برایم مقدس و شریف است. امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را تا حدی ادا کنم و مردم با این نوع نگاه قابل ستایش بروند و فیلم «دلبری» را تماشا کنند. به طور حتم با تماشای فیلم، دلشان خواهد لرزید و با چشمان اشکآلود سالن را ترک خواهند کرد.
چه مقدار از فیلمنامه اولیه در اجرا دچار تغییرات شد و شما به عنوان بازیگر، پیشنهادی هم داشتید؟
فیلمنامه اولیه همین بوده است که به من داده شد و هنگامی که آن را خواندم بسیار لذت بردم و دیدم که کار خاصی است. من با کسب اجازه از شهدا بازی در فیلم را آغاز کردم و به یاد دارم روزی که قرار بود قرارداد کار را امضا کنم، سر مزار برادر شهید یکی از دوستانم رفتم و با کسب اجازه و ارادت نسبت به ایشان و همه شهدا کارم را در فیلم «دلبری» آغاز کردم. این مساله برایم مهم بود که این اثر مورد رضایت شهدا و خانوادههای آنها قرار بگیرد، چرا که کار برای آنها و درباره آنهاست و نیاز به یاری آنها دارم تا خدای ناکرده امکان کمکاری وجود نداشته باشد و اتفاقی نیفتد که شرمنده شهدا و خانوادههایشان شوم. حالا نمیدانم نتیجه کارم چه شده است؟! اما من همه انرژی و توانم را برای بازی گذاشتم تا اتفاق تاثیرگذاری برای مخاطب شکل بگیرد. به عوامل فیلم و آقای اشکذری هم گفتم که با تمام وجود مانند آثار دیگرم در خدمت فیلم خواهم بود اما قطعا این حضور با همیشه فرق دارد، انرژی مضاعفی داشتم و از کارگردان خواستم که مرا هدایت کند. در حین کار تغییراتی جزئی نسبت به فیلمنامه اولیه ایجاد شد که اثر را زیباتر کرد. مثلا در سکانس راهپله خانه میثم و هنگامی که پایم به گلدان خورده و در حال جمع کردن خاک آن بودم، منولوگ و درددلی با پدر شهیدم انجام دادم که خاله طوبی میشنید و آن دیالوگ مهم را گفت. این بخش بعدا به کار اضافه شد و من آن را دوست داشتم. اصولا بازیگر باید نقش و دیالوگی را که در اختیار دارد با تعامل با کارگردان از آن خود کند و در قالب کاراکتری که در اختیار دارد، نقش را برای بیننده ملموس کند. من هم تمام تلاشم را کردم به بهترین شکل این نقش مهم را ایفا کنم.
فیلم «دلبری» فرم روایت متفاوتی نسبت به غالب آثار سینمای ایران دارد. چقدر خاص بودن نگاه، موضوع و نقش برایتان مهم بود؟
حقیقتا در این چند ساله کمتر فیلمنامهای به دستم رسیده که مبنا و مسالهاش درباره جانبازان و شهدا بوده باشد. از این رو با توجه به اینکه چنین موضوعی کمتر به من پیشنهاد شده بود، برایم خیلی مهم بود و علاوه بر این مساله مهم، نوع روایت و فرم متفاوت «دلبری» برایم جالب بود. فیلم «دلبری» اثر متفاوتی است و تکلوکیشن بودن، روایت متفاوت اثر، عدم نمایش و پخش تصویر و صدای کاراکتر اصلی فیلم از جمله نکات خاص فیلم است. میثم شخصیتی است که سالها قطع نخاع بوده و در گوشهای از خانه افتاده است و همه امور زندگی به عهده همسرش، طوبی است که برایش عکسالعملهای میثم مهم است، مثلا اگر 2 پلک بزند یعنی چه و میخواهد بفهمد که 4 بار پلک زدنش چه معنایی دارد. این نوع ارتباط همسر برایم به عنوان مخاطب و نیز بازیگر بسیار شیرین بود. البته احساس کردم این خاص بودن اثر میتواند همراه با خطراتی هم باشد و با آقای اشکذری این مساله را هنگام پیشتولید فیلم در میان گذاشتم، چرا که در فیلم «دلبری» به دلیل عدم نمایش شخصیت اصلی، تنها با همسرش مواجه میشویم که به تنهایی متکلم وحده میشود.
