printlogo


کد خبر: 160266تاریخ: 1395/4/21 00:00
امام خمینی(ره) به روایت آخرین سفیر آمریکا در ایران

در میان روایت‌هایی که از انقلاب اسلامی ایران و چگونگی رویکرد آمریکا در قبال آن وجود دارد شاید یکی از بحث‌برانگیزترین و جذاب‌ترین آنها، برداشتی است که آخرین سفیر آمریکا در ایران از روند سرآغاز و سرانجام این تحولات دارد. سولیوان در طول اقامت خود در ایران و در مقطع منتهی به تحولات انقلاب، گزارش‌های روزمره از تحولات ایران را برای رؤسای خود در واشنگتن مخابره می‌کرد. وی در ماه‌های آخر سلطنت پهلوی به این نتیجه رسید که تنها راه نجات سلطنت پهلوی از توفان حوادث انقلابی، دولت نظامی است. در واقع وی دولت نظامی را آخرین شانس بقای شاه می‌دانست و بر این عقیده بود اگر این دولت موفق به برقراری نظم و خاتمه بخشیدن به اعتصابات نشود، پیروزی انقلاب اجتناب‌ناپذیر است و آنها باید خود را آماده مقابله با این واقعیت کنند. به گزارش فارس، وی در گزارشی که برای مقامات مسؤول تهیه کرده بود و نام آن را «فکر کردن به آنچه فکرنکردنی است» نهاده بود، آشکارا تصریح کرده بود ثبات ایران تاکنون بر 2 پایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. از نظر او، در 15 سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سر پا نگاه‌ داشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تامین شود. دیگر تردیدی وجود ندارد که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متکی شده است. رئوس اصلی پیشنهادی وی عبارت بود از اینکه برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به وجود‌ آید و برای حصول چنین سازشی نیز باید نه فقط شاه، بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلح ایران هم از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلح به این صورت امکانپذیر بود که آیت‌الله خمینی شخصیت معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخست‌وزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کار آمدن حکومتی از نوع ناصر یا قذافی جلوگیری به عمل‌ آید. علاوه بر این توافق باید انجام انتخابات و تشکیل یک مجلس موسسان را برای تعیین رژیم آینده کشور دنبال کرد.(1)
«سولیوان» در کتاب خود به گونه‌ای به توضیح مسائل می‌پردازد که گویی آنها حداقل در مراحل اولیه انقلاب اسلامی در ایران نگاه منفی نسبت به آن نداشتند و مسیر انقلاب را در تضاد و تزاحم با منافع ملی آمریکایی‌ها نمی‌دیدند. در حقیقت آنچه نگاه سولیوان به تحولات انقلابی ایران خوانده می‌شود، این است که آنان از سقوط رژیم پهلوی و روی کار آمدن افراد میانه‌رو در این مرحله چندان ابایی نداشتند و از آن به عنوان راه‌حلی واقع‌بینانه یاد می‌کردند. در همین ارتباط سولیوان مطالب جالبی را بیان کرده است. وی در قسمتی می‌نویسد: ... از نقطه نظر ما چنین راه‌حلی رضایت‌بخش بود زیرا از ادامه آشوب و هرج و مرج جلوگیری می‌کرد، استقلال و تمامیت ارضی ایران را محفوظ نگاه می‌داشت، از روی کار آمدن یک رژیم افراطی جلوگیری به عمل می‌آورد و راه نفوذ و سلطه شوروی را هم در این منطقه حساس، سد می‌کرد. در مقابل، روابط خاص و همکاری‌های نزدیک امنیتی و نظامی ما با ایرانیان کاهش می‌یافت و سیاست ایران در منطقه از سیاست همکاری با اسرائیل به یک سیاست ضداسرائیلی تغییر جهت می‌داد. هر چند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوشایند نبود، با این حال بر پیروزی یک انقلاب- از نظر او- خام و ناشناخته که به قیمت از هم پاشیدن نیروهای مسلح ایران تمام می‌شد، رجحان داشت...(2)
