printlogo


کد خبر: 159548تاریخ: 1395/4/5 00:00
دانشگرها و دهه هشتادی‌‌های ارغوانی‌

ابوالفضل کوشکباغی*: خیلی از ما احتمالا «نماهنگ ارغوان» را دیده‌ایم و از آن لذت برده‌ایم و دوباره آن را دیده‌ایم و هر دفعه که نگاه‌مان میهمان ارغوان شد احساسی داشتیم که به دل‌مان نشست و اینگونه بود که دل‌های‌مان ارغوانی شد. می‌بینیم که چگونه هزینه نه‌چندان زیاد و شعر ساده و صدای نوجوانان تازه بالغ، دل‌ها را به تکاپو می‌اندازد و افراد را سر شوق می‌آورد. چهره نوجوانان معصوم و دوست‌داشتنی در این نماهنگ به زیبایی آن افزوده است و چشم را جلا می‌دهد. اصلا دلیل گیرایی ارغوان می‌تواند همین باشد چرا که از دل برآمده و لاجرم بر دل می‌نشیند و خدا می‌داند که ارغوان حرف دل خالص است.  آری! ارغوان حرف دل نسلی است که سال‌های عشق‌بازی عارفان دل شب در خاک‌های رملی کوشک را ندیده‌اند و پندارشان این است که شهدا هستند حتی اگر ما خود حجابیم. این حرف، حرف دل جاماندگانی است که سودای حلب و زینبیه در سر دارند و هر موقع تابوت شهید می‌بینند عقده دل‌شان باز می‌شود، تو گویی آنها می‌دانند که همه چیز کائنات به دست این سالکان الی‌الله است و خدا رحمت کند حاج حسین خرازی را که می‌گفت: «رفقا! مواظب باشید که اگر شهید نشویم باید بمیریم.» و تو چه می‌دانی شهادت چیست؟! آنگاه که عاشق در بالاترین درجه به معشوق خود نزدیک می‌شود و پایکوبان شمع عشق را در می‌یابد و عاشقانه بزرگ‌ترین دارایی خود یعنی جان شیرین را در راه یار فدا می‌کند. چه در آب‌های اروند، چه در خاک‌های نرم کوشک و چه در خیابان‌های حلب! این است صدای نسلی که از کودکی خادم این خاندان باکرامتند و اینها نوجوانانی هستند که آرزو می‌کنند در راه این عترت حبیب مظاهر شوند و خدا اصحاب سیدالشهدا را بیامرزد که با سرمستی رسم عاشق و معشوق را به ما یاد دادند. نسلی که در میان این همه تعصبات و جاهلیت، فارغ از مرزبندی‌های دهه‌ای خود را از دهه ۶۰ و۷۰ گذرانده‌اند و عشقی به طول تاریخ بشری دارند و این عشق جز با ریختن خون خود در راه یار به وصال نمی‌رسد و من چه می‌دانم وصال چیست؟! نسلی استکبارستیز که می‌دانند این راه قدس است که از کربلا و دمشق و حلب
می‌گذرد، اصلا همین اشتراکات بین این نسل و ارغوان باعث شد تا ارغوان، ارغوان شود و دوست‌داشتنی. این نه‌تنها کار گروه نسیم قدر بلکه حرف‌های ارغوانی دل ما بود که به آینه تصویر آمد و کفر اسرائیل را درآورد. دل‌هایی که با تأسی از سالار شهیدان می‌خواهند بنویسند لبیک یا زینب و پایینش را امضا کنند، این دل‌ها هستند که به نجفی‌ها و دهقان‌ها و صدرزاده‌ها و بیضایی‌ها و ذوالفقاری‌ها تبدیل می‌شوند که نفس شام و عراق را بریده‌اند و با دستی مشت کرده و دلی فراخ در مقابل نظام اموی جهان از شرق تا غرب عالم ایستاده‌اند. آری! هنوز بسیار داریم امثال ابراهیم هادی و سلام خدا بر آنان باد و شفاعت آنان نثار من!
من که نه دل رفتن دارم و نه پای ماندن و هر از گاهی قلم را می‌فرسایم  برای ادای دین و خدا از سر تقصیرات و شرمندگی‌های من بگذرد. من چه دارم بگویم وقتی که جلویم را بگیرند و بپرسند وقتی عمه سادات در محاصره دشمن بود چه می‌کردی؟ ای غوطه‌ور در مرداب شهوات! وای بر من! چه دارم بگویم جز شرمندگی و چه شعاری دارم جز «شهدا بی‌عرضه‌ایم»؟ اما من به عنوان یک دهه هفتادی و البته نزدیک به 80 می‌توانم بگویم که دهه هفتادی‌ها و هشتادی‌ها فقط آنهایی نیستند که برای «هیچ» میتینگ می‌گیرند و حتی نمی‌توانند خود را اداره کنند، جنس اصیل و ناب دهه هفتادی و هشتادی همین‌هایی هستند که با اخلاص در ارغوان می‌گوید «چونان زنم به پیکر غاصب شام و عراق/ که بند بند وجودش ز هم گسسته شود» و تهش می‌شود شهید محمد دهقان‌امیری و عباس دانشگر!
*دانش‌آموز پایه سوم دبیرستان و عضو شورای استانی انجمن اسلامی دانش‌آموزی تهران


Page Generated in 0/0057 sec