printlogo


کد خبر: 159667تاریخ: 1395/4/8 00:00
تماشاگران نا«امید»

بهروز منتظری: شخصا به مطالعه رفتار اشخاص در فضای مجازی علاقه‌مند هستم. زمانی که از مطالعه حرف می‌زنم منظورم یک نگاه و تحلیل ذهنی است که بدون اعمال هیچ یک از اصول روش‌شناسانه در حوزه مطالعات جامعه‌شناسی و روانشناسی و انسان‌شناسی و... انجام می‌پذیرد. تنها دوست دارم ببینم اشخاص در برخورد با موقعیت‌های تناقض‌آمیز، چه واکنشی از خود نشان می‌دهند. این مطالعه در فضای مجازی از یک نظر جذابیت بیشتری به موضوع می‌دهد، زمانی که به خاطر ناشناس بودن هویت افراد، شما می‌توانید عمیق‌ترین دریافت‌ها و واکنش‌های‌شان را بدون هیچ‌ پرده‌پوشی دریابید. گویا کاربر برای شما، دریچه‌ای به اتاق تاریک ناخودآگاه ذهن خود می‌گشاید. از این مقدمات که بگذریم اخیرا یکی- دو خبر نظر مرا به واکنش مخاطبان فضای مجازی، جلب کرد. یکی مربوط به اردیبهشت ۹۳ است که مشخص نیست چرا در این زمان انتشار یافته و برجسته شده و دیگری کاملا جدید است. خبر اول مربوط به مراسم ازدواج فرزندان 2 تن از دست‌اندرکاران فتنه ۸۸ است که تصاویر آن پس از تقریبا 2 سال، از آرشیو یک وبسایت تصویری، بازنشر و رسانه‌ای شده و در همان وب‌سایت مبدأ، در توضیح کوتاهی به دستگیری مادر عروس (مشاور کروبی) و پدر داماد (معاون وزیر کابینه خاتمی) بعد از فتنه ۸۸ اشاره می‌شود. آنچه نظرها را به خبر جلب کرده، عاقد مراسم، یعنی محمد خاتمی است.  خبر دوم مربوط به سنت مبارک افشای مبالغ نجومی فیش‌های حقوقی مدیران دولتی است که این‌بار پدر جوان‌ترین نماینده لیست امید تهران (فاطمه حسینی) را در کوزه انداخته و مبلغ تقریبا ۶۰ میلیونی حقوق صفدر حسینی، تکان شدیدی به هواداران لیست امید وارد کرده است. اما جزئیات باز هم جالب‌تر است و زمانی که از نگاه کلان و بررسی فساد حاکم در میان مدیران و نخبگان اصلاحات بگذریم، به نگاه خُرد مخاطبان عام این خبرها می‌رسیم که پس از دریافت اطلاعات و گذر از شوک اولیه، به مرحله تحلیل داده‌ها می‌رسند و این فرآیند عموما به طور تطبیقی و مقایسه‌ای انجام می‌شود. بگذارید کمی بحث را ملموس کنیم: در گام اول یک مخاطب اصلاح‌طلب را در نظر می‌گیریم که با خبر و تصاویر مراسم ازدواج 2 خانواده رفرمیست مواجه می‌شود. با در نظر گرفتن این نکته که در این مخاطب اصلاح‌طلب، به صورت پیش‌فرض نوعی همدلی با اخبار مربوط به این جریان وجود دارد، فرد شروع به دریافت داده‌ها کرده و در مرحله بعدی این داده‌ها را برای تحلیل، با 2 الگوی ذهنی منطبق می‌سازد: الگوی اول مرام‌نامه پذیرفته‌شده اصلاحات است که همان مرام لیبرالی است. طبق این دیدگاه مخاطب اصلاح‌طلب، شیخ اصلاحات را در مراسمی که شؤون اسلامی از جمله حجاب در آن نادیده گرفته شده است، می‌بیند و مشکل چندانی با آن پیدا نمی‌کند. الگوی دوم ذهنی مخاطب، موقعیت فردی اوست. در اینجا اگر بپذیریم جمعیت اصلاح‌طلب شهری و از طبقه متوسط جامعه و در فضای مجازی، مورد  مطالعه ما است، آنگاه می‌توان واکنش‌ها به این خبر را درک کرد. واکنش نخست سکوت است: تشریفات میلیاردی در مراسم فوق‌الذکر، این جمعیت متوسط شهرنشین اصلاح‌طلب را که عموما با مشکلات بیکاری و عدم برخورداری از امکان ازدواج مواجه هستند، سرخورده می‌کند، زیرا حزبی که بنا بوده مطالبات شهروندی ایشان را پاسخگو باشد، سران آن پس از آن همه وامصیبتا بر مظلومیت‌شان(!) خیمه‌های عظیم برافراشته و جشن‌های آنچنانی برای عزیززادگان خود می‌گیرند و