حسین قدیانی: استدلال که چه عرض کنم، رسما سفسطه میکنند. سفسطهای که بیان سادهاش میشود این؛ «ما چون مدیری هستیم که روی منابع بزرگ مالی خوابیدهایم، حقوق و مزایای کلان از آنجا حقمان است که اگر این پول را نگیریم، احتمال اختلاس بالا میرود». رسما دارند این را میگویندها! رسما و علنا! واقعا باید نازید به این گشایشهای هر روزه برجامی! این قبیل بهانهها اما تنها و تنها یک جواب اخلاقی دارد؛ «اشتهای آدمی سیریناپذیر است.» و اگر نتواند از حقوق مثلا 100 میلیونی بگذرد، از مطالبه میلیاردی هم نخواهد گذشت، از طمع دوختن به پول بیتالمال نخواهد گذشت، از زیادهخواهی و فزونطلبی نخواهد گذشت. اینجا قصه انصاف است و شرف. یعنی بدیهیات انصاف و بدیهیات شرف. برای روشنتر شدن بحث، 2 پرسش طرح میکنم؛ اولا کدام اختلاسکننده بزرگ و نام و نشاندار بوده که به حقوق متعارف قانع باشد؟! ثانیا کدام مدیر قانع به حقوق متعارف بوده که نامش در شمار این اصحاب اختلاس آمده باشد؟! تو آنجا به خود مجوز اختلاس میلیاردی میدهی، که قبلش به خود اجازه داده باشی و خود را محق دانسته باشی که هر ماه، حقوق مثلا 200 میلیونی بگیری! وقتی تو این حق را، حق این حقوق کلان را برای خود قائل شدی، حق پولهای کلانتر را هم برای خود قائل خواهی شد! حال، به موازات مثل «سیریناپذیر بودن اشتهای آدمی» این مثل را هم میتوان گفت که «تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود»! مثل اولی میشود اینکه وقتی معده جیب توی مدیر، توان هضم حقوق نامتعارف را داشته باشد، این اشتهای سیریناپذیر، اندکی بعد، مطالبهای فراتر از مندرجات فیش حقوقی هم خواهد خواست! و چه باک اگر نام آن «مطالبه» فیالواقع یک «اختلاس کلان» باشد؟! اشتها را وقتی مهار نکنی، آن تبدیل میشود به این! مثل دومی اما میشود اینکه وقتی توی مدیر، قادر نیستی نفس خود را در برابر تخم مرغ دهها میلیونی افسار بزنی، دیر نیست شتردزد شوی! یعنی که نجومیتر! یعنی که حقوق نجومی، مقدمه لغزشهای نجومی است! اگر آنطور که حضرت آقا بعد از سخنان رئیس قوه اجرا اشاره کردند که «گناههایی هست که آدمی را به بلیه «نفاق» دچار میکند»، حقوقهایی هم هست که آدمی را به بلیه دزدی دچار میکند! واقعا فرض است بر اعوان و انصار دولت تدبیر که اگر نسبت درستی با مقوله اخلاق و انصاف و شرف دارند، صرف نظر از سفسطههای بیاساس، روزی چند بار همین 2 مثل را برای خود زمزمه کنند که «اشتهای آدمی سیریناپذیر است» و «تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود». امشب، این است مشق شب دولت! آری! آقایان خوب است به جای مذاکره با شیطان بزرگ، دمی هم مذاکره کنند با شیطانی بزرگتر، که همانا نفس آدمی است! و یک مقدار از او حساب بکشند! به نفس، رو که بدهی، میشود همین که امروز حقوق نامتعارف حضرتعالی را توجیه کند، فردا هم بگردد یک بهانه پیدا کند برای لغزشهای پیش رو! از قضا، مدیری که روی منابع ثروت خوابیده، نیاز بیشتری دارد به بیدار کردن نفس خود! و نهیب زدن بر این اسب چموش! جز این باشد، برای پیدا کردن «ب. ز» ابتدا به ساکن باید دنبال شرکایت و همینها که کنارت نشستهاند بگردی! و اما سخنی صریحتر هم میتوان با اهالی جناح سفسطه داشت؛ «یک کلام بفرمایید آیا «عدالت» را قبول دارید یا نه؟!» «اعتدال» که خب! یعنی «اسلام» اما آن اعتدال که در لسان بعضیها لانه کرده، بیشتر به «کاریکاتور عدالت» میماند! کاریکاتور عدالت یعنی عزا در شب واریز یارانه اما توجیه حقوقهای نامتعارف! کاریکاتور عدالت یعنی همین که مردم، آحاد مردم، همین مردم کوچه و بازار، اصلا اکثریت همین مردم رأی داده به دولت کنونی، با یک حقوق حداقلی روزگار بگذرانند، آنوقت هر روز متوجه شوند که فلان مدیر، فلان حقوق کلان را دارد دریافت میکند! تازه! طلبکار هم هست! چرا؟ چون روی منابع ثروت نشسته! همچین هم میگویند «منابع ثروت» گو آنکه ارث از پدر به ایشان رسیده! من که گمانم «اعتدال» یعنی همین چیزها! یعنی اینکه منابع ثروت مال همین ملت باشد، آنوقت حقوق کلانش با مدیری باشد که عجیب سیریناپذیر است شکم مبارک!
و «کاریکاتور عدالت» هم یعنی همین! «ما چون مدیری هستیم که روی منابع بزرگ مالی خوابیدهایم، حقوق و مزایای کلان از آنجا حقمان است که اگر این پول را نگیریم، احتمال اختلاس بالا میرود». نه جانم! احتمال اختلاس آنجا بالا میرود که توی مدیر، نه نسبتی با اخلاق داری، نه نسبتی با انصاف، نه نسبتی با شرف و نه نسبتی با عدالت! که اگر داشتی، این اشتهای سیریناپذیر را در همان نطفه اول خفه میکردی و هرگز راضی به دریافت حقوق کلان نمیشدی! من از شمای مخاطب سوال میکنم؛ «مجال اختلاس و احتمال چشم طمع دوختن به بیتالمال، در کدام مدیر بیشتر است؛ آن مدیر که حقوق 200 میلیونی میگیرد و در نهایت وقاحت، این حقوق را حق مسلم خود فرض میکند یا آن مدیر که در همین پله اول، اهل حساب کشیدن از نفس خویش است و هرگز راضی به چنین دریافتیهایی نیست؟!» ماندهام این برجام تابان و بلکه هم روحانی، چگونه گشایشی داشته است که تنها در فیش حقوقی مدیران از ملت بهتران، نمود پیدا میکند؟! منبع بزرگ ثروت! خوابیدن روی منبع بزرگ ثروت! خواب راحت! خر و پف کردن روی معیشت ناچیز این ملت! اعتدال! تدبیر و امید! حقوق! حقوقدان! حقوقدان! من اما مدیر دیگری هم میشناسم! مدیری که بر نفسش مدیریت میکرد! مدیری که آخرین فیش حقوقیاش هست! یک میلیون و 500 هزار تومان! عکسش هست! سندش هست! اتفاقا این مدیر هم روی منبع عظیمی از ثروت کار میکرد! ثروت امنیت! ثروتی که اصلا نمیتوان برایش قیمت گذاشت! به قیمت شهادت! حالیا که او رفت! او با پیکری رعنا رفت تا در جایی که وطن نیست بجنگد، بلکه در جایی که وطن هست، جنگی رخ ندهد! و او برگشت! او با پیکری غرق در خون برگشت! او شهید برگشت! او شهید برگشت تا در عوض نشستن گرد یتیمی بر چهره دخترک خردسالش، آقایان اعتدال، خواب خوشی داشته باشند روی منابع عظیم ثروت! مدعی هم باشند ضامن امنیت ما برجام است! اعتدال مبارکی است! یک روز فیش حقوقی خود را به رخ یتیم خانطومان میکشند، یک روز ضامن امنیت یعنی برجام را! گفتم که! اعتدال مبارکی است! یکی قهرمان خانطومان، یکی هم خان تومان! قهرمان فیش! مدیر مدیر شاسی بلند! مدیر برعکس! آهای مرغابیهای دوستداشتنی! تنها چند شب دیگر مانده است! این بار محکمتر دامن ابوتراب را بگیرید! محکمتر بگیرید که «شهادت علی» یعنی «غیبت عدالت»! ما همه ایتام ابوترابیم! کو جرعهای از عدل و داد؟! آهای! یکی نیست بخواباند در گوش این مدیران برعکس؟! مگر خمینی نگفت «مملکت به خاطر این ریخت و پاشها و اختلاسها محتاج شده است اگرنه نفت ما کم است یا ذخایر و معادن نداریم؟ همه چیز داریم لیکن این مفتخوریها و اختلاسها و گشادهبازیهایی که به حساب مردم و از خزانه عمومی میشود، مملکت را بیچاره کرده است! اگر اینها نبود، احتیاج پیدا نمیکرد که از اینجا راه بیفتد برود آمریکا، در برابر میز آن مردک [رئیسجمهور آمریکا] گردن کج کند که مثلا به ما کمک کنید». آهای! اینجا چه خبر است؟! خسته شدیم والله از این همه گشایش! از این همه سازش! از این همه دغل! از این همه دروغ! و از این همه بیعدالتی! مدیران اسلام رحمانی، یک مقدار خواهشا رحم کنند به این ملت! وانگهی! این چگونه رحمانیتی است که فقط شامل فیش حقوقی مدیران از ملت بهتران میشود؟!
اسلام رحمانی یعنی اسلام پول! من به همچین اسلامی، مسلمان نیستم! روحانی من، در جبهه شام و بر منبر شهادت نشسته! آری! من مسلمان به اسلام سلیمانیام...