printlogo


کد خبر: 158097تاریخ: 1395/3/6 00:00
حاشیه‌ای بر شعر شاعران درباره «مدافعان حرم»
بیا سعدی از اینجا کن طوافی

محمدرضا کردلو: چند روز پیش در مراسم نکوداشت حمید سبزواری، هر یک از سخنرانان بحق و به انصاف او را «پدر شعر انقلاب» می‌نامیدند. در آن جلسه حرف‌های نویی درباره آقای سبزواری می‌شنیدم، حرف‌هایی که تا به حال نشنیده بودم. واقعا تا قبل از آن مراسم نکوداشت نمی‌دانستم مفهوم و واژه دوست‌داشتنی «جانباز» را، آنقدر که سبزواری در سروده‌هایش به کار برده، معمول شده است.  یکی از سخنرانان در بخشی از مراسم با یادآوری سال‌های فعالیت با حمید سبزواری با خواندن مطلع «خواهرم برادرم ‌ای جانباز، همره دلاورم ‌ای جانباز،‌ ای تو یار و یاورم ‌ای جانباز، نور چشم کشورم ‌ای جانباز» گفت: سبزواری مفاهیم انقلابی را با سروده‌هایش جا انداخت اگرنه خیلی‌ها حتی پس از انقلاب، مجروحان و نقص عضوی‌های انقلاب و دفاع‌مقدس را «معلول» می‌خواندند. مفهوم «جانباز» را او جا انداخت.  سخنران دیگری گفت انقلاب اسلامی در زمان وقوع خود مانیفست و بیانیه نداشت. بهترین بیانیه آن اما در ادبیات ما و با سرودهای آقای سبزواری خلق شد و اینجاست که قدر شاعر شناخته می‌شود. شاعر که به گفته سن‌ژون‌پرس، ادیب فرانسوی، «وجدان ناآرام» عصر خویش است، ساکت نیست، بی‌طرف نیست، حرف دارد و حرف می‌زند.  این مقدمه کوتاه شاید آغاز مناسبی برای گفتن از دغدغه امروز شاعران این سرزمین است. شاعرانی که شعر را صرفا نه برای حال و هوای شخصی که برای دردهای اجتماعی و وقایع هر عصر می‌سرایند. بی‌طرف نیستند و به اصطلاح خودشان تیر هوایی نمی‌زنند! میدان منازعه حق و باطل را همیشگی می‌بینند و متعهدانه معتقدند هر روز نبردی است میان حق و باطل. برای شاعران مسلمان ایرانی این مفهوم آشناتر است. پرچم سرخ گنبد اباعبدالله(ع) نشانه‌ای است براین مبارزه دائمی میان حق و باطل و اینکه هر روز عاشوراست. شاعری چندی پیش غزلش را اینطور به پایان برده بود: «در کرب‌وبلا، بی‌طرفان، بی‌شرفان‌اند/ تاریخ همان است، حسینی و یزیدی»
و اینگونه است که شعر معاصر این نبرد دائمی را می‌فهمد، آنقدر که در حلقه وصل شاعران متعهد، نه‌تنها بی‌طرفی «فخر» نیست که «ننگ» است.
