میکائیل دیانی: اشاره: اگرچه شهید بزرگی بود و مسؤولیتهای زیادی در زیست کوتاهش در جمهوری اسلامی داشت اما کمتر به وی رجوعی دقیق صورت میگرفت و عمدتا تنها بهعنوان یک نوستالژی به او نگاه میشد، نوستالژیای در هاله مناجاتهای عارفانهاش که عقل و دل را رودرروی هم قرار میداد و همواره این عقل بود که باید کنار میرفت؛ چرا که «مصطفی» میگفت «دل فقط مأمن خدای بزرگ شد و عشق یعنی پدیده آن، هدف حیات گردید. دل، تنها نردبانی است که آدمی را به آسمانها میرساند و تنها وسیلهای است که خدا را درمییابد. ستاره افتخاری است که بر فرق خلقت میدرخشد. خورشید تابانی است که ظلمتکده جهان را روشن میکند و آدمی را به خدا میرساند. دل، روح و عصاره حیات است که بدون آن زندگی مفهوم ندارد. عشق، غایت آرزوی انسان است. بقیه زندگی فقط محملی برای تجلی عشق است.» مصطفی را هیچ کس درست و دقیق نخواند که چگونه یک عارف میتواند مجاهد باشد؟ چگونه روح لطیف شاعرانه در سختترین مدل از جنگ یعنی «جنگ چریکی و نامنظم» متبحر میشود؟ چگونه میتوان آمال و آرزوهای بزرگ را در ناسا فراموش کرد و به مصر و لبنان آمد و به جای لولههای آزمایشگاهی، کلاشینکف به دست گرفت؟ اینهاست که چمران را از بسیاری دیگر متمایز میکند اما کمتر کسی از این وجه به او نگریسته است، نگاهی که به موجب آن رهبری میگویند «خروجی دانشگاههای جمهوری اسلامی به نحو قاعده باید چمرانها باشند نه به استثنا!» فیلم سینمایی «چ» شاید رجوعی دوباره به مصطفی چمران بود که مردم با ویژگیها و شخصیتش دوباره آشنا شوند و شاید بعضی به دنبال شناخت وی عمیقتر بروند، شهیدی که سال ۱۳۱۱ خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمده بود و از ابتدا در جنوب تهران درد مردم مستضعف را کشیده بود، زندگی چمران زندگی پرفراز و نشیبی است که میتوان آن را بهعنوان یک مرد در حال شدن یا یک «انقلابی به تمام معنا» نامید. از نهضت آزادی بازرگان تا نهضت انقلابی خمینی!
چمران از ابتدا تا آمریکا
مصطفی چمران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. او از ۱۵ سالگی در جلسات تفسیر قرآن آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و در دروس فلسفه و منطق شهید مطهری و نیز در جلسات دیگر شرکت داشت. در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از دوره چهاردهم مجلس شورای ملی تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت. سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود و از استاد سختگیر خود مهدی بازرگان نمره 22 را در درس ترمودینامیک دریافت کرد. در درسهای آن روز رایانه آنالوگ، جزو مهمترین و سختترین درسها بود که چمران از آن هم نمره ۲۰ گرفت و در میان دانشجویان، پیشرو بود.
مصطفی پس از تابستان سخت 32 وارد دانشگاه شده بود و هنوز التهابات کودتای 28 مرداد و پسلرزههای آن در دانشگاه ادامه داشت، برای همین چمران در همان سال اول دانشگاه فضای سیاسی زجرآور کشور را درک کرد. او جذب انجمن اسلامی شده بود و روزهای ناراحتکننده آذر 32 را هیچ وقت از یاد نبرد. روزهایی که هر روز دانشگاه در اعتراض به اخبار ورود «نیکسون» به کشور با تجمعات و تحصنات دانشجویی همراه بود.
مصطفی از 16 آذر 32 اینگونه روایت میکند: «عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت: «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند بویژه که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی 3 پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده و نتوانستند خود را نجات دهند.
اجساد خونآلود شهیدان و آن همه نالههای پرشورشان نهتنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دستهای بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند. در این واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بیاندازه به دانشجویان کمک کردند.
بدین ترتیب 3 نفر از دوستان ما بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و 27 نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ بر اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحان درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد. مأموران انتظامی پس از این عمل جنایتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خونها را پاک کردند ولی ماهها اثر خون در گوشه و کنار دیده میشد و سالها جای گلولهها بر در و دیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین میگردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود».
