محمدصادق حاجصمدی: خدا خیرت بدهد سردار! خدایا! از عمر من آنچه مانده درجا بستان و به عمر سردار افزای! بعد از 3 سال یک چیزی شنیدیم از یک کسی که بتوانیم سرمان را بالا بگیریم! اصلا آدم را غرور میگیرد بعد از یک همچین جذبهای! شیوخ عرب وهم برشان داشته بود از لبخندهای ظریف دیپلماتهای ما و این عقالهای طلا بر سر از پشت پنجرههای دودی ماشینهای آمریکاییشان با تبختر اعراب جاهلی بهمان نگاه میکردند. از وقتی وزیر امور خارجهمان زانو زده بود جلوی نماینده نمیدانم کدامیک از این تکهپارههای حاشیه خلیجفارس و از هیات رسمی جمهوری اسلامی انگشتنگاری کرده بودند برای مذاکرات حج، فکر کرده بودند جمهوری اسلامی بدون مرد و جوانمرد مانده! البته تقصیر خودشان هم نیست بندههای خدا! وقتی رئیسجمهورمان مدام بگوید خزانه خالی است و زیر بار تحریم له شدیم و ما تمام دانش هستهایمان را به یک مشت دلار آن هم قسطی فروخته باشیم، همسایه چه فکری میکند!
نقل است پیامبر میفرمود در جنگ بهجای یک دیگ 10 دیگ بجوشانند که دشمن از بخار ظرف غذای مسلمین هم حساب ببرد و به پیرمردها میگفت خضاب کنند که کفر فکر نکند سپاه مسلمانان پیرمردند؛ بعد آن وقت وزیر ما روی ویلچر مینشیند و میرود مذاکره میکند!
خدا لعنت کند آن کسی که باب کرده بود خلیفهکشی را! ترکه ملعونش فکر کرده بودند بعد از شیخ نمر و زکزاکی میشود نوبت عیسی قاسم باشد در بحرین. نخیر! دوران بزن در رو تمام شده! دوران هتکحرمت خانه عالمان تمام شده! اگر 100 سال پیشتر که سعود ملعون سوار بر شتر و با حمایت جاسوس انگلیس حرم امام حسن علیهالسلام را خراب کرد شاه ایران به اندازه یک اخم هم غیرت نداشت، امروز یک سلیمانی آن هم بدون عنوان سردار و ژنرال، یک تنه جلوی جیرهخوار آلسعود و تمام غرب که بیصدا برایشان کف میزنند، میایستد که خانه شاگرد امام حسن خراب نشود! حبّذا به غیرتت سردار! مرحبا! کاش همه سرهنگ بودند! سرهنگ که باشی و 2 خط قرآن هم خوانده باشی میفهمی جواب های، هوی است! جواب تهدید را با تهدید میدهند! جواب سیلی، سیلی است! جواب گلوله، گلوله است! قرآن میگوید عین به عین! چشم در ازای چشم! دست در مقابل دست! یک سرهنگ میفهمد کسی که خانه یک عالمی را خراب کند خانهخراب میشود! سرهنگها هستند که جانشان را میدهند اما شرفشان را نه! عزتشان را نه! من نمیدانم چه چیزی در این سرهنگی هست که یکسری اصرار دارند بگویند ما نیستیم! آدم سرهنگ نباشد لاجرم حقوقدان است! حقوقدان که باشد نهایت حماسهاش میشود پرت کردن تصادفی خودکار به سوی دشمن! حقوقدانها دشمن ندارند. حقوقدانها برای اعتراض به حکم قاضی که چند میلیارد دلار از اموالشان را مصادره کرده شکایت میبرند به شریک دزد و شاهدزد عالم که همان سازمان ملل است! حقوقدانها یکبار میگویند همه تحریمها برداشته شده. بعد میگویند بیستم دی همه تحریمها برداشته میشود. بعد میگویند تحریمها روی کاغذ برداشته شده. بعد هم میگویند منتظر نباشید یکشبه تحریمها برداشته شود. راست هم میگویند. در دادگاه آنقدر از هر جمله حقوقی استنباط مختلف میشود که هرکسی در بازی کردن متبحرتر باشد برنده است. حقوقدانها اورانیوم را اکسید میکنند به این امید که حقوقدان طرف مقابل هم تحریمها را بردارد. بدبختی اما اینجاست که حقوقدان ما از روی ترجمه دست چندم همان کتابی درس خوانده که دزد امروز، دیروز نوشته بود! سرهنگ که باشی دست عربستان را در سوریه قطع
میکنی. حقوقدان که باشی مجبوری با دستی که به خون کودکان یمن آغشته است دست بدهی. سرهنگ که باشی مرد عملی! مخاطب نامه هم میفهمد نامهای که سرهنگ مینویسد با نامه یک حقوقدان چه فرقی میکند! سرهنگ که تهدید کند مرحله بعدی در میدان است! اگر بگوید آلخلیفه تاوان هتک حرمت آل علی را
میدهد یعنی با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد!
من نمیدانم در نظام حقوقی تهدید کردن چه وزنی دارد اما میدانم در نظام بینالملل ضعیف پامال است! این را هم میدانم که فقط یک سرهنگ زبان اینها را میفهمد! شیخ عیسی قاسم به وکیل احتیاج ندارد! دادگاهی برای او برقرار نمیشود! خون او را قبلا مفتی عربستان حلال کرده. یک سرهنگ است که میتواند جلوی تجاوز را بگیرد!
نامه سردار نه تنها تیتر روزنامهها را تغییر میدهد بلکه بسیاری معادلات دیگر را هم به هم میریزد. خدا خیرش بدهد که بالاخره یک کسی پیدا شد که جواب تهدید را با تهدید، بدهد! وقتی رهبری میگویند جواب تهدید تهدید است و وقتی قرآن میگوید دست در مقابل دست یعنی همه شما! همه شما حقوقدانها! همه شما سرهنگها! همه شما! در هر کجای عالم در مقابل دشمن قرار گرفت، در مقابل تهدید تهدید کند. حتی اگر شما را هم نه، یک مظلومی را در یک کشور دیگری تهدید کردند شما آنجا هم تهدید کنید. خدا رحمت کند امام را که فرمود «اگر دستمان رسید باید تمام ظلمها و جورها را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ما است.» من نمیدانم پیگیریهای حقوقدانها درباره شیخ زکزاکی به کجا رسید اما دیدم که درباره شیخ نمر به هیچ کجا نرسید. اما قاسم سلیمانی سرلشکر است. میداند جنگ او محدود به سوریه و عراق نیست. میداند دشمن او در بحرین هم ظلم میکند. میداند داستان از کجا آب
میخورد. برخلاف حقوقدانها فکر نمیکند همه چیز با مساله هستهای حل و فصل و تمام میشود... سرهنگها برخلاف حقوقدانها میدانند که در خانطومان مذاکره کنند باید از حلب عقبنشینی کنند و فردا نوبت دمشق میشود و دمشق سقوط کند کمر مقاومت میشکند. میدانند باید دشمن را پشت خانه شیخ عیسی متوقف کرد نه حتی یک قدم جلوتر. تاوان امضای حقوقدانها را آرمیتا میدهد اما سرهنگها با خون خودشان پای امضای نامههایشان میایستند...