printlogo


کد خبر: 158382تاریخ: 1395/3/12 00:00
دانه ملک خوری، تخم به بیگانه بری!

امیر استکی: در دوران مدرسه و در کلاس درس تاریخ معاصر ایران همیشه برای من فضای کلاس یک فضای بهت و حسرت بود؛ چه؛ مواجه شدن با مسائلی که در تاریخ معاصر ما در رابطه با نفوذ بیگانگان مطرح می‌شد حساسیت‌برانگیز بود و از این سخت‌تر اینکه متوجه بشوی که همواره عده‌ای خودی بوده‌اند که بهترین جاده‌صاف‌کن‌های بیگانگان بوده‌اند. رشوه می‌گرفته‌اند و قراردادی بر خلاف منافع وطن منعقد می‌شده است و.... و خودتان به یک نوجوان حق خواهید داد که بهت‌زده شود و نتواند وقوع این حوادث را هضم کند.
بعدترها در دوران دانشجویی که کتاب‌های بیشتری درباره تاریخ معاصر مملکت خواندم آن بهت و حیرت جای خود را به یک شک و تردید داد که نکند آنچه از تاریخ معاصر کشور که در کودکی آزرده‌مان می‌کرد یک قرائت ایدئولوژیک از تاریخ باشد؟ که هرکسی که در زمره ایدئولوژی نمی‌گنجد را متهم می‌کند و بدبینانه تحلیلش می‌کند. این شک و تردید تلاشی بود ویژه آن روزها و برای خشوع در برابر وجدان. اما این روزها و پس از پاره کردن یک، دو، سه پیراهن بیشتر در زندگی و بیشتر زیستن در جامعه به این نتیجه می‌رسم که آن بهت و حسرت ‌بجا بود و ما کسانی را در تاریخ خود داشته‌ایم که بیگانه را بر کشور خود ترجیح می‌داده‌اند و مورد عنایت همانان نیز قرار می‌گرفته‌اند اما با یک تفاوت که معلول همان دیدگاه شکاکانه است و آن هم اینکه تلقی فقط یک انسان خائن به تنهایی نمی‌تواند آن پدیده را تحلیل کند و باید به‌دنبال منظرگاهی دقیق‌تر گشت، چرا که امروز هم ما با چنین مساله‌ای روبه‌روییم.
سازمان مجاهدین خلق پس از ناکامی در باز کردن جایگاه موثری در میان مردم و پس از برملا شدن خط فکری التقاطی و مشی منافقانه خود به دامان صدام معدوم رفت. به دامان کسی که جنگی نابرابر را به ایران اسلامی و انقلاب نوپایش تحمیل کرده بود. به دامان کسی که مسبب ریخته شدن خون‌های بسیار از مردمان این سرزمین بود. به دامان کسی که مسبب جنایت دست‌اندازی به ناموس مردمان این سرزمین بود و به دامان کسی که در اندیشه جدا کردن قسمت اعظمی از خاک ایران بود. منافقین با ادعای ساماندهی یک مبارزه(!) موثر با جمهوری اسلامی چنین کردند و خود را شریک درجه یک همه جنایاتی کردند که بر مردم این سرزمین از جانب بعثی‌ها رفت. در مواجهه با این اقدام نخستین چیزی که سراغ آدمی می‌آید بهت و حیرت است؛ بهت و حیرتی از جنس همان بهت و حیرتی که برابر تحرکات رجال قاجار برای محقق شدن امتیازات بیگانگان در کشور به آدمی دست می‌دهد. همان بهت و حیرتی که از مشاهده تقلای بسیاری سیاسیون برای ناکام ماندن نهضت ملی شدن نفت شکل می‌گیرد، همان بهت و حیرتی که تلاش‌ها برای تصویب شدن تحریم‌های بیشتر ضد ایران در سال‌های اخیر به‌وجود می‌آورد. و شوربختانه از جنس همان بهت و حیرتی که از تلاش‌های پاره‌ای ایرانیان برای انعقاد قرارداد هسته‌ای به نفع خارجی‌ها حاصل می‌شود. اینکه اتاق پژواک رسانه‌ای کاخ سفید به جهت تقویت دیدگاه خود در رسانه‌های آمریکا هزینه می‌کند از منظر منافع ملی آمریکا امری عجیب نیست، عجیب آنجایی است که قسمتی از این پول‌ها به گونه‌ای خرج حمایت از امثال حسین موسویان می‌شود، کسی که در سال‌های نه‌چندان دور سخنگوی تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران بوده است. قطعا این حمایت از این فرد صورت نگرفته است که او برای پیشبرد منافع