در شعرهای آیینی و ادبیات انقلاب اسلامی، فراتر از یک «وجدان ناآرام»، شاعران معاصر، خود به‌عنوان کنشگران فضای سیاسی و اجتماعی وارد عمل شده‌اند. این موضوع و شناخت حق و باطل همواره در تاکیدات رهبر معظم انقلاب به شاعران، وجود داشته است. ایشان در دیدار ماه مبارک رمضان گذشته با شاعران، می‌گویند: «این را در این جلسه و در خیلی از جلسات دیگر گفته‌ایم. بی‌طرفی در دعوای حق و باطل معنی ندارد. یک وقت دعوای مشتبهی است، آن بحث دیگری است، وقتی که حقی هست و باطلی، اینجا بی‌طرفی معنا ندارد؛ باید طرف حق بود، مقابل باطل ایستاد؛ حالا یکی می‌تواند به شکل نظامی بایستد، یکی به شکل سیاسی بایستد؛ به اشکال مختلف می‌شود ایستاد، یک نفر هم با زبان، با بیان، با اندیشه می‌تواند بایستد؛ باید ایستاد. شاعر نمی‌تواند در جنگ حق و باطل بی‌طرف باشد. اگر چنانچه شاعر، هنرمند بی‌طرف بود، تضییع نعمت خدا را کرده. اگر خدای نکرده طرف باطل را گرفت، آن‌وقت خیانت کرده، جنایت کرده. بحث اهمال دیگر نیست، بحث جنایت است. خب، شما ملت‌تان مظلومیت‌های زیادی در این سال‌های متمادی داشته، این مظلومیت‌ها گفتن دارد، این برای دنیا منعکس شدن دارد». شاعران ایران‌زمین نیز البته نشان داده‌اند هیچگاه «پُز بی‌طرفی» را به «تعهد دینی و عقیدتی» ترجیح نداده‌اند و همواره در جدال همیشگی حق و باطل، از سر تکلیف وارد شده‌اند. نه چون روشنفکران ژست دیپلماتیک را در شعر پیش گرفته‌اند و نه در چاله افراط افتاده‌اند. شاعران جوان و البته نامی کشور در کمتر حادثه‌ای هست که میاندار نبوده باشند. آنها شعر را از مد نینداخته‌اند و هنوز از تاثیر آن سخن می‌گویند.
محمدمهدی سیار، شاعر ترانه‌های انقلابی که بیشتر او را با ترانه «مرگ بر آمریکا» می‌شناسند، در این باره معتقد است: بیان صریح هیچ منافاتی با ماندگاری شعر ندارد. بلکه اگر رخدادهای روز با یک دید عمیق شاعرانه نگریسته شوند و به شعر درآیند همان رخداد منجر به ماندگاری شعر می‌شود. همان‌طور که شعر هم می‌تواند منجر به ماندگاری آن اتفاق خاص شود. البته اینکه رهبری به شعر ظلم‌ستیزانه تاکید می‌کنند را باید جدا از شعربازی‌های فضای مجازی دانست که درباره هر اتفاقی ابیاتی سروده می‌شود که سریع از بین می‌رود. اگر دید شاعرانه و عمیقی پشت سر اشعار مناسبتی وجود نداشته باشد به سرعت آن شعر از بین خواهد رفت. اشعار ظلم‌ستیزانه و واکنش صریح شعرا باید شعر فاخر و ماندگار باشد.
علی‌محمد مودب، رئیس موسسه شهرستان ادب که فعالیت‌های فراوانی در حوزه جذب و تقویت شاعران جوان صورت داده، معتقد است: جریانی وجود دارد که به سمت شعر بی‌موضع حرکت می‌کند؛ شعری که کاری به حوادث نداشته و حرفی به کسی نمی‌زند. وقت آن رسیده بود به این جریان شعر جوابی داده شود. شاعر اصولا در نسبتش به زمانه‌اش تعریف می‌شود. درست است که این تنوع شعرها که چندان ارتباطی با زمانه‌شان نیز نداشته و سرگرم مهندسی الفاظ و مضامین هستند دارای جذابیت بوده و به تعبیری وجود این جریان شعری نیز خوب است ولی شعر پیشرو شعری است که با زمانه خود و انسان زمان خودش درگیر شده و حرف و موضعی برای آن داشته باشد. شعری که دارای موضع است ممکن است در طول مسیر خود از نظر فنی افت‌هایی داشته باشد ولی اگر عمر یک شاعر را بررسی کنیم متوجه می‌شویم شاعری که 30 یا 40 سال شعر گفته است، اگر نسبت جدی‌ای با حوادث و وقایع زمان خود داشته باشد، شاعر زمانه و پیشرو خواهد بود. مطالعه‌ای کوتاه از جریان رو به رشد شعر آیینی در کشور نشان می‌دهد از ویژگی‌های خاص ادبیات انقلاب محدود نشدن آن به پدیده انقلاب است. پویایی ادبیات و شعر انقلاب این است که در هر واقعه‌ای رسالت خویش را انجام دهد و به نوعی با واکنش‌های سریع که البته از فخر شعر نیز نمی‌کاهد، بتواند به‌عنوان روابط عمومی انقلاب اسلامی مردم و افکار عمومی را جذب کند. شعر انقلاب، شعری است متعهد، از مردم و برای مردم و برای بیان مسائل آنان. این ادبیات، تفننی و خالی از تعهد و تکلیف نیست. عمل به تعهد و تکلیف، نمودهای فراوانی در شعر فارسی داشته است.
