کمیل احمدی: «آشفتگی جغرافیای سیاسی» از مهمترین ویژگیهای جریان «نومحافظهکاری» است. به این معنا که این جریان سیاسی در طول چند دهه گذشته در 2 جبهه اصولگرایان و اصلاحطلبان پراکنده بوده و به علل مختلف در یک جبهه سیاسی قرار نگرفته است. در ادوار گذشته آنها همواره به اقتضای موقعیتها و شخصیتهای متفاوتی که داشتهاند، یا به جریان اصولگرایی نزدیک شدهاند یا به اصلاحطلبان. گاهی خود را با اصولگرایان تعریف کردهاند و گاهی با جبهه مخالف؛ اما واقعیت این جریان سیاسی را نباید براساس پراکندگی جغرافیای سیاسی آنها فراموش کرد. امروز که در برخی رسانهها و محافل سیاسی خاص، از «اصولگرایان میانهرو» سخن به میان میآید، فرصت مناسبی است تا به این موضوع بپردازیم. در واقع آنچه از آن با عنوان «اصولگرایان میانهرو» نام برده میشود، همان اجزا و بخشهایی از نومحافظهکاری است که در ادوار گذشته خود را در جبهه اصولگرایی تعریف کرده بود. امروز که «نومحافظهکاران دولتی» و اجزای پیوسته آنها در میان اصلاحطلبان از ائتلاف با اصولگرایان میانهرو سخن میگویند، این تصمیم و اتفاق کاملاً طبیعی و قابل فهم است، زیرا به لحاظ جریان سیاسی همه آنها به جریانی به نام «نومحافظهکاری» تعلق دارند. به عبارت بهتر، اندیشه و عقاید سیاسی و اجتماعی آنها در بسیاری از جهات به یکدیگر شباهت دارد. دریافت آنان از «سیاست»، «جامعه» و «قدرت» بسیار به هم نزدیک است. آنها در بسیاری از مسائل سیاسی داخلی و خارجی شبیه هم میاندیشند و در مسائل اقتصادی منافع مشترکی دارند. اگر مساله نوع تعامل با نظام سلطه است دیدگاهی نزدیک به هم دارند. اگر مساله انرژی هستهای است، باز هم همینطور. اگر موضوع «الیگارک» کردن فضای سیاسی کشور است، اتفاقا بیش از هر چیز دیگر به یکدیگر نزدیک هستند. در اصل این تقدیر سیاسی و دست تحولات بوده که امروز یکی را در این جبهه و دیگری را در جبهه مقابل قرار داده است، اگرنه به طور مبنایی میان آنها اختلافی وجود ندارد. اما پرسش مهم پیش رو آن است که از این واقعیت پنهان و پوشیده که نظریهپردازان داخلی کمتر به آن پرداختهاند، «نومحافظهکاران دولتی» در پی چه هدفی هستند؟ نومحافظهکاران دولتی با 2 هدف ایجاد انشقاق در جبهه اصولگرایی و نیز با هدف یارگیری از نومحافظهکاران موجود در میان اصولگرایان، در پی تقویت موقعیت خود هستند. اساساً وضع واژه «میانهرو» با همین 2 هدف طراحی شده است؛ اگرنه- چنان که ذکر شد- اولاً آن گروهی که به آنها «میانهرو» گفته میشود به طور ماهوی «اصولگرا نبوده» و «نومحافظهکار هستند»، ثانیاً واژه «میانهرو» به دلیل آنکه مفهومی کاملاً هنجاری است و به نسبت سلایق و منافع افراد، متغیر است، دارای هیچ معنای روشنی نیست. در اصل سیاسیون در جایی که گروهی از افراد را به منافع خود نزدیک میبینند، آنها را «میانهرو» خطاب میکنند و گروهی را که در تقابل با منافع خویش میشناسند، «تندرو» و «افراطی» میخوانند. این تقسیمبندی چند کارکرد برای آنها دارد؛ اولاً مدعی میشود میان اصولگرایان شکاف وجود دارد و ثانیاً آنها را به «اصولگرایان خوب» و «اصولگرایان بد» تقسیم میکند. اصولگرایان خوب همان اصولگرایان میانهرو تفسیر میشوند و اصولگرایان تندرو ـ به زعم آنها - هم عناصر خطرناک و بد معرفی میشوند. این شیوه نه تنها تلاش دارد بر افکار عمومی تأثیر بگذارد، بل بر بازیگران سیاسی هم تأثیرگذار است. به این معنا که در گام نخست میان آنها اختلاف ایجاد میکند و در گام بعد [زمانی که قرار است تشکلات مختلف اصولگرا لیست انتخاباتی بدهند] در چینش و انتخاب افراد تأثیر میگذارد. ایجاد شفافیت سیاسی مهمترین واکنش به این سیاست است. «جامعه» و «جامعه سیاسی» کشور باید با آشنایی با جریان نومحافظهکاری و دامنههای آن در جبهههای مختلف، تفاوت اصولگرایی و نومحافظهکاری را بدانند تا از این طریق در تشخیص آن اجزایی که به بدنه اصولگرایی وصل شدهاند، دچار اشتباه نشوند. عدم تشخیص این موضوع احتمال غافلگیری اصولگرایان از سوی آنها را افزایش میدهد. عدم شناخت «نومحافظهکاران اصولگرانما» دست آنان را باز میگذارد تا در مقاطع حساس اصولگرایان را غافلگیر کنند؛ اتفاقی که تاکنون بارها از سوی آنها صورت گرفته است!