جوانانی را که خوش دارند تا چند نفر از آنها را برای اهداف حزبی‌شان کشته ببینند، پشت سر گذاشته و نازدانه‌های خود را در ناز و نعمت می‌نوازند. این گروه از مخاطبان تنها به بازنشر این تصاویر و گاهی فقط مشاهده آن بسنده کرده و ترجیح می‌دهند چیزی درباره آن نگویند. در این مرحله اگر احساسات غیرستیزانه و متعصبانه غلبه نکند، ممکن است در نگاه خود به ماهیت جریان متبوع‌شان تجدید نظر کنند. واکنش دوم مربوط است به آن دسته از مخاطبانی که در سلسله‌مراتب حزبی قرار گرفته‌اند و مثلا در یکی از انجمن‌های دانشجویی حزب‌شان جاگیر شده‌اند و خوب می‌دانند در رأس اصلاحات چه چیز در حال وقوع است و می‌خواهند هر چه سریع‌تر خود را به سرشاخه‌ها نزدیک کنند تا به تعبیر سیدحسن خمینی سر این سفره نشسته و پنجه در پلوی اصلاحات بزنند. این گروه که بسیار معدود هستند و بیشترین کنش جناحی در فضای مجازی را پوشش می‌دهند، به تمجید از هر آنچه می‌بینند می‌پردازند: از لیبرال بودن رئیس اصلاحات در مراسم نه چندان متناسب با آن عبای شکلاتی، از اینکه اصلاح‌طلبان معیار، غذای خوب می‌خورند، لباس خوب می‌پوشند و احتمالا سوار هواپیما هم می‌شوند، از اینکه چقدر آزادی (بخوانید اباحه) طلبند این جماعت و... اما واکنش سوم، مربوط به کسانی است که به دنبال اصلاح حقیقی امور هستند (که هر چند در این رویکرد با عموم مردم و مقام معظم رهبری همسو هستند) ولی این اصلاحات را از مجرای اشتباهی دنبال کرده و به‌زعم خود جریان موسوم به اصلاح‌طلبی را نماینده این تفکر می‌دانند، جریانی که در تصمیم‌سازی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بارها به دامن پدرخوانده‌ کارگزارانی خود عقبگرد کرده و جماعت اصلاح‌طلب را ناامید ساخته است. جریانی که در حقیقت هیچ هدفی جز بقای خود به هر قیمت و منتفع شدن از مزایای ماندن در قدرت ندارد که جلوه بارز آن را می‌توان در صف کشیدن لیست امید پشت در کمیسیون‌های اقتصادی و امنیتی دید. این گروه به نقد رفتارهای اباحی و تجمل‌پرستانه جریان اصلاح‌طلبی پرداخته و به تاثیر نقد خود امیدوارند. در حالی که این نقد متوجه یک یا 2 رفتار خلاف جریان اطلاح‌طلبی نیست و اگر اصلاحات بخواهد این اشرافیت‌گرایی و پرورش طبقه الیت که خود را برتر از توده مردم می‌داند را تغییر دهد، باید هر‌ آنچه هست را دگرگون سازد که یعنی چیزی از اصلاحات باقی نمی‌ماند، چون اساس تفکر لیبرالی اصلاحات، بر شکل‌گیری طبقه حاکمان نخبه‌ای بنا شده است که با یک «تَکرار» توده‌های مطیع را به سمت منافع حزبی خود حرکت داده و از ابزار دموکراسی برای تقویت بازوان قدرت خود بهره می‌برد. چهره سخیف این سوءاستفاده از توده‌های مطیع، در رای فله‌ای و قبیله‌ای جریان اصلاحات به لیست امید قابل مشاهده است. اکنون که خبر فیش حقوقی یکی از اعضای قبیله اصلاحات همچون سیلی به صورت رای‌دهندگان «امید»وار خورده، هیجان و شادی‌شان برای پیروزی اربابان قبیله، تبدیل به خشم و ناامیدی شده است. زمانی که جوان بیکار متولد دهه شصت، مشاهده می‌کند آقازاده دهه شصتی که در فیش حقوقی پدرش ردیف «کمک‌هزینه اوقات فراغت فرزندان» داشته و کمک‌هزینه ورزش و خرید کتاب دریافت می‌کرده، اکنون به مدد رای او، وارد مجلس می‌شود تا ارث پدری خود و سهمش از انقلاب را شخصا از حلقوم رای‌دهندگان و رای‌ندهندگان بیرون بکشد، نگاهی به خود خواهد انداخت و یک چرتکه خواهد انداخت که سهمش از حمایت بی‌دریغی که کرده، چه بوده است.


Page Generated in 0/0074 sec