شهاب حسینی بتازگی در مصاحبهای، درباره ماجرای تقدیم جایزهاش به امام زمان(عج) سخن گفته است. این بازیگر سینما و تلویزیون در گفتوگو با «تجربه» گفته است: «من تصور میکنم اگر ظهور امام زمان(عج) یا بازگشت مسیح تاکنون اتفاق نیفتاده، برای این است که بشر کماکان در حال طی کردن سیر تکاملی خودش هست و هنوز انتظار میرود خودش حق را ایجاد کند. مسلما ظلم در قاموس پروردگار نیست. وقتی شما به طبیعت و آفرینش نگاه میکنی، وقتی به ظرافتهای موجود در آفرینش نگاه میکنی، وقتی نگاه میکنی از دل خاکی که نمیشود یک مشتش را در دهان گذاشت و خورد این همه چیز با عطر، طعم و رنگ متفاوت به وجود میآید، مطمئن میشوی آفرینش در مسیر تکامل به وجود آمده و در درونش ظلم، سیاهی و شرارت وجود ندارد. شما در طبیعت چه موجود شروری پیدا میکنی که برخلاف غریزه واقعیاش عمل کند؟ وقتی همه چیز اینقدر حسابشده است چرا من نباید باور کنم و مثلا بگویم خدایی نیست و آخرتی وجود ندارد. اتفاقا من معتقدم، هست. البته کارنامه زندگی من چندان پاک هم نیست که با آغوش باز به استقبال جهان آخرت بروم اما این اعتقاد، به من برای بخشیدن کسانی که به من بدی کردهاند و دوست داشتن کسانی که به من خوبی کردهاند، کمک میکند. بودن جهان دیگری پس از این جهان به من کمک میکند زیاد وابستگیهای آزاردهنده در زندگی پیدا نکنم. به نظر من وجود باوری به نام امام زمان(عج) وجود امید به زندگی بهتر است. من امام زمان(عج) را منادی صلح، گستراننده مهربانی، عدالت و پایان تمام جنگهای سیاسی، فرقهای و قومیتی در دنیا میدانم. چهبسا اگر آن روز تیم فوتبالمان نتیجه خوبی میگرفت و دل مردمان شاد میشد و پرچم سرزمینمان کمی بالاتر میرفت، عجیب نبود آن برد هم به پیشگاه امام زمان(عج) تقدیم شود چون ایران سرزمینی است که لااقل بیشتر از هر سرزمین دیگری در آن نام امام زمان(عج) آمده است. اگر باورها تغییر کرده، من در جریان نیستم. چنانچه تغییر کرده باشد ترجیح میدهم در این مقطع آپگرید نشوم و بر سر باورهای خود بمانم. چون تا امروز با همین باورها جلو رفتهام و از آن نتیجه گرفتهام». شهاب حسینی در واکنش به فشارها و توهینهایی که به وی پس از تقدیم جایزهاش به امام زمان(عج) شد، ابراز ناراحتی کرده و میگوید: «من نه از توهینهایی که به من شد ناراحتم و نه از اظهارنظرها و مخالفتها. این حق هرکسی است حرفش را بزند و نظرش را بگوید. انتقاد من به افرادی است که به آزادی بیان و اندیشه معتقدند اما خودشان در مقام مفتش عقاید برمیآیند. اگر میل دارند به عقایدشان احترام گذاشته شود، بهتر است به عقاید دیگران هم احترام بگذارند. چه کسی از بیاحترامی کردن، احترام دیده است؟ چیزی که بیشتر از همه من را ناراحت کرد این بود که فکر نمیکردم در جامعه ما این همه افتراق وجود داشته باشد. من این جایزه را به مردمم تقدیم کردم و تصور میکردم زمانی که دارم این جایزه را به عنوان یک هدیه تولد به طور معنوی به پیشگاه مقدس امام زمان و نه قید مکانی تقدیم میکنم، این برخوردها اتفاق نیفتد. من فکر میکردم دارم این هدیه را از طرف مردمم به عنوان کسی که هرسال تولدش را جشن میگیریم به امام زمان تقدیم میکنم. من از این منظر حرفم را زدم و با اعتقاد کامل در اینباره سخن گفتم. باز هم با افتخار و اعتقاد کامل هر میوهای را که این درخت حقیر بدهد تقدیم به صاحبان اصلیاش میکنم. من در جامعهای که از زمان رسمی شدن مذهب تشیع در ایران روز تولد امام زمان(عج) را جشن گرفتهایم، آن هدیه را به امام زمان تقدیم کردم. آیا من خارج از عرف سرزمینم کاری کردم؟ من به وجودش اعتقاد دارم و از بچگی با این باور بزرگ شدم و الان هم براساس مطالعات و نشانهها به وجودش معتقدم. فیلمی به نام 7 نشانه را حتما ببینید. در آن فیلم نشان داده میشود که شیطان و حضرت مسیح در جهان امروز دوباره پیدایشان میشود و ظهور میکنند و آمدهاند تا شرایط دنیا را ببینند. در آن فیلم از موعود به عنوان کسی که مسیح با او بازخواهد گشت، نام برده میشود».
این بازیگر در ادامه با انتقاد از نشریه فیگارو از تیتری که این نشریه برای خبر تقدیم جایزهاش به امام زمان(عج) انتقاد کرده، میگوید: «اگر همه ما به یک خدای واحد اعتقاد داریم باید بدانیم همه این نشانهها شعاعهای نوری از یک چراغ در حال تابیده شدن است. تعجب میکنم روزنامه فیگارو که میداند در بخشی از مسیحیت باوری به نام بازگشت مسیح وجود دارد، مینویسد شهاب حسینی جایزهاش را به امام مخفی تقدیم کرد... آیا تمام توان مترجمان زبان فرانسه همین است؟ چرا باید آن تیتر انتخاب میشد؟ چرا از واژه منجی صحبت نکرد؟ مگر ما همیشه میگوییم امام غایب؟ ما همیشه از وجه «منجی بودن» امام زمان(عج) صحبت میکنیم. میخواهم بگویم عظمت آنچه در این جهان و هستی سرمنشأ الهی دارد، آنقدر زیاد است که با سنگریزههایی که ما به این اقیانوس بیانتها پرتاب میکنیم تا خللی در آن به وجود بیاوریم اتفاقی نمیافتد. من جوانی و خامی زیاد کردم و زیاد حرف گوش ندادم. اصطلاحاً پسر پیغمبر نیستم. پر از حفرههای زیاد و نقاط ضعف درست مثل هر انسان دیگری. تابستان 2 سال پیش یک سکته قلبی کردم و مرگ را در نزدیکترین حالتش به خودم احساس کردم. تسلیم شدم و شروع به خواندن اشهدم کردم. آنجا بود که متوجه شدم تمام چیزهایی که قید مالکیت به خودش میگیرد، مثل خانهام، کتابم، همسرم، بچهام، اعتبارم و پولم در آن لحظه دارد بیاعتبار میشود و این من هستم که دارم در آن زمان از قطار پیاده میشوم. از تمام آنچه از پدرم باقیمانده بود به خانوادهام گفتم فقط کتابهای پدرم را میخواهم چون میخواستم بدانم چه خوانده و به چه چیزی فکر میکرده».