printlogo


کد خبر: 159493تاریخ: 1395/4/3 00:00
آلمان و بازگشت به نقطه صفر

رافائل هونیگستاین: سوال مهمی که بالاک از تیم یوآخیم لو پرسید این بود که آیا بازیکنانی دارد که ذهنیت تغییر نوع بازی و دور کردن نقاط ضعفشان را دارند یا نه: «آلمانی‌ها همیشه می‌خواهند فوتبال زیبا بازی کنند و با توپ وارد دروازه حریف شوند. اما آنها باید درک می‌کردند که بازی ترکیبی مقابل لهستان جواب نمی‌دهد و باید نوع بازی را تغییر می‌دادند. آنها باید جور دیگری فکر می‌کردند، جوری دیگر بازی می‌کردند. این ذهنیتی است که من از بازیکنان بزرگ انتظار دارم».
کاپیتان سابق آلمان اشاره‌ مستقیمی به کلمه‌ «فورونگ‌اشپیلر» (رهبر در زمین) نداشت. اما حرف‌هایش انعکاسی بود از بحث اصلی قرن بیست و یکم فوتبال آلمان. هر وقت آلمان در سال‌های اخیر نتیجه نگرفته، اولین انتقاد نداشتن رهبر در زمین بوده است.
جالب است که خود بالاک در تمام سال‌های حضورش در تیم ملی مدام مورد انتقاد قرار می‌گرفت که شخصیت لازم برای رهبری را ندارد، نکته‌ای که به این انتقادش وجهی سوال برانگیز می‌دهد. بعد از بالاک، فیلیپ لام و باستین شوآین‌اشتایگر هم مورد چنین انتقادی قرار می‌گرفتند، حتی وقتی قهرمان چمپیونز لیگ و جام جهانی شدند. اما ایرادی که بالاک به تیم لو وارد کرد، در حد نظراتی بود که سر تماشای یک بازی فوتبال به رفقایت می‌گویی. شاید در لحظه درست به نظر برسد اما خیلی سطحی است. مشکل آلمان 2016 چیزی فرای داشتن یا نداشتن رهبر در زمین است.
علت اصلی نمایش‌های پایین استاندارد آلمان در یورو 2016 ارتباطی به کاراکتر بازیکنان ندارد، بلکه مشکلی سیستماتیک است: تاکتیک‌های قدیمی و اشتباه در ساختن بازیکنان جوان. خود یوآخیم لو بعد از شنیدن انتقادات همیشگی گفت: «واقعا این قضیه‌ رهبر در زمین به خنده‌ام می‌‌اندازد. ما 2 سال پیش در جام جهانی هم همین داستان را داشتیم. حالا تا یک بازی مساوی کردیم دوباره شروع شد».
لو حق داشت از شنیدن دوباره و دوباره این انتقاد آزرده شود. سامی خدیرا هم به درستی اشاره کرد که در این تیم بازیکنانی با شخصیت‌های رهبر زیادی هست: بوآتنگ، نویر، مولر، هوملز، خود خدیرا. خیلی عجیب است به تیمی پر از قهرمان جهان و اروپا در رده‌های ملی و باشگاهی برچسب نداشتن ذهنیت برنده را بزنیم. اما نکته اینجاست که انتقاد بالاک تماما هم بی‌ربط و نادرست نبود. کافی است نگاهی به شبکه‌های اجتماعی و مطبوعات آلمان بزنید تا شرایط را درک کنید. نارضایتی از آلمان 2016 به 2 دلیل بازمی‌گردد که خودشان فرهنگ فوتبال آلمانی را معرفی می‌کنند. دلیل اول این است که به خاطر موفقیت‌های زیاد آلمان بعد از جنگ دوم جهانی، 4 قهرمانی جهان، 3 قهرمانی اروپا، 7 فینال و 3 نیمه‌نهایی، همیشه درجه‌ای از موفقیت از تیم ملی انتظار می‌رود. شکست تنها وقتی قابل قبول است که تیم مقابل واقعا بهتر از آلمان باشد. اما باختن به تیم‌هایی که در سطحی پایین‌تر هستند به هیچ‌وجه پذیرفته نیست و واکنش اولیه همیشه انتقاد از تلاش نکردن به اندازه بازیکنان است. این افسانه‌ فوتبال آلمان است که همیشه بیش از بقیه تلاش کرده‌اند و راه فراری هم از آن نیست. وقتی آلمان‌ها بازی تیمشان را با لهستان تماشا می‌کردند هرگز در این فکر نبودند که تیم‌شان خلاقیت هجومی و عرض کمی دارد. تنها فکر این بود: چرا به اندازه لازم تلاش نکردند؟ داستان رهبر در زمین هم به نوعی ادامه همین بحث است: اگر رهبر باشد بازیکنان دیگر را مجبور می‌کند بیشتر تلاش کنند. اما دلیل دوم به پدیده‌ای جدیدتر بازمی‌گردد. این جمله بالاک که آلمانی‌ها می‌خواستند با توپ وارد دروازه لهستان شوند، یادآور انتقادات بکن‌باوئر از گوآردیولاست. مردم آلمان کلا به این فلسفه فوتبال با پاس‌های کوتاه بدبین شده‌اند و از خودشان می‌پرسند پس درگیری در باکس چه می‌شود؟ پس شوت کجاست؟ لو برای رسیدگی به بخشی از این موضوع تمرینات جدید و ویژه‌ای روی ضربات آزاد برای تیمش در نظر گرفته است اما در جریان بازی بر ایده‌های خودش پابرجاست و در جواب انتقادات، مثل گوآردیولا، جواب می‌دهد اگر تیم نتیجه نگیرد نه به خاطر مشکل داشتن تاکتیک، بلکه به خاطر درست اجرا نشدنش در زمین است. لو هرگز حاضر نیست از بازیکنانش بخواهد برای بردن دست به زشت بازی کردن بزنند. او می‌خواهد تیمش زیبا بازی کند و بازیکنانش سریع‌تر و باهوش‌تر بدوند و پاس‌های کارسازتری بدهند. اما برای اجرای چنین فوتبالی نیاز به تلاش بسیار زیادی است. اینجاست که به نقطه‌ صفر بازمی‌گردیم. تا وقتی این تیم آلمان خوب بازی نکند انتقاد اصلی به کم تلاش کردن است. تاکتیک و تلاش منطقه‌ مشترک و نقطه‌ برخوردی دارند، منطقه‌ای که به نظر می‌رسد فعلا آلمان پیدایش نمی‌کند.
 


Page Generated in 0/0068 sec