printlogo


کد خبر: 159649تاریخ: 1395/4/6 00:00
از قم تا منامه؛ از فوتبال تا انقلاب
شیخ علی سلمان کیست؟

15 ژانویه 1995 میلادی، «شیخ علی سلمان» روحانی جوان بحرینی، در همان هواپیمایی می‌نشیند که شیخ «حمزه‌الدیری» و شیخ «حیدر الستری» از انقلابیون بحرین را برای تبعید به لندن می‌برد؛ شیخ الدیری به او گفت: «به خدا ما که تصورش را هم نمی‌کردیم تو هم زبان داشته باشی!» هیچ‌کس تصورش را هم نمی‌کرد او روزی زبانی برای سخن گفتن داشته باشد. شخصیت آرام و کم‌صحبت و ساکتی داشت که به اذعان خودش، در نخستین خطبه‌ای که طی سال‌های تحصیلش در قم ایراد کرد، از شدت خجالت، از هوش رفت.
طلبه‌ها هنوز هم می پرسند او کیست؟
او «علی سلمان احمد» است که سال 1965 میلادی، در روستای «البلاد القدیم» دیده به جهان گشود. کسانی که با «البلاد القدیم» آشنایند،‌ می‌دانند این روستا به 4 بخش شمال و جنوب و شرق و غرب با باغ‌ها و بوستان‌ها تقسیم می‌شود و بوستان «عین قصاری» بخش شرقی را از بخش جنوبی آن جدا می‌کند. بخش شرقی در واقع بخش بزرگ‌تر را تشکیل می‌دهد. کسی نمی‌داند این تقسیم‌بندی چگونه به وجود آمد و شکل گرفت و بیانگر چه بود، آیا واقعا فقط برای جدا کردن مناطق از یکدیگر جهت بازشناختن آنها از هم یا اینکه نقشه‌ای...؟ کسی چیزی نمی‌داند. اما شیخ علی سلمان که ما درصدد آشنایی با او هستیم،‌ در خانه‌ای زندگی می‌کند که گاه جزء منطقه شرقی و زمانی جزء منطقه شمالی به شمار می‌آمده است. هر بخش دارای 2 تیم فوتبال بود که مدام با یکدیگر مسابقه می‌دادند، گاهی این پیروز می‌شد و گاهی آن. تنها 2 جا بود که 2 بخش روستا را در یک‌جا گرد می‌آورد: مدرسه و صندوق خیریه.
نخستین تجربه هدایت و رهبری
هدایت تیم فوتبال روستا، درس‌های بسیاری به او داد. به گفته شیخ، این رهبری و راهبری، کار بسیار خطیر و سختی بود. رهبری تیم فوتبال روستا به او آموخت که تحت هیچ شرایطی دوراندیشی و عقل و حکمت را فراموش نکند. همچنین به او آموخت چگونه با هرکس با توجه به خصوصیات اخلاقی و شخصیتی و روان‌شناختی‌اش برخورد کند و مهم‌تر از آن، چگونه انتقادها و سرزنش‌ها و توبیخ‌ها را بشنود و آرامش و متانت خود را از دست ندهد. شاید بتوان گفت هدایت و رهبری تیم فوتبال روستا، بهانه‌ای شد تا شیخ جوان، هرآنچه را برای به دست گرفتن رهبری بزرگ‌ترین جمعیت سیاسی بحرین در آینده نیاز است، فراگیرد. سال 1972 میلادی که اعتصابات کارگری در بحرین اوج گرفت، یکی از دانش‌آموزان مدرسه که هم به لحاظ سنی و هم جثه‌، بزرگ‌تر از بچه‌های دیگر بود، وارد کلاس می‌شود، روی میز می‌کوبد و می‌گوید: نمی‌خواهیم درس بخوانیم..! همه از کلاس‌ها بیرون می‌ریزند و به خیل اعتصاب‌کنندگان ملحق می‌شوند، اما نیروهای امنیتی آنها را متفرق می‌کنند. سال 1982 میلادی، شیخ علی سلمان، در رشته ریاضیات، وارد دانشکده ریاض، پایتخت عربستان سعودی می‌شود. در آنجا نیز خوی آرام و متین و محبوب و مورد احترام خود را از دست نمی‌دهد و هدایت تیم‌های فوتبال دانشکده را تا سال 1985 میلادی برعهده می‌گیرد تا اینکه در این سال، شاهد وقوع آن تحول بزرگ در زندگی‌اش می‌شود. روز یازدهم محرم؛ روستای الدراز. با اعلام ممنوعیت خروج دسته‌های عزاداری در روستا از سوی رژیم آل‌خلیفه؛ روستا به محاصره نیروهای امنیتی درمی‌آید. در سالن باشگاه، تیم روستا برای شرکت در مراسم عزاداری، راه «الدراز» را پیش می‌گیرد. این اولین باری بود که سلمان در مراسم عزاداری خارج از روستای کوچکشان شرکت می‌کرد. جلوی برگزاری مراسم گرفته می‌شود، با این حال عزاداران به سوگواری خود ادامه می‌دهند. نیروهای امنیتی از گاز اشک‌آور استفاده کرده و چند تن از عزاداران را بازداشت می‌کنند.
بازگشت به بحرین و جانشینی شیخ «عیسی قاسم»
سال 1992 میلادی است و شیخ سلمان پس از آنکه اجازه می‌یابد به میهن بازمی‌گردد. ابتدا قصد نداشت اقامتش در بحرین به درازا بکشد؛ می‌خواست برای ادامه تحصیل دوباره به قم بازگردد اما خواست خدا و روند امور، سرنوشت دیگری را برای وی رقم زده بود. در آن سال «شیخ عیسی قاسم» تصمیم می‌گیرد به قم سفر کند و همین موجب می‌شود شیخ علی سلمان برای ادای نماز و خطابه در مسجد «الخواجه» و همچنین جامع «الدراز» به جانشینی شیخ عیسی قاسم انتخاب شود. شیخ سلمان، به جای شیخ عیسی قاسم، امامت جماعت شیعیان را برعهده گرفت. فاصله میان شیخ قاسم و شیخ سلمان فراوان است. سن، روش خطابه و جایگاه علمی ـ مذهبی آن دو قابل مقایسه نیست؛ یکی آیت‌الله و مجتهد جامع‌الشرایط است و دیگری، حجت‌الاسلام و نماینده مجلس؛ یکی رهبر است و یکی سرباز گوش به فرمان؛ اما هر دو از محبوبیتی مشابه بین مردم بحرین برخوردارند. خودش در این‌باره می‌گوید: برای حضور در این فضا آمادگی نداشتم. چون نه سخنران و خطیب بودم و نه تمایلی به ایراد سخنرانی و خطابه داشتم. در اولین خطبه‌ای که در قم ایراد کردم، از هوش رفتم، چون با خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی و روحی‌ام منافات داشت. بیشتر به دنبال سکوت و آرامش و تأمل و تفکر بودم.


Page Generated in 0/0069 sec