در واقع میثم باید از طریق طوبی شناسانده شود.
بله! آینهای از او است. من با آقای اشکذری خطر پایین آمدن ریتم فیلم و خستگی تماشاگر را مطرح کردم و خوشبختانه ایشان تمهیدات خوبی اندیشیدند. البته بخشی از این مساله برمیگردد به تازگی چنین روایتی در سینمای ما که تماشاگر با این شکل متفاوت روایی آشنا نبوده و پرورش نیافته است.
البته این فیلم در جشنواره فجر سال پیش از سوی منتقدان چندان مورد استقبال واقع نشد!
نمیخواهم بگویم که فیلم «دلبری» بینقص بوده است و به طور حتم اگر همین امروز این فیلم را آقای اشکذری بخواهد بسازد، بسیار بهتر خواهد بود، اما با همه مسائل و انتقادات انجام شده به نظرم اگر همه ما به مضمون فیلم که مساله بسیار ارزشمندی است، نگاه کنیم به طور حتم همراه و علاقهمند به فیلم خواهیم شد و با آن ارتباط برقرار میکنیم. به طور حتم همه فیلمها نواقصی هم دارند و نمیتوان خیلی آرمانی نگاه کرد، آقای اشکذری هم بخوبی این موضوع را میداند و چند دقیقه از نسخه جشنواره را کوتاهتر کردند تا ریتم فیلم بهتر شود. روی هم رفته امیدوارم که سینمای ایران بتواند شکلها و فرمها و گونههای مختلف را در خود جای دهد و تماشاگر ما بتواند با آثار مختلف همراهی کند و فیلم متفاوت «دلبری» هم مورد توجه دوستان قرار بگیرد. من نمیخواهم فروش برخی فیلمها را مورد نقد قرار دهم اما برایم علامت سوالی است که چرا باید برخی آثار چنان فروشی داشته باشند و برخی آثار باارزش دارای کمترین میزان فروش باشند!
فروش فیلمهای کمدی سخیف را خطری برای سینمای ایران و مخاطبش میدانید؟
به نظرم همچنان مسائل اعتقادی نزد مردم وجود دارد و امیدوارم که توجه مردم نسبت به آثار ارزشی بیشتر شود. البته سینما نیاز به ژانرهای مختلف هم دارد. اما من اگر بلند به سوال شما فکر کنم، حقیقتا حالا نمیتوانم پاسخی برای علاقه مردم به آثار کمدی پیدا کنم. به طور حتم مخاطب در کنار خنده نیاز به تامل و تفکر هم دارد و نیاز است به آدمهایی فکر کنیم که جنگیدند و هنوز در آسایشگاههای جانبازان زندگی میکنند. آنها به خاطر ما رفتند و برخیهایشان شهید شدند و برخی با بالی شکسته مدتهاست تنها در آسایشگاه به سر میبرند. من خیلی معرفت به خرج بدهم در نهایت همراه چند همکار ماهی یک بار به آسایشگاه آنها سر میزنیم، اما آیا این مقدار توجه کافی است؟ به نظرم باید دربارهشان فیلم ساخت و بیشتر از اینها توجه کرد تا هیچ وقت رشادتهای آنها از یادمان نرود.
میتوانید برنامهای برای تماشای فیلم «دلبری» برای جانبازان مستقر در آسایشگاه داشته باشید.
جزو برنامههایم است که پس از اینکه فیلم به شکل نسخه دی وی دی درآمد در آسایشگاه ثارالله همراه عزیزان جانباز آن را در نمایش خصوصی تماشا کنم و خیلی مهم است که نگاه و واکنش آنها به فیلم را ببینم.
فیلم «دلبری» مخاطبانی خاص دارد و ایثارگران و خانوادههای آنها باید جزو گروههای هدف در نظر گرفته شوند.
صد درصد. من به دوستان دستاندرکار فیلم گفتم که در تبلیغات به این مساله تاکید کنند که مخاطب خاص فیلم کیست؟ به طور حتم خانوادههای ایثارگران و جانبازان در صورت اطلاع از چنین فیلمی استقبال خواهند کرد.
