نادر طالبزاده، کارگردان سینما و مستندساز درباره شهید آوینی میگوید:
مرتضی دنبال سبک خاصی نبود. کسانی که با او کار میکردند، در سبک و شیوهای با او به توافق رسیده بودند و بر همان اساس هم تصویربرداری و کار میکردند و مجموعه کار روی میز تدوین میآمد. به نظرم کار تدوین او، با نوعی الهام الهی و اشراق انجام میشد و وقتی او روی فیلمها حرف میزد، همهچیز جان میگرفت. بدیهی است پشت این کار علم وجود داشت اما فقط از علم و تکنیک این همه تأثیر بیرون نمیآید. مرتضی همواره جهانی فکر میکرد و معتقد بود در این بخش از جهان، اتفاق فوقالعاده مهمی روی داده است. او معتقد بود استکبار با همه وجودش در جبهههای جنگ به مقابله با انقلاب اسلامی آمده است و برای پیدا کردن حقیقت باید مستقیماً در صحنه نبرد حضور پیدا کرد و به جستوجو پرداخت. بدیهی است اگر از بعد زیباییشناسی هم به موضوع نگاه کنید، با حضور در جبهه میتوانستید تصویریتر هم کار کنید چون آنجا همه به شکل واقعی رو در روی مرگ ایستاده بودند و حواسشان به دوربین نبود و لذا اثر طبیعیتر و حماسیتر از کار در میآمد.
به اعتقاد من انقلاب اسلامی بالقوه هر چیزی را که برای تحول لازم است در خود دارد و کسانی که بخواهند متحول شوند در فضای انقلاب اسلامی متحول میشوند. مرتضی میخواست به عنوان یک هنرمند راه این تحول را هموار کند. هیچ انقلابی مثل انقلاب اسلامی تحول عظیم معنوی ایجاد نکرده است و امام موجد و مؤسس همه این تحولات بودند. مرتضی این مطلب را خیلی خوب درک و لذا برای آرمان امام سربازی کرد. باغ انقلاب پر از درختان میوه است. کسانی باید به دقت این درختان را آبیاری و سمپاشی کنند. فرقی نمیکند خلبان باشید یا فیلمساز یا هر کس دیگری. برای حفظ انقلاب باید سربازی کردن را یاد گرفت و مرتضی الگوی بینظیری است که خداوند با شهادت جاودانهاش کرد. مرتضی از جمله کسانی بود که تا وقتی بود کسی او را نشناخت. حتی بسیاری به او تهمتها زدند و تا جایی که توانستند آزارش دادند ولی وقتی رفت، حقیقت وجودش آشکار شد. همه روزهای زندگی او مبارزه بود و این کار را با فیلمهایش انجام میداد و این فرق یک انسان مبارز انقلابی با فردی معمولی است. در دوره جنگ، مساله اصلی مقابله با دشمن بود و لذا خیلی چیزها را نمیشد دید و خیلی از آدمها در دسترس نبودند، بنابراین تصمیم گرفت به خرمشهر برود تا ببیند چه بر سر خرمشهر آمد و ناگفتهها را گردآوری کند که حاصل آن «شهری در آسمان» شد. اگر او زنده میماند قطعاً درباره قتلگاههای مشهور فیلم میساخت و از فرماندهان میخواست درباره آنها توضیح بدهند. او قطعاً فضاهای خالی باقیمانده در تاریخ جنگ را پر میکرد تا نسلهای بعد واقعیتها را آنگونه که بود، بدانند. او در این عرصه بیرقیب بود. کسی شهامت او را در نقد نداشت کما اینکه امروز هم کمتر کسی جرأت میکند این کار را انجام دهد. امروز ما، قدرت تشخیص مرتضی را کم داریم. مرتضی هیچ چیزی را از سر حسادت یا حرص نمینوشت، به همین دلیل هم با نوشتهها و آثارش توانست هنری را که میتواند در خدمت اسلام و انقلاب باشد، تعریف کند و تا روزی که زنده بود به وسیله مستند و بازگویی واقعیتها تلاش کرد راه جدیدی را باز کند. در تشخیص اصل و بدل مهارت خیرهکنندهای داشت و وقتی به تشخیص میرسید، بیپروا نقد میکرد و ابداً برایش مهم نبود فرد چه منصب، شهرت و سابقهای دارد. الان نه علمش را داریم و نه شجاعتش را و این معضل بزرگی است. هنوز در حال تجربه هستم! یک سال در زمینه مستند و یک سال هم در کارهای دیگر با شهید آوینی همکاری کردم. ایشان فیلمنامهای به نام «مسیح» نوشت که قرار بود کار کنیم که بحران بوسنی و هرزگوین پیش آمد و برای تهیه مستند به آنجا رفتیم. قرار بود بعداً «مسیح» را کار کنیم، ولی متأسفانه نشد. ادعا نمیکنم از او تأثیر گرفتهام، همینقدر میدانم کمکاری، سوءتفاهم و بیسلیقگی دارد در این نوع کارها غوغا میکند! همه امیدم به کسانی است که صد درصد مذهبی هستند. آدمهای متعصب بدجوری سد راهند! اینها مرتضی را خیلی اذیت کردند. آن روزها فکر میکردم مرتضی سالها زنده خواهد ماند و با هم کار خواهیم کرد. تقریباً هر روز به او سر میزدم، غافل از اینکه بزودی او را از دست خواهم داد.ما باید مرتضی آوینی و هنرش را بهدرستی بشناسیم. به نظرم مرتضی آوینی یک نشانه است و باید به دنبال این نشانه رفت. من هم در حد تواناییام سعی میکنم. جای نگرانی نیست. جوانهایی هستند که شیوه کار مرتضی را میشناسند و دارند تلاش میکنند، باید زمینهها و بسترها را برایشان فراهم کرد.
منبع: مرکز مطالعات و تدوین تاریخ معاصر