مصطفی اما راه علم را پرشتاب ادامه داد تا آنکه با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس ایاندام آمریکا رفت و با وجود عدم تسلط به زبان انگلیسی در سال نخست، در این رشته بهعنوان دانشجوی ممتاز، درجه کارشناسی ارشد را کسب نمود. سپس برای اخذ درجه دکترا در رشته فیزیک پلاسما به دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا رفت و در آنجا نیز درخشید بهگونهای که پایاننامه او مرجع بسیاری از مقالات علمی دانش روز در زمینه فیزیک پلاسما شد. وی در دهه 1960 در آزمایشگاههای بل و همچنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد.
تا اینجا همه مصطفی چمران را بیشتر از همه تحت تاثیر استاد ترمودینامیکش و معلم تفسیر قرآنش میدانند. او گرایش بسیاری به بازرگان و طالقانی داشت و به همین خاطر مصطفی در آمریکا هم فعالیت سیاسی را رها نکرد و از نخستین روزهای ورودش به آمریکا مبارزاتش هم ادامه داشت و به همراه تنی چند از همفکرانش، شاخه «نهضت آزادی ایران» در خارج از کشور را تأسیس کرد و بعد از آن برای اولین بار «انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا» را پایهریزی کرد و از مؤسسان انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا شد. به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکترا در دانشگاه برکلی بهعنوان پژوهشیار ایآی مشغول به کار شد.
رها کردن ناسا و پیریزی جنبشهای چریکی
چمران سال ۱۹۶۲ پس از فارغالتحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی بهعنوان عضو هیات اجرایی و مسؤول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشنگتن و سایر کنسولگریها در شهرهای شیکاگو، نیویورک و سانفرانسیسکو جهت اعتراض به وضعیت سیاسی- اجتماعی ایران بخش عمدهای از تلاشهای چمران در آن سالها بود.
یکی از اتفاقاتی که با طراحی چمران توانست سر و صدای زیادی به پا کند، ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بود. در سازمان ملل، محلی بهعنوان معبد طراحی شده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی میپردازند. 12 نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و بهاصطلاح بست مینشینند. پس از چند دقیقه توجه مأموران به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کردهاند جلب میشود. مأموران خواستار خروج ایشان از عبادتگاه میشوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیرکل سازمان ملل میشوند که با مخالفت مأموران روبهرو میشوند. از طرف دیگر، عدهای از اعضای جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیههایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیات حاکمه ایران بین توریستها و مردم توزیع میکنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا میکشاند. مأموران که از خروج متحصنان ناامید میشوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آنها را گرفته، کشانکشان از سازمان ملل بیرون میبرند و خبرنگاران خارجی و تلویزیونهای سراسری آمریکا از این صحنه فیلمبرداری میکنند. پس از این ماجرا چهره چمران شناخته شدهتر هم میشود.
چمران اما خیلی زود روند انقلابی شدن را شروع کرد و یک رجعتی را از مسلمان غیرانقلابی همچون بازرگان به یک انقلابی خمینیدوست پیمود؛ اگرچه ارتباطش همچنان با نهضت آزادی و مهندس بازرگان برقرار بود اما آن جنس معطل و راضی به سلطنت را نداشت، جنسی که بعدها بازرگان درباره دولت موقت از آن تعبیر فولکسی کرد و گفت: «کابینه دولت موقت همچون فولکس واگنی است که بر خلاف امام که بولدوزری پرقدرت است، توانایی انجام کارهای سریع و انقلابی را ندارد و نباید چنین تقاضایی از آن داشت». با این ویژگیها برای چمران دیگر فعالیتهای مبارزاتی در آمریکا جوابگو نبود. چمران که در آمریکا در واقع مسؤول هماهنگکننده گروههای حامی ملت فلسطین بود، سال 1967 به خاورمیانه میآید، درست زمانی که جنگ اعراب و اسرائیل و شکست سنگین مسلمانان، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده به وجود آمده است. چمران تصمیم میگیرد در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت کند، لذا چمران دیگر ناسا و همه آمال و آرزوهایی که هر کس در ذهن دارد اما او در عمل داشت را رها میکند. پس از تظاهرات خرداد سال 42 رهسپار مصر شد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه پرداخت. او به مدت 2 سال، در زمان «جمال عبدالناصر» رئیسجمهور مصر، سختترین دورههای چریکی و پارتیزانی را آموخت و بهعنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد. در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد. «عادل عون» معروف به «ابویاسر» از مبارزان قدیمی لبنانی که از دوستان چمران در مصر و همرزمش در لبنان بوده است، میگوید: «چمران میگفت برای این از آمریکا به مصر آمده که نمیخواست در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا شرکت کند».