اگر مروری به کارنامه کاری شما داشته باشیم، سالها تلاشتان از بازی در نقشهای کوتاه تا رسیدن به جایگاهی شایسته قابل ردیابی است. نخستینبار آقای درمنش چگونه شما را انتخاب کرد؟
من در میان آشنایان کسی را در زمینه هنر و سینما نداشتم که مرا هدایت کند. یادم میآید در کلاس اول راهنمایی مشغول تحصیل بودم که روی تابلوی اعلانات به آگهی انتخاب بازیگر برای بازی در نمایش مدرسه مواجه شدم و از 300 نفر تست گرفته شد و من جزو 20 نفر گزینش شده بودم که نمایش در منطقه و کشور مقام آورد و من هم جایزه گرفتم. احساس کردم خدا آرزوی قلبم را شنید و من از آنجا برای کانون فرهنگی و تربیتی حر واقع در میدان راهآهن معرفی شدم.
بچه همان منطقه هستید؟
متولد شهرری هستم و دوران کودکی را در منطقه دولتآباد گذراندم و بعد از آن مقطع به منطقه 11 آمدیم که از راهآهن دور بود اما در کلاسهای بازیگری شرکت کردم و بستر خوبی بود تا سینماگرانی در آنجا برای آثار خود از هنرجویان تست بازیگری بگیرند و این اتفاق 2 سال بعد از حضورم در کانون برایم رخ داد و سوم راهنمایی بودم که آقای درمنش مرا برای سریال «انتظار سرخ» انتخاب کرد.
در نقشهای فرعی بسیاری مانند مجموعه تلویزیونی «داستان یک شهر» اصغر فرهادی بازی کردید که دیده نشد تا اینکه «وضعیت سفید» شما را به مرتبه خاصی از توجه رساند!
آن زمان با وجود اینکه نقشها و بازیها خوب بود و خیلیها تحسین هم میکردند اما شرایط به گونهای دیگر رقم خورد اما من حالا تمام قد به آن شرایطی که قسمت من بود احترام میگذارم. من اعتقاد دارم خداوند عزیز میخواست من در این حرفه تجربه کسب کنم و در پیشانیام نوشته شده بود باید پلهپله این مسیر کسب آزمون و تجربه را طی کنم و البته خیلی سختی کشیدم و حرفها شنیدم اما نشانههایی دیدم که ایمانم بیشتر شد و همه چیز را سپردم به خدا که اتفاقی ویژه را برایم رقم زد و برایم ارزشمند است که هنوز مردم مرا با کاراکتر بهروز در سریال «وضعیت سفید» به یاد دارند.
برای سریال «وضعیت سفید» توسط آقای حمید نعمتالله انتخاب شدید یا هادی مقدمدوست؟
من در دفتر وصف صبا برای آقای محمدرضا شفیعی چند تلهفیلم و سریال موفق «رستگاران» را برای سیروس مقدم عزیز کار کردم که نویسندهاش سعید نعمتالله بود و چند تلهفیلم دیگری هم که بازی کرده بودم ایشان نوشته بود و با شناختی که نسبت به من داشت مرا به حمید نعمتالله معرفی کرد و ایشان چند کار مرا دیده بود و برای سریال «وضعیت سفید» انتخاب کرد. این مساله را تا به حال جایی نگفتم و نخستین بار به شما میگویم که در اواسط کار هنگامی که نقش من کاملا جا افتاده بود، آقای حمید نعمتالله، من و آقای مقدمدوست را به کناری کشید و مثلثی 3 نفره تشکیل داد و نزد من اعترافی کرد که در زمان پیشتولید سریال با وجودی که انتخاب آقای نعمتالله بودم، آقای مقدمدوست مخالفت میکرد و بازیگر دیگری را پیشنهاد میکرد. آقای نعمتالله آنجا از هادی مقدمدوست پرسید نظرش درباره بازی من تغییر کرده یا نه؟ و آقای مقدمدوست گفت من دیگر در این مساله کم آوردم و اشتباه کرده بودم!
