امیر استکی: آخرین باری که روزنامه اطلاعات را دست گرفتم برمیگردد به آخرین سفرم با قطار و بیشترین توجه مرا از میان صفحات روزنامه جدول آن به خود جلب کرد؛ چیزی برای گذران وقت در قطار. اطلاعات قدیمیترین روزنامه در حال انتشار ایران است و روزگاری بسیار عریض و طویل و تاثیرگذار بود اما امروز این روزنامه هم به چیزی شبیه به سرنوشت ارج نزدیک شده است. نام پرآوازهای که از نفس افتاده و با همه عرض و طول و برو ـ بیایش در نهایت تبدیل شده به یک روزنامه حاشیهای که فقط هست. نماد زندهای از فروپاشانده شدن به دست مدیریت لایتغیر.
هر رسانهای در نهایت تاسیس میشود که نمایندگی ایدههایی را داشته باشد و بزرگ و کوچک بودنش هم به نوع ایدههایش مربوط میشود. شاید ارگان رسمی یک گروه باشد برای اعلام مواضع و اطلاعرسانی و شاید فراتر از آن ناشی از یک منش و روش فکری ـ فرهنگی ـ سیاسی و شاید در نگاهی کلانتر رسالت حرفهای خبررسانی گسترده و همهشمول را برگزیده باشد. روزنامه اطلاعات چیزی بود از جنس سوم و اکنون چیزی هست از جنس تقریبا هیچکدام و شاید در نهایت تریبونی برای ایدهها و روابط فریز شده اندکی پس از انقلاب.
در این میان و از رهگذر این نگاه به این روزنامه باید پرسید روزنامهای با 10 طبقه ساختمان در خیابان میرداماد تهران چرا اکنون اینچنین بیشاخ و برگ است و تبدیل شده به جایی شاید برای سلیقه مدیرمسؤول آن. البته هر رسانهای حق دارد روند دلخواه خود را طی کند و به علایق و دغدغههای خود بپردازد فقط به این شرط که موسسهای باشد مستقل از ایدههای کلی حاکمیت. در حالی که روزنامه اطلاعات وابسته به نهاد ولایت فقیه است و در عمق مساله جمهوری اسلامی و رهبری قرار دارد و باید جایی باشد برای پیگیری همان ایدههای کلی انقلاب اسلامی در قرائتی هماهنگ با ساختار ولایت فقیه و رهبری انقلاب اسلامی.
سیدمحمود دعایی، سرپرست روزنامه اطلاعات و نماینده ولیفقیه در آن روزنامه از سال 59 تاکنون است و عملکرد وی در این روزنامه سوای بحث پیشین ما- که از افول وجهه رسانهای این موسسه حکایت میکرد- نشانگر پیگیری روندی بر مبنای تمنیات شخصی وی است. روندی با زوایای معنادار از رهبری انقلاب. این ادعای گزافی نیست چرا که برای مثال دعایی همین چند روز پیش پیشانی فتنهگری چون تاجزاده را میبوسد و چندی پیشتر اقدام به چاپ تصویر کسی در صفحه اول روزنامهاش کرده بود که به خاطر تلاش مسجل شدهاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و تضعیف رهبری، ممنوعالتصویر بود. دعایی پس از اعتراض رسانههای انقلابی به این عملش در یادداشتی در روزنامهاش به گونهای به دفاع از این اقدام پرداخت و مدام اظهار میکرد کاکایش اینکاره نبوده است و... و همین استفاده از لفظ صمیمی کاکا برای آن شخص نشاندهنده این مساله است که بافتی قدرتمند درون نظام جمهوری اسلامی وجود دارند که در عین حال که به لطف نظام انقلابی برتری یافتهاند اما روابط دوستانه و قدیمی خود را بر نظام ارزشی آن ترجیح میدهند و رسما ابایی ندارند که اینگونه به نوعی قلدری نیز بپردازند. قشری که از صحبت رهبری درباره انقلابیگری امام ناراحت میشوند و یادداشت مینویسند که امام را نباید محدود در یک صفت کرد، حال آنکه خود هم میدانند همه ویژگیهای امام ذیل انقلابیگری او بالا آمده است! یا اینکه زمانی هم که رهبری در جلسه با اعضای هیات دولت، به دولتمردان یادآور میشوند «نباید سخن، سکوت، اقدام و حتی نوع نگرش، موجب تقویت فتنه شود» و «باید بهگونهای عمل کرد که هیچ بهرهای به نفع فتنه ایجاد نشود» که در نگاه اول درباره دولتمردانی است که وقتی تاجزاده از زندان آزاد میشود به ملاقاتش میروند یا در برابر دفاع برخی از فتنهگران دستکم سکوت میکنند یا در جلسه فلان تشکل دانشجویی دولت ساخته، دولتزنی به حمایت از سران فتنه میپردازد، در پله دوم منظورشان با آن آقای مدیرمسؤول روزنامه هم هست که حواست باشد، چه میکنی!
خطاب به کسانی که با مواجههشان به نوعی اعلام میکنند از سیستم ارزشی انقلاب اسلامی قرائتی شخصی دارند و هر جا نیاز باشد و بخواهند به دلخواه و براساس همان قرائت عمل میکنند. قدرتی که این بافت-که ما بارها به عنوان الیگارشی از آن نام بردهایم- دارد مرهون همین مداومتهای سی و چند ساله در جایگاههای گوناگون است. هر کسی هم اگر 36 سال رئیس یک موسسه عریض و طویل باشد به چنین تحلیلی از ذیحق بودن میرسد و معنا و مفهوم جایگاهی که در آن قرار دارد دیگر تحت تاثیر دست نیرودهنده به آن نیست بلکه خود را از این رابطه مستقل احساس میکند و همین میشود که بر مبنای تحلیل خود هنوز بسیاری براندازان و تجدیدنظرطلبان کاکاهایش به شمار میروند و بر خود فرض میبیند که در این سیستم دوستی و خویشاوندی حق رفاقت را به خرج جیب مردم و با رسانه عمومیشان به جای آورد. و ابدا هم کسی از امثال ما پابرهنههای غیرخودی حق ندارد از این سیستم بدوی توزیع منافع سوالی بپرسد، چرا که لشکر رسانههای رنگارنگ متهمش میکنند به همان چیزی که منتقدش هست، چرا که سالهاست این رفقای گرمابه و گلستان، رنگ عوض کردهاند و با فریبی مبتذل خود را- بسان قورباغههایی رنگ شده- در نقش گنجشکک آزادیخواهی و دموکراسی جا زدهاند. جماعتی که هم از توبره انقلاب اسلامی میخورند و هم از آخور پیوندهای خویشاوندی و دوستانه خود و چنین معتقدند که هر طوری هم که بشود و هر لگدی هم که به صورت انقلاب و ارزشهایش پرانده شود باز هم همه اعضای یک خانوادهاند و باید در قبال غیرخودیها و غریبهها (یعنی ما ملت دست از همه جا کوتاه) متحد و منسجم باشند.
بالاخره همه کاکایند و رسم برادری، وفاداری است!