حسین قدیانی: گمانم «روز قدر» هم داریم و آن روزی است که تو بیایی. آن روز، از هزار ماه بالاتر نیست، از همه روزگار بالاتر است. تمام این مدت، آدمیزاد چه خوشخیال، فکر میکرد کلید قفل مشکلات بشریت، مثلا دست نهادی است به نام «سازمان ملل»، جایی که عالم بشریت را از دست بطالین نجات دهد! دیگر به اینجای قصه فکر نکرده بودیم که یکی را میخواهیم ما را از دست همین سازمان ملل نجات دهد! «سازمان ملل» یعنی همین روزگار! همین روزگاری که فرمانش دست شیطان است؛ آدم میخرد، آدم میفروشد! چه ارزان شده قیمت آدمیزاد! سمساری بزرگی به نام یونیسف! پیراهن عثمان! خنجر شمر! کاش یکی آن شعر سعدی را از ورودی سازمان ملل بردارد! آقای بان کیمون! بنیآدم اعضای یک پیکرند؟! من تحلیلی بر خروج فلان کشور از بهمان اتحادیه ندارم اما کاش کشورها یکییکی از این سازمان غیر ملل میآمدند بیرون! سازمان! کدام سازمان؟! سازمانی هم دارد این دنیا؟! لعنت خدا بر کسانی که فکر میکنند دوره انقلابیگری گذشته! این جماعت اینگونه میاندیشند، چون همکاسه با کدخدا هستند و همپیاله با شیطان بزرگ! نخیر آقا! وقت، وقت انقلاب است! انقلاب علیه جامعه جهانی! و علیه این نظم بینظم ظلمآلود! امشب شب قدر است! باید احیا را انقلابی گرفت! خداوندا! خلاص کن ما را از این جهنم شیطانی! ما بنده تو هستیم! و تنها تو را میپرستیم! و حمد و ستایش را تنها مخصوص تو میدانیم! خداوندا! روزگار با همه بدیهایش هرگز نتوانسته ذائقه ما را عوض کند! اذان ما، همان اذان بلال است! اذان همان شیخ نیجریایی ! ما شهادت میدهیم که «علی» ولی و حجت تو برای ابنای آدم است! منشور حقوق بشر، بلای بزرگی بر سر بچهها آورده! طفل سوری را زنده میگیرد، مرده پس میدهد! بیخود نبود که مرغابیها دامن آن ابرمرد انقلابی را چسبیده بودند! دنیای بیعلی یعنی دنیای بیعدالت! یعنی همین دنیا! «لات» دیگر تنها یک مجسمه ساکن نیست! حرف میزند! امر میکند! آدم میکشد! آن وقت میگویند وقت انقلابیگری نیست! شگفتا! به شمشیر ابن ملجم راضیترند تا ذوالفقار علی! نخیر آقا! دنیا با این وضع، انقلاب میخواهد! یک انقلاب جهانی! گشایش از راه سازش نمیگذرد! مکه را فتح دوبارهای لازم است! فتحی برای همیشه! و رأیت الناس یدخلون فی دینالله افواجا! یونیسف، خانه خدا را همینگونه که هست دوست دارد! که سنگینی کند سایه بتها و سایه برجها و سایه بشکههای مشبک بر سرش! کعبه را از این مظلومیت، مگرحضرت منتقم بیرون بیاورد! الیوم، یومالانتقام! هاجر دوباره باید «سعی» کند! و زمزم دوباره باید بجوشد! زمان، امام میخواهد! دوباره آدم، دوباره نوح، دوباره ابراهیم! دبیرکل سازمان ملل وارث آدم نیست! این صندلی را از نفر قبلی به ارث برده! خسته شدهایم از این خیمهشببازی! بزک کردن ابلیس! مؤدب خواندن جناب جلاد! توافق با خنجر شمر! خدایا! ما به این وضع معترضیم! جهان به کام ابنای آدم نیست! این میرود، آن میآید! زمان اما همچنان در جستوجوی امام خویش است! دنبال مردی از تبار ابوتراب! مردی که اهل معامله نباشد! و برگرداند قیمت آدمی را به آدمی! نخیر آقا! انتظار یک مفهوم انتزاعی نیست! یک مفهوم انقلابی است! گرگ، خود یونیسف است! و از همهجا بدتر، سازمان ملل است! دنیا انقلاب میخواهد! کدخدا مشروعیت حکومت بر جهان را ندارد! کدخدا از همه جلادتر است! وارث فرعون! وارث نمرود! خداوندا! فرعون هست و نمرود هست و اما ما همچنان بی سرپناهیم! رحمی، رحمی که شمر با خنجرش برگشته! و حرمله با تیر سهشعبهاش! و اینبار میخواهند همه آدم را به اسیری ببرند! اینجا هیچکس، آدم را دوست ندارد! وحشی شدهاند نهادهای بینالمللی! حقوق اشقیا را سر برج میدهند! سر برجالابراج! و این قصه تلخ همان آدمی است که تو آن را آفریدی! مپسند بر ما این روزگار را! روزگار دیگری باید! از بهشت راندهشدگانیم! روزگار دیگری باید! کاش مبارک سحری باشد انتهای شب قدر! کارمان رسیده به ادعیه انقلابی! به اشکهای انقلابی! شنیدهایم مقدرات ما در شب قدر رقم میخورد! خداوندا! قرآن ناطق را بر ما بفرست که بیمعصوم، هیچ تعریفی ندارد حال و روز آدمی! این بار همه جهان باید فتح شود!
جهنمیان، دنیا را جهنم کردهاند بر آدم! اسماعیل برای قربانی شدن آماده است! در جبهه شام، عطر سپیده میزند! بوی پیراهن یوسف! امشب شب قدر است! وه که چه مصیبت عظمایی! امام زمان داشته باشیم و ندانیم کجا مشغول شبزندهداری است؟ اما گمانم «روز قدر» هم داریم! آن روز که مردی از تبار علی، تکیه بر دیوار کعبه زند! ما دوباره به بهشت برخواهیم گشت! تو وعده دادهای به ما خدایا...