ایران تحلیل تولید کند، بلکه به واسطه تاثیر و نفوذ آن فرد در میان دست‌اندرکاران تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران و پاره‌ای نخبگان سیاسی موثر داخل ایران و برای وارد کردن انگاره‌های آمریکایی به عملکرد آنان است که چنین حمایتی صورت گرفته است. به زبان ساده همان کتاب‌های تاریخ دوران مدرسه، داستان اینگونه است که فلانی در ازای دریافت پول برای محقق شدن قراردادی تلاش کرده که یک سیلی بی‌صدا به صورت عزت و اقتدار ملت ایران است. این داستان از جنس همان شرح‌های تاریخی از تحرکات رجال دربار قاجار و پهلوی برای انعقاد قراردادهایی به نفع بیگانگان است.
در این مختصر گفت‌وگو نمی‌شود به تحلیلی جامع از چرایی اینگونه رویدادها پرداخت و نمی‌شود همانگونه که در ابتدای امر هم گفتیم به‌سادگی فقط ویژگی‌های منفی شخصی این افراد را عامل اصلی دانست ولی به نظر نگارنده نوعی فقدان همبستگی در سطح کلان مابین نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با آمال و آرزوها و منافع ملت ایران به چشم می‌خورد. آنجا که میثاق کلانی وجود نداشته باشد نخبه سیاسی به طمع تضعیف رقیب خود حاضر است حتی در صورت پامال شدن منافع کلان ملتش وارد عمل شود، مانند منافقین و به خاطر ضربه زدن به انقلاب اسلامی ایران به تاراج خون و ناموس ملتش یاری برساند یا مانند همین داستان حمایت 70 هزار دلاری از فعالیت‌های حسین موسویان، به‌خاطر تبلیغ معاهده‌ای که می‌توانست بسیار شیرین‌تر بسته شود یا مانند آن نخبگان اقتصادی که به جای به‌کار انداختن سرمایه خود در امر تولید
درون کشور به راحتی و سهل‌انگارانه به کار واردات و از اعتبار انداختن تولید داخل می‌پردازند یا در عرصه فرهنگ با حمایت خواهر پادشاه کنونی قطر(دختر پادشاه سابق آن) به ساخت فیلمی در عرصه نقد ساختارهای خشن سنت در جامعه ایران بپردازند. و در این ورطه پارادوکس‌های رفتاری بسیاری وجود دارد که این عنصر فرهنگی هم به مصیبت‌دیدگان حادثه پاریس تسلیت می‌گوید و هم از حامیان اقدام تروریستی در پاریس پول می‌گیرد که فیلمی بسازد تا در پاریس جایزه هم بگیرد. حمایت مالی قطری که یکی از رقبای جدید منطقه‌ای ایران است. کشوری که یکی از حامیان داعش در منطقه است و خود دارای عتیقه‌ترین ساختار حکمرانی سیاسی است. کشوری که اگر نخواهیم دشمن قلمدادش کنیم حداقل باید به عنوان رقیب نوظهور و گستاخ کشورمان در عرصه منطقه بدانیمش.
به قول معروف و در زبان عامیانه بسیاری از نخبگانی که مختصرا شرح‌شان کردیم دانه خود را در این مملکت می‌خورند و تخم خود را در جایی دیگر می‌گذارند و در مقام حرف و ادعا نیز همواره اشکشان برای مام وطن جاری است! اما آنچه بیش از همه امروز برایم بهت‌انگیز و تعجب‌آور است بی‌تفاوتی نسبت به این مساله است، در هیچ کجای کتاب‌های تاریخ معاصر ندیدم که فرد یا گروهی اینگونه منافع ملت را به پول بفروشد و رسانه‌های داخلی بی‌تفاوت از کنار آن رد شوند که چه بسیار بودند وکیل و وزیر که بعد از این رسوایی در زیر فشار رسانه‌های زمان خود و خطابه‌های وعاظ و راهپیمایی‌های ملت، مجبور به استعفا شدند و آنقدر تحقیر شدند که نامشان ننگ تاریخ ایران شد، آنچه خطرناک است این پول گرفتن‌ها نیست که دیر یا زود تشت رسوایی آن از بام خواهد افتاد اما خطرناک بی‌تفاوتی یا شاید هم سانسور عمدی برخی نسبت به این مساله باشد که این جای مداقه بسی بیشتر از چند دفتر شرحه‌شرحه از درد دارد.


Page Generated in 0/0059 sec