این روزها مساله مدافعان حرم، یکی از جدی‌ترین وقایعی است که نمی‌تواند جامعه ادبی را درگیر خود نکند. شاعران نیز در این واقعه بسیار زودتر از دیگران دغذغه‌مندی خود را نشان داده‌اند، به طوری که می‌توان گفت اولین واکنش‌های رسمی به این مساله از سوی شاعران صورت گرفته است و ادبیات «مدافعان حرم» به واسطه همین سروده‌ها در میان عامه معرفی شده است تا آنجا که در تبلیغات و برنامه‌هایی که برای شهدای مدافع حرم برگزار می‌شود، این شعر شاعران است که سر دست گرفته می‌شود. مدتی قبل و به واسطه اتفاقات
«خان طومان» در سوریه، واکنش‌های احساسی فراوانی در فضای اجتماعی شکل گرفت. بعد از وقایع خان طومان، یکی از تازه‌ترین و زیباترین اشعار در موضوع مدافعان حرم سروده شد. حامد خاکی، از شاعران آیینی کشور، با توجه به همین موضوع شعر جدید خود را به این شهدای مدافع حرم تقدیم کرد:
تا بال و پر باشد کبوتر می‌فرستیم
حرف از گذشتن شد اگر، سر می‌فرستیم
رد می‌شوند از زیر قرآن پدرها
فرزند را با اذن مادر می‌فرستیم
این خاک، نوکرهای خوبی پرورش داد
از خاک سلمان‌ها، ابوذر می‌فرستیم
مازندران، قم، یزد، تهران، کهگیلویه
عشاق را از کل کشور می‌فرستیم
کشتار خان طومان تن ما را نلرزاند
مشتاق‌تر سرو و صنوبر می‌فرستیم
از آن طرف دارند پیکر می‌فرستند
از این طرف داریم لشکر می‌فرستیم
آن قدرها در بینمان فهمیده داریم
هرچه بخواهی نوجوان‌تر می‌فرستیم
در عشق زینب عقل را لازم نداریم
دیوانه‌ایم و باز نوکر می‌فرستیم
برگشتن با سر که شرط عاشقی نیست
سر می‌بُرند و باز با سر می‌فرستیم
من می‌روم تا کار صبرم را بسازند
از سنگ صحنش، سنگ قبرم را بسازند
شاید یکی از اولین سروده‌ها درباره این موضوع را احمد بابایی در محضر رهبر انقلاب خواند که با تحسین ایشان نیز مواجه شد. این شعر را بیشتر با مصرع «پایتان گر طرف کرب‌وبلا باز شود...» می‌شناسند. بخش‌هایی از آن را در زیر می‌خوانیم:
می‌زند قهقهه، «القارعه» بر خامی‌شان
خون دین می‌چکد از «دولت اسلامی»شان
بنویسید: تب ناخلفی‌ها ممنوع!
هدف آزاد شده، بی‌هدفی‌ها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفی‌ها ممنوع!
