محمدرضا کردلو: شاید بیشتر از همه نوشتههایم، در نقد رفتار متناقض مدعیان آزادی بیان نوشتهام. آنقدر که همه حرفها و تحرکات این جریان در ضدیت با آزادی را به یاد دارم. پس اگر بگویم از «آدم باشید اگرنه میدم پرتتان کنند بیرون» رئیس دولت اصلاحات تا «اگر فلانی رای نیاورد، مردم بریزند تو خیابونا» همسر عالیجناب را به خاطر دارم، کار شاقی نکردهام. در فرهنگ و هنر اما نحلهای از این جریان «ضد آزادی» هست که اتفاقا «بزرگ شده»تر نیز هست، چرا که دامنه شمول آدمها و جریانهای فرهنگی وسیعتر است. منطق اما یکی است. مبنا همان «نفهمی» در مواجهه با واقعیات است. مثلا اینکه یکی بگوید منتقدان من «خر» هستند و دقیقا به همین صراحت بگوید، چه فرقی با همسر آن شخصیت نظام دارد که به حکم قانون میگوید «پدرسوختهبازی»!
در روزهای اخیر و در پی واکنشها به اتفاقات «کن» و موفقیت شهاب حسینی در دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد از این جشنواره، یکی از سوالهایی که در میان کاربران شبکههای اجتماعی، به وجود آمده رفتار متناقض جریان روشنفکری در مواجهه پیشینی و کنونی با شهاب حسینی است. کاربران با اشاره به کمپین «از شهاب حسینی متنفرم» از سوی جریان مدعی تقلب در انتخابات 88 که پس از سخنرانی و صحبت او در حضور رهبری، در فضای مجازی شکل گرفته بود، رفتار کینهتوزانه بدنه کمتعداد و لمپن جریان روشنفکری را یادآوری میکنند. رفتاری که تا توهین به این بازیگر نیز پیش رفت. این روزها اما همین جریان جور دیگری وانمود میکند! در تجربه همین 7، 6 سال گذشته، نمونههای فراوانی از این نوع برخوردهای حذفی با هنرمندان وجود داشته است. وجه اشتراک همه این برخوردهای تند و رادیکال با هنرمندان و بازیگران «آگاهی» است. پیشتر در یادداشت «مافیای نفهمها» به این نکته اشاره کردم: «مثلا اگر یکی یک پست ناقابل در فیسبوک یا جای دیگر درباره یک مطلب منتشر میکرد که «بیان شمهای از آگاهیاش پیرامون یک مساله خاص سیاسی یا اجتماعی و فرهنگی باشد» جوری پدر صاحببچهاش را درمیآوردند که دیگر غلط بکند «آگاهی» پیدا کند». رویکرد حذفی روشنفکران ادامه دارد. قوت هم گرفته است و همین چند روز پیش بود که تهیهکننده و کارگردان یکی از فیلمهای ارزشی که این روزها فیلمی روی پرده اکران دارد، به «وطن امروز» گفت بازیگر شناختهشده این فیلم از مواجهه با رسانههای جریان روشنفکری و سوالهای مخرب آنها واهمه دارد. بابک حمیدیان، پرکارترین بازیگر جشنواره سیوسوم فجر، پس از سکوت طولانی درباره فشارها برای بازی در نقش اصغر وصالی در فیلم ابراهیم حاتمیکیا گفته بود: از سوی برخی افراد به اصطلاح روشنفکر و چپگرا توهینهای زیادی به من صورت گرفت و همه جا مرا مورد مواخذه قرار میدادند که چرا در فیلمهای ارزشی ایفای نقش کردهام، این در حالی است که همچنان به بازی در نقش افرادی چون شهید اصغر وصالی افتخار میکنم. هجمهکنندگان به من باید بدانند اگر هریک از کارگرانانی که سال گذشته با آنها همکاری داشتم حتی همین الان هم از من دعوت کنند که در کارهای جدیدشان حضور پیدا کنم با کمال میل و افتخار در کار آنها حاضر خواهم شد. پیش از آغاز جشنواره سیوسوم فجر بود که بابک حمیدیان لب به گلایه گشود و گفت: از آنجا که مایل نبودم دشمنان از