درباره نوع نگاه سولیوان به رهبری انقلاب اسلامی باید گفت آنچه مشخص است شخصیت کاریزما و تاثیرگذار بانی انقلاب اسلامی، او را هم متاثر کرده بود. وی در قسمتی از کتاب «ماموریت در ایران» به این امر به صراحت اشاره دارد: «... علاوه بر عده‌ای که همراه آیت‌الله از عراق آمده بودند، گروهی از مخالفان شاه که در آمریکا و دیگر نقاط جهان فعالیت می‌کردند به دور او جمع شدند و از ایران هم، گروه‌گروه برای دیدار وی رهسپار پاریس شدند. بر عکس تصورات «شریف‌امامی» که می‌گفت آیت‌الله خمینی در پاریس به کلی فراموش خواهد شد، آیت‌الله در مرکز توجه مطبوعات و محافل سیاسی جهان قرار گرفت و با رادیو و تلویزیون‌های دنیا تماس روزانه برقرار کرد. چهره عجیب و استثنایی این مرد روحانی که زیر درختی در حومه پاریس نشسته و با سخنان آتشین خود ضد شاه از هزاران کیلومتر دورتر، انقلابی را رهبری می‌کرد توجه همه جهانیان را به خود جلب کرده بود...».(3)
از نظر او، همچنین شبکه وسیع روحانیون مخالف شاه در ایران بیشتر به وسیله 2 تن از فعال‌ترین آنها آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله طالقانی با امام در پاریس ارتباط برقرار می‌کرد. این دو آیت‌الله که رهبری حرکت مخالفان مذهبی شاه را در داخل ایران در دست داشتند از جمله باسوادترین و جالب‌ترین رهبران مذهبی ایران بودند و از اوضاع جهان نیز آگاهی داشتند. آیت‌الله بهشتی سالیان متمادی در آلمان زندگی کرده بود و در مدت اقامت خود در این کشور به مخالفت با کمونیست‌ها برخاسته بود و به همین جهت مورد سوءظن و مخالفت شدید کمونیست‌ها بود که فعالیت حزب توده را در ایران رهبری می‌کردند. از نظر سولیوان، علاوه بر روحانیونی که انقلاب را رهبری می‌کردند، گروهی از چهره‌های غیرمذهبی نیز آنها را همراهی می‌کردند. نهضت آزادی ایران از جمله آنها بود. نهضت آزادی به وسیله ابراهیم یزدی با آیت‌الله خمینی در ارتباط بود. ابراهیم یزدی که سال‌ها قبل به آمریکا مهاجرت کرده و در شهر هوستون تگزاس زندگی می‌کرد تبعه آمریکا شده بود ولی در فعالیت‌های ضدرژیم شرکت داشت و در پاریس به جمع مشاوران و نزدیکان آیت‌الله خمینی پیوسته بود.(4)
سولیوان در کتاب خود می‌نویسد شاه در خاطرات خود در «پاسخ به تاریخ» می‌گوید در ملاقات‌هایی که با سولیوان ترتیب داده شده بود هر بار که من سولیوان را ملاقات می‌کردم و از او می‌خواستم نظر رسمی دولت آمریکا را راجع به اوضاع ایران جویا شود می‌گفت با واشنگتن تماس خواهد گرفت ولی وقتی در ملاقات‌های بعدی از او سوال می‌کردم نتیجه تماس او چه بوده است، سری تکان می‌داد و می‌گفت هیچ دستور تازه‌ای نرسیده است.(5)
سولیوان به نظر شاه، دیپلمات مودب و موقری بود که همیشه نگران مسائل و مشکلات ایران بود و در کار خود جدی به نظر می‌رسید. او چند بار در هفته به دیدن شاه می‌آمد ولی گزارشات او به واشنگتن غالبا بی‌جواب می‌ماند و پاسخ او به پرسش‌های وی در این زمینه این بود که دستور تازه‌ای دریافت نکرده‌ام. بدین ترتیب شاه مبتنی بر نگاه توهم توطئه‌ای که داشت، بر این باور بود شتاب تحولات انقلابی در ایران به حدی است که آمریکایی‌ها را به سکوت تشویق می‌کرد، سکوتی معنادار که منتظر نتایج انقلاب مردم ایران علیه شاه وقت بود.(6)
همچنین سولیوان خود در قسمتی از خاطراتش به این امر اشاره دارد که گزارش‌هایی را که تهیه و برای مقامات مسؤول در واشنگتن می‌فرستاده با واکنش‌های بعضا متفاوت و متناقضی همراه بوده است. به عبارت دیگر وی بر این مساله صحه می‌گذارد که گزارش‌هایش بین مقامات واشنگتن آشفتگی و سردرگمی پدید می‌آورده است و آنها به دلیل عدم درک مناسب از تحولات انقلابی در ایران، توان اتخاذ رویکردی واحد و منسجم را تا حدودی از دست داده بودند. وی در نهایت