آدام بیت: هرکسی درباره ژوزه مورینیو نظر خودش را دارد. نوع رفتار و کاراکتر مورینیو در این بیش از یکدهه حضورش در سطح اول فوتبال اروپا باعث تفرقه نظرات درباره او شده است. مورینیو بازیها را میبرد اما سبک فوتبالش چیست؟ مورینیو جامها را فتح میکند اما چه میراثی برای آینده به جا میگذارد؟ مساله اول سبک فوتبال تیمهای مورینیو است که به طرز غریبی اشتباه درک شده و انتقادات نادرستی با خودش به همراه آورده است. چلسی مورینیو در نخستین دوران حضورش در استمفوردبریج تیمی بیرحم و تهاجمی، با فوتبالی دیدنی بود که مدام توسط آرین روبن، جو کول و دیمین داف از کنارهها تیمهای حریف را تحت فشار قرار میداد. چلسی فصل 2005-2004 در یک بازه در 9 بازی، به 6 تیم مختلف 4 گل زد و فصل را با 72 گل، یعنی 14 گل بیشتر از منچستریونایتد به پایان برد. چلسی مورینیو در فصل بعد هم که قهرمان شد بیشتر از هر تیم دیگری در لیگ برتر گل زد. البته این اتفاق جدیدی برای تیمهای مورینیو نبود. پورتوی او در 2 فصل کاملش و اینترش در 2 فصل در سری آ بیشترین گلها را در هر فصل از لیگ زدند. اما رکورد او با رئالمادرید در لالیگا- رکوردی که به شکل عجیبی خیلیها فراموشش کردهاند- بهترین نمونه برای این توهمزدایی از فلسفه فوتبال دفاعی ژوزه مورینیو است. رئالمادرید مورینیو در هر 3 فصلش مرز 100 گل در لالیگا را رد کرد، در فصل 2012-2011 با زدن 121 گل رکورد بیشترین گل زده در تاریخ این لیگ را ثبت کرد و در نهایت در این بازه 3 فصله بیشتر از بارسلونای قدرتمند گل زد: 326 به 324 در مجموع. کریستیانو رونالدو بهترین فصلش، از منظر گلزنی را تحت رهبری مورینیو داشت. کاری که مورینیو با ادن آزار هم در چلسی تکرار کرد. هر دوی این بازیکنان به عنوان بال چپ برای مورینیو بازی میکردند. وزلی اشنایدر و مسعوت اوزیل در پست شماره 10 در اینتر و رئال مورینیو هم بهترین فصلهایشان را سپری کردند. استفاده مورینیو از فابرگاس در چلسی در نقش رجیستا هم نشان داد او قابلیت سازگاری با شرایط و رو کردن ایدههای نو را دارد. بله، قطعا مورینیو در بازیهای بزرگ رویکردی محافظهکارانه دارد، بویژه در بازیهای حذفی چمپیونز لیگ اما این مساله برای منچستریونایتدی که با سر الکس فرگوسن از پارک جیسونگ و درن فلچر و دنی ولبک دقیقا به عنوان مهرههایی صرفا دفاعی در چنین بازیهایی استفاده میکرد به هیچوجه پدیده تازهای نیست. مورینیو مربیای است که بیشترین اهمیت را برای انضباط تاکتیکی قائل است و به همین دلیل ترجیح میدهد بازیکنانش با تجربه و به بلوغ رسیده باشند اما این مسالهای است که در آنالیزش نباید از حد گذشت. ترس یونایتدیها از این است که با آمدن مورینیو بازیکنان جوانشان محو شوند. اما چه کسی در این لیست خواهد بود؟ مثلا جسی لینگارد دقیقا همسن جان تری است وقتی مورینیو برای بار اول به چلسی رفت و ممفیس دپای، به عنوان بازیکنی با پتانسیل بسیار بالا که هنوز رشد نکرده است دقیقا همسن آزار است وقتی مورینیو برای بار دوم به چلسی رفت. شباهتها زیاد است. در انتقاد از مورینیو از کوین دبروینه و روملو لوکاکو مثال زده میشود که جایی در تیم او پیدا نکردند و بعد از ترک چلسی بدل به ستارههای تیم خودشان شدند. در جواب میشود از کرت زومایی که در 2 فصل 50 بازی برای چلسی انجام داد و رافائل واران در رئالمادرید حرف زد. مورینیو ترسی به بازی دادن به جوانان حتی نوجوانان حتی در قلب خط دفاعیاش ندارد. البته هر دوی این بازیکنان پدیدههایی بودند که با قیمت بالا خریداری شده بودند و از آکادمی باشگاه نبودند. این نکتهای است که مورینیو در یونایتد باید با دقت زیادی به آن توجه کند. یونایتد از سال 1937 بدین سو، هر فصل حداقل یک بازیکن آکادمی در تیم اولش داشته و به این موضوع خیلی افتخار میکند. اگر مورینیو به این روند پایان دهد، با توجه به سابقهاش نقشی نمادین به خودش خواهد گرفت. اما اینکه بیش از حد به این قضیه اهمیت بدهیم زیادهروی است. نوع فوتبال یا توجه یا توجه نکردن مورینیو به جوانان، دلیل اخراج مورینیو از چلسی نبود، تنها دلیل نتایج تیم بود و درست همین عامل، یعنی نتایج بود که باعث اخراج فانخال از یونایتد شد. با تمام شور و شوقی که یونایتدیها برای رشفورد و لینگارد داشتند، نرسیدن به چمپیونز لیگ حکم ضربه آخر را داشت. پس اگر قرار باشد قضاوت نهایی براساس نتایج باشد، چه کسی بهتر از مورینیو؟