سکوت من به نفع خود بهرهبرداری کنند و از جایی که از سال گذشته تاکنون همواره مورد هجوم تعدادی از افراد جریان شبهروشنفکر قرار داشتهام از همین رو بر آن شدهام تا امسال و در آستانه جشنواره فیلم فجر سکوت خود را بشکنم. خلاصه رفتار این جریان همین است. روزی به خاطر اینکه بازیگری در یک فیلم سینمایی دفاعمقدسی بازی کرده تهدید میشود، روز دیگر خوانندهای صرفا به خاطر در آغوش گرفتن رئیسجمهوری که آنها دوستش ندارند آزار میبیند و دخترش در دانشگاه هتک حرمت میشود. دیگری را به خاطر اینکه در حضور رهبری صحبت کرده است، بایکوت میکنند و چون با بیاقبالی مردم نسبت به خود مواجه میشوند، نسخه غیرمجاز پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را روی پیادهروها پهن میکنند تا از فروشش کم کنند اما نمیشود. حتی اتفاق افتاده بازیگر دیگری را به خاطر بازی در فیلمی که آنها دوست نداشتهاند، در جمع مورد توهینهای زننده قرار میدهند. کینهتوزی را تا جایی ادامه میدهند که حتی یک برنامه مفرح کاملا سرگرمکننده را به محل دعوای سیاسی تبدیل میکنند و در رقابت برای انتخاب دو طناز آنی را برمیگزینند که با «سَر»شان عکس یادگاری انداخته، نه آنی که بهتر بازی کرده. اینقدر کینهتوزانه که در «خندوانه» هم مجادله را طوری پیش میبرند که «اگر فلانی رای نیاورد، مردم بریزند تو خیابونا»! حاتمیکیا را به خاطر اینکه هنوز فیلم انقلابی میسازد، میزنند و تکفیر میکنند. مریلا زارعی را هم به خاطر بازی در فیلمهایی با مضامین ارزشی و احترام به شهدا تخریب میکنند. حتی وقتی قرار است به انصاف به او جایزه بهترین بازیگر زن را برای بازی در «شیار 143» بدهند، با کنایه زننده با او مواجهه میکنند و یکی از این جریان روشنفکری میگوید: «قرار است تحمل کنیم»! همین جریان در سالهای قبلتر علیه پروانه معصومی، شهاب حسینی و... کمپینهای «من متنفرم» درست میکنند و هر آنچه توهین است، به آنها روا میدارند. امین حیایی و شریفینیا را به خاطر اینکه در فیلم طالبی و دهنمکی بازی کردهاند، بایکوت میکنند. فیلمهای دهنمکی را به بازار سیاه میفرستند، برای اینکه نفروشد. لعیا زنگنه را به خاطر عقاید دینیاش مورد تمسخر و حمله قرار میدهند و خیلیهای دیگر را همینطور آماج توهینهای خود میکنند و با چماقهای مجازی، صفحه علیهشان راه میاندازند. در این میان مطالعه رفتار جریان چماقدار که من نامشان را «مغول»های سینمایی میگذارم در چند سال اخیر و نوع مواجههشان با سینما و مشاهده نوع برخورد آنان با کارگردانها و بازیگرانی که کارهایی برخلاف میل آنها انجام میدهند، نتایجی را به دست میدهد که نمیتواند مبنای قابل درکی داشته باشد، جز اینکه یک قلدرمآبی سینمایی است و با هیچ یک از شعارهای پرطمطراق این جریان تطبیق ندارد. اینکه یا فقط ما حرف میزنیم یا اصلا حرفی زده نشود و اگر هم زده شود محکوم است و همه آنچه پشت ژستهای پرطمطراق روشنفکری پنهان شده است، رفتارهای شعبان بیمخ در صبح 28مرداد را به ذهن متبادر میکند. آنجا که فریاد میکشید: «آی نفسکش»؛ در سینما هم شعبان بیمخهایی داریم که چماق میکشند. خلاصه آنکه مدعیان آزادی هیچ نسبت معینی با آزادی بر قرار نکردهاند، به قول شاعر: الغرض معنی آزادی اگر این باشد، وقت آن است بگوییم اسارت آزاد!