به نظرتان مهمترین برگ برنده سریال «وضعیت سفید» که آن را میان آثار تکراری تلویزیون برجسته کرد، چه بوده است؟
سریال «وضعیت سفید» برگی از زندگی ما بود که برای همگان ملموس است و ما هم آن خاطرهها را برای مردم ورق زدیم و همه چیز از لباس، فضاسازیها، آکسسوار و داستان برای مردم حس نوستالژی داشت. انگار همانند این کاراکترها در خانههای مردم در دهههای گذشته وجود داشت و بارها مردم به من گفتند مثلا کاراکتر بهروز مانند دایی ما بوده است! یا خواهر احترام مانند عمه ما است. گروه تلاش بسیاری داشت و یک سال و 7 ماه فیلمبرداری به سختی اما شیرین انجام شد و در نهایت همه رنگها و کاراکترها در جای خودش قرار گرفت و همه اتفاقات در وجود تماشاگر نشست. سریال ویژهای بود و حقیقتا برای آن روزهای کاری دلم تنگ شده است.
خیلیها نمیدانند که شما در سریال حضرت یوسف نقش یکی از برادران حضرت یوسف را بازی کردید که او را به چاه افکندند!
بله (با خنده). در سریال «یوسف(ع)» جزو یکی از برادران یوسف بودم که او را به چاه انداختند. در 11 قسمت اول آن سریال همراه با یوسف در نقش یکی از برادران نوجوانش بازی میکردم و به دلیل سن کم من و گریم خاص آن دوران خیلیها مرا نمیشناختند و برخی هم با اطلاع از این مساله تعجب میکنند که من در این سریال هم بازی کردم.
از این سریال و همکاری با فرجالله سلحشور چه خاطرهای برایتان باقی مانده است؟
خدا رحمتشان کند. البته آن زمان دستیاران ایشان انتخاب بازیگران فرعی را انجام میدادند و من جزو آخرین بازیگرانی بودم که به عنوان یکی از برادران یوسف انتخاب شدم. مساله مهم برایم این بود که همه افراد درگیر با پروژه از عوامل پشت صحنه تا بازیگران و حتی آقای سلحشور یک نوع غذا میخوردیم و این شرایط در آن کار برای من نوجوان خیلی ویژه بود و تاثیر آن دوران در وجودم مانده است.
سریال «مادرانه» را هم با آقای جواد افشار داشتید.
بله! سعادت شد و این سریال در ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش شد و کاراکتر فرزاد که من بازی میکردم مورد توجه قرار گرفت.
در سریال «کیمیا» اما حضور نداشتید!
آقای افشار پیشنهاد داده بودند اما متاسفانه قسمت نشد در سریال «کیمیا» بازی کنم، چون درگیر کارهای سینمایی بودم.
احتمالا بعد از موفقیت سریال «وضعیت سفید» پیشنهادات بسیاری داشتید. چگونه از میان آنها گزینش کردید؟
خیلی پیشنهاد شد. اما من دوست دارم همیشه با انتخابهایم رو به جلو حرکت کنم و از این بابت عجلهای برای بازی کردن نداشتم و سعی کردم با دقت به پیشنهادات فکر کنم و هدفی داشته باشم که در آن مسیر بتوانم پیشرفت کنم. یکی از مهمترین ملاکهایم هم مخاطب بود، چراکه اعتقاد دارم هنرمندی که مردمش را نبیند اصلا هنرمند نیست و ما باید از اعتباری که نزد مردم داریم مراقبت کنیم و در هر اثری حضور نداشته باشیم. همیشه این جزو ملاکهای اصلیام برای انتخاب نقش بوده و برای همین وسواس زیادی در انتخاب نقشها دارم و تا حالا هم سعی کردهام به این مساله پایبند باشم. البته همیشه به بازیگران پیشکسوت به عنوان یک الگو نگاه میکنم که از جمله آقای پرویز پرستویی است که پرونده کاری درخشانی دارند و من از نقشهای مختلفی که ایشان به عهده داشتند لذت میبرم.
آخرین بازیتان در فیلم تجربی «قیچی» بوده است که در جشنواره فجر سال گذشته نمایش داده شد و البته شباهتهای موضوعی به فیلم «دورافتاده» رابرت زمکیس دارد!
فیلم «قیچی» برایم بشدت دوست داشتنی است و با وجود سختی کار بسیار لذتبخش بود و نوع دیگری از بازیگری را در این فیلم تجربه کردم که به نظرم یکی از بهترین بازیهایم در این فیلم بوده است که امیدوارم خوب دیده شود.