میکائیل دیانی: مهدویان با «آخرین روزهای زمستان» سبک جدیدی از مستند را عرضه کرده بود که بسیار پرمخاطب، جذاب و دلنشین بود. مهدویان درباره آن سریال میگفت «من نامش را «درام مستند» میگذارم.» اثری دراماتیک که واقعیت و مستند هم هست. اگرچه از دهه 70 میلادی داکیودراما یا همان درام مستند در دنیا شروع شده بود اما در ایران تا آن زمان کسی اینگونه آثار را تولید نکرده بود، آن هم در حجم وسیع و بزرگی چون سریال آخرین روزهای زمستان. مهدویان با ساخت این سریال ثابت کرد میشود با سبک بازسازی مستندی داستانی را خلق کرد که جذابیت هم داشته باشد و مخاطب را به خود جلب کند اما به واقع ایستاده در غبار را باید مدل به بلوغ رسیده آخرین روزهای زمستان دانست. بویژه از این حیث که دیالوگهایش یا در حقیقت اصوات حاج احمد متوسلیان به مراتب کمتر از حسن باقری موجود بوده و تصاویر به صورت کامل بازسازی شده است. برخلاف همه فیلمهای سینمایی که یکی از عوامل اصلی موفقیتش حضور سلبریتیها و ستارههای سینمایی است، ایستاده در غبار هیچ بازیگر ستارهای در خود ندارد، با این حال بسیار مهیج و تاثیرگذار است، کمااینکه در هنگامه تماشا و در میانه فیلم و در صحنههای متواتری صدای هقهق گریه تماشاچیان را در صندلیهای اطراف خود میشنیدم. ایستاده در غبار فاصله بین فیلم داستانی و مستند را محو کرده است. به نظر میرسد از این حیث که ایستاده در غبار فاصله فیلم داستانی و مستند را محو کرده میتوان سینمای ایران را به پیش و پس از آن تقسیم کرد. نکته دیگر فیلم آن است که اگرچه تمام فیلم نریشنمحور است و کمتر دیالوگ دارد اما مخاطب اصلا خسته نمیشود بلکه برایش جذابیت هم دارد، نریشنهایی که به صورت کاملا خودمانی و در فضایی صمیمی گفته میشود و در کنار آن ریتم و آهنگ حماسی قصه به همراهی مخاطب و همچنین ایجاد حس غرور در وی کمک میکند. نکته بعدی که آن را هم میتوان در همان پازل روایت فتح سیدمرتضی دانست، بازسازی کامل و واقعی مستند است. آوینی دوربین به دست از صحنههای واقعی جنگ فیلم میساخت اما مهدویان همه آن صحنهها را بازسازی کرده اما به شکل کاملا واقعی و کاملا پذیرفته شده از سوی مخاطب به تصویر درآورده است. مهدویان توانسته ضمن رعایت صداقت و بدون کم و کاست یا سوگیری در پردازش شخصیت، هم مستند واقعنگری را ارائه دهد و هم داستان مهیجی را به تصویر بکشد که این مهمترین نکته است. مهمترین ویژگی فیلم «ایستاده در غبار»، نمایان کردن یک «قهرمان واقعی» و نه دور از دسترس است؛ برخلاف تمام فیلمها که قهرمانهایشان یا غیرواقعی است یا دور از دسترس، متوسلیان تصویر شده هم واقعی است و هم از جنس مخاطب، یعنی هم حس اینکه او «قهرمان من» است و به او افتخار میکند در مخاطب زنده است و هم اینکه او «در دسترس» است و «از جنس من» است. قهرمانی که واقعی است، خطاکار هم میتواند باشد و در مکتب خمینی ساخته شده است. قهرمانی که مثل دیگر فیلمهای دفاع مقدس در آسمان و دست نیافتنی نیست. این قهرمان در سینمای بیقهرمان امروز ایران میتواند برای نسلی که بحران هویت دارد، کارآمدی بیشتری داشته باشد تا آن اسطورهسازیهای هاله نوری! متوسلیان انسانی است معمولی که عصبانی هم میشود، داد هم میزند، قهر هم میکند، تندی هم دارد اما در زمانش برای اینکه اطلاعات عملیات را لو ندهد حاضر است بدون بیهوشی و با درد جانفرسا جراحی هم شود، جلوتر از همه سربازانش هم همیشه باشد، شجاعتش هم از همه بیشتر باشد، در عین حال افتاده و متواضع هم باشد، یعنی ضمن اینکه ورای انسان نیست اما قهرمان هست. پدرم بیشتر دوران جبههاش را در جبهه غرب بود و شهرهای کردستان؛ پاوه، مریوان، شاخ شمیران و... بود. وقتی داستان فیلم را برایش تعریف کردم و خلقیات متوسلیان که در فیلم آمده بود توضیح دادم، گفت دقیقا همینطور بود؛ جدی اما متواضع، قاطع اما دلسوز و عصبانی نمیشد اما اگر میشد، دنیا بر سر بچهها خراب میشد. اینجا بود که فهمیدم ویژگی دیگر فیلم صداقت و ساخت دقیق بدون کم و کاست متوسلیان توسط مهدویان بوده است.