«عرش» یک روضه فاش است که داغ و گیراست
«عرش»... گفتیم که نام دگر سامرّاست
شرق، در فتنه اصحاب شمال افتاده‌ست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتاده‌ست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتاده‌ست!
گویی از هرچه که زشتی‌ست، کفی هم کافی‌ست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافی‌ست!
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینه «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لخت خون جگر ماست به روی لبشان
کوره دوزخیان، گوشه‌نشین تبشان
لهجه‌ عبری و لحن عربی، مکتب‌شان
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
بی‌جگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تغاثی ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی می‌جوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» می‌جوشد!
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایه سرکش ما گردن دار افتاده
چشم بی‌غیرت اگر سمت «مزار» افتاده
صاعقه در نفس ابری خود کاشته‌ایم
به سر هر مژه‌ای یک قمه برداشته‌ایم
سنگ تکفیر به آئینه مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خورده عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینه توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب‌وبلا» باز شود
آخرین جنگ جهانی حق آغاز شود
دفاع از حرم و تقویت روحیه مقاومت در میان مجاهدان دفاع از امنیت ملی نیز در میان واکنش‌های ادبی و توجه شاعران زبانزد است. تاکید بر دفاع از حرم، وجه مشترک و اصلی انگیزه حاضران در صحنه نبرد و مجاهدت در سوریه و عراق است. به نحوی که بازنمایی این حضور در ادبیات عامه و اشعار آیینی این‌طور تصویر می‌شود:
ما را ز خاندان کرم آفریده‌اند
یک موج از تلاطم یم آفریده‌اند
ما را فداییان پسرهای فاطمه
ما را شهید میر و علم آفریده‌اند
ما را به اعتبار عنایات فاطمه
 گریه‌کنان حضرت غم آفریده‌اند
دجال‌ها و حرمله‌ها را مهاجم و...
... ما را «مدافعان حرم» آفریده‌اند
یا در سروده‌ای دیگر:
با یاد دمشق غرق غم می‌باشم
در بین همین نوحه و دم می‌باشم
با پرچم سرخ یا اباعبدالله
سرباز «مدافع حرم» می‌باشم
و
رفتیم که شمع ظلمت شب باشیم
آغوش گشودیم که در تب باشیم
گفتید «مدافع حرم»، اما ما
رفتیم که در حصار زینب باشیم
روایت‌های زنانه و معصومانه‌ای هم درباره مدافعان حرم وجود دارد. در بخشی از سروده ریحانه ابوترابی اینطور می‌خوانیم:
باز گرم بگو بخند شدی
روی زانو کمی بلند شدی
با ظرافت گلایه مند شدی:
«مگر از نذرهات بی‌خبرم؟»
لرزه بر استکان من افتاد
سوز بر استخوان من افتاد
خنده‌ها از دهان من افتاد
آمد انگار خم شود کمرم
فکر کردم چرا تو را دارم
یادم آمد که نذرها دارم
برو مادر... برو هوادارم...
برو بین مدافعان حرم...
زهرا راجی هم شعری با مضمون نذر مدافعان حرم سروده و تقدیم خانواده آنان کرده است:
با شوق می‌گویم برایش: همسرم بود
محبوب من مجنون زینب(س)، سرورم بود
در سجده‌هایش از خدا پرواز می‌خواست
در جانمازش ردّ چشمان ترم بود
راضی شدم راهی شود...از من ببُرد
راضی شدم... با این که نیم دیگرم بود
محمدحسین جعفریان در سروده تقدیمی به شهدای مدافع حرم می‌آورد:
بیا سعدی از اینجا کن طوافی
بر این مردان سر بر تن اضافی
تو با یک قافیه در عشق ماندی
دمشق آنک پر است از این قوافی
و سروده‌های بسیاری که برای خود یک کتاب پر از معنی است. کتابی در تعهد و شرف شعر انقلاب.


Page Generated in 0/0068 sec