لبنان، جنبش امل و پیوند با امام موسی صدر
سال ۱۳۵۰ «سیدموسی صدر» رهبر شیعیان لبنان، در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر میدهد و از وی معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار میشود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی میکند. پس از تماس امام موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار میشود. چمران در لبنان، در کنار امام موسی صدر، به فعالیتهای فرهنگی و چریکی میپردازد و مدیریت مدرسه صنعتی جبلعامل را برعهده میگیرد. همسر او به همراه 3 پسر و یک دخترش نیز به لبنان آمدند اما به دلیل نبود مدرسه برای آنان، خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند و چمران در راه مبارزه مجبور شد از همسر و فرزندانش جدا شود تا با خانواده فقرا زندگی کند. تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان به امام موسی صدر کمک کرد تا سازمان امل، بهعنوان شاخه نظامی «حرکه..المحرومین» را پایهگذاری کند. چمران میگوید از سال ۱۹۷۱ که به جنوب لبنان میآید، کلاسهایی برای درسهای ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمنهای اسلامی دانشجویان به راه میاندازد. از هر دهی یک یا 2 نفر از معلمان مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر میشدند؛ هفتهای یک بار به مدرسه میآمدند و جلساتی اسلامی برپا میشد که سیدموسی صدر، شیخ محمدمهدی شمسالدین، علامه سیدمحمدحسین فضلالله و رجال دیگر سخنرانی میکردند و بعد خودش وارد بحث میشد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک را بیان میکرد. همین افراد بودند که اولین هستههای سازمان «حرکه.. المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد. ارتباط امام موسی صدر و شهید چمران بسیار نزدیک شد و بهگونهای دیگر میشود در این هنگامه شهید چمران را مستغرق در امام موسی صدر دید.
انقلاب و چمران خمینی
فعالیتهای چمران در لبنان پایههای بسیار مفیدی را از نهضت انقلابی شیعی در لبنان گذاشت که یکی از ثمرات آن «حزبالله لبنان» است اما با بالا رفتن تب انقلاب در ایران و در بحبوحه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، چمران در نظر داشت 500 رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز کرده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل کرده بود تا در هر جا که سازمان امل میخواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا درنیامد. با پیروزی انقلاب 57، در سیام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه ۹۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه امام خمینی(ره) در وطنش ماندگار شد. چمران در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی در سعدآباد پرداخت. چمران به دلیل نزدیکی مشترک با امام و بازرگان و با دستور امام، عضو کابینه دولت موقت شد و آنجا هم وزیر دفاع بود و هم به همراه آیتالله خامنهای 2 نماینده امام در شورایعالی دفاع ملی بودند که امور نظامی را در ایران بر عهده داشت. چمران در ناآرامیهای کردستان برای مقابله با جداییطلبانی که با دولت مرکزی میجنگیدند، به آن منطقه رفت. گردنه قلعهحصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقبنشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که کلاشینکف به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت میکرد، راه را برای عبور تانکها باز مینمود. در ناآرامیهای مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت 10 روز در آنجا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید. در درگیریهای کردستان، گروهی از زبدهترین تکاوران ارتش او را همراهی میکردند. آنها از تاکتیک ویژهای سود میجستند و به جای آنکه با پیشقراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاههای دشمن فرود میآمدند و آنها را تار و مار میکردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار ولیالله فلاحی در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت میکردند. در این حادثه، با پخش پیام امام خمینی از رسانهها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، شورشیان پا به فرار گذاشتند. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر ۲۱۴ حامل قربانیان و مجروحان به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانهکننده» یاد میکند. اختلافهای چمران با بازرگان در حوادث کردستان عمیقتر میشود. بازرگان چمران را فرستاده بود که مذاکره و سازش کند اما چمران این را قبول نداشت که با متجاوز باید به سازش رسید. مهندس سیداحمد کاویانی، مسؤول دفتر و همراه همیشگی چمران میگوید: چمران اصلا برای مذاکره نرفته بود. از جانب دکتر چمران حرف تمام شده بود و میگفت اینها جداییطلب هستند و ضدانقلاب. مشخص بود که میخواهند انقلاب تازه بهوجود آمده را سرنگون کنند. اصلا دکتر چمران با چریکهایی که برای جنگ تربیت کرده بود رفت کردستان تا بجنگد. میگفت باید کردستان را از دست اینها نجات داد. اینها عوامل خارجی هستند و میخواهند براندازی کنند و چون با حکومت مرکزی درگیری مسلحانه پیدا کردهاند باید سر جایشان نشانده شوند. باید جلوی اهدافشان که ضدیت با انقلاب و جدایی کردستان است گرفته شود. اختلاف دکتر چمران با مهندس بازرگان و حرکتی که در قالب هیات حسن نیت داشت، این بود که میگفت ما وقتی میتوانیم حسن نیت داشته باشیم و مذاکره کنیم که این مذاکره در قالب ایران و جمهوری اسلامی تعریف شود. وقتی طرفهای ما موضعشان مقابله با اصل انقلاب است و حرفهایمان را هم زدهایم و فایده نداشته و بعد جدایی کردستان را مطرح میکنند، ما چه بحثی با اینها داریم؟ باید موضعشان داخلی شود تا مذاکره کنیم. وقتی موضعشان خارجی است، دشمن ما هستند و مذاکره، نشانه ضعف است. در حالی که بازرگان میگفت باید مذاکره کنیم؛ صلح کنیم؛ جنگ نکنیم. مذاکره یعنی همین: بده، بستان. هیات مــذاکــرهکننده رفتـــه بــود که بگوید چه چیزی بدهد و چه چیزی بگیرد تا بالاخره جنگ و درگیری خاتمه پیدا کند که متاسفانه تجربه تلخ و شکستخوردهای بود. عدهای رفتند شهر به شهر دنبال جداییطلبان گشتند تا با آنها مذاکره کنند. آقای دکتر چمران با این قضیه مخالفت میکرد و میگفت در شأن جمهوری اسلامی ایران نیست که یکسری از مقامات را بفرستد شهر به شهر در کردستان بگردند که با آنها مذاکره کنند. آنها باید به مرکز بیایند. حتی چندین بار پیام مهندس بازرگان را به آقای دکتر چمران رساندم که میگفت «از کردستان برگرد». به من میگفتند که مهندس بازرگان گفته به دکتر بگویید برگردد و من پیام را به دکتر منتقل کردم اما برنمیگشت». این اختلاف بازرگان و چمران بر سر انقلابیگری حتی هنگام تغسیل و تکفین آیتالله طالقانی هم علنی شد. دکتر چمران با لباس نظامی پلنگی و چهرهای سیاه شده و لاغر از کردستان در کنار بازرگان کت و شلواری شروع به صحبت میکنند. بازرگان همچنان اصرار بر مذاکره و صلح دارد اما چمران میگوید «اینها را باید سرکوب کرد، اینها طرف مذاکره ما نیستند، اینها اصلا حرف ما را قبول ندارند، اینها شما را بهعنوان یک مسؤول رسمی نمیشناسند، با اصل حکومت مخالفند، میخواهند وحدت ملی را از بین ببرند و میخواهند بخشی از کشور را بگیرند. اینها کشور را اشغال کردهاند و مذاکره با اشغالگر وقتی که کشور را اشغال کرده نشان دادن موضع ضعف است. ما که در موضع ضعف نیستیم که با اینها مذاکره کنیم. مذاکره با اینها وقتی شهرهای ما را اشغال کردهاند یعنی امتیاز دادن به اشغالگر!»
بازرگان اینجا دیگر نه با «چمران بازرگان» صحبت میکند نه با «چمران امام موسی صدر»، بلکه مواجهه بازرگان با «چمران خمینی» است و برای این است که نمیتواند جلوی توان انقلابی چمران را بگیرد. چمران از فولکس واگن بازرگان پیاده شده و سوار بر بولدوزر خمینی انقلابی عمل میکند و وقتی دولت موقت استعفا کرد، همه دولت موقت رفتند ولی دکتر چمران این کلام تاریخی را بر زبان آورد: «من امام را تنها نمیگذارم!»
چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تهران شد اما دفاع از وطن او را در تهران نگه نداشت و در جبههها ماند و 31 خرداد سال 60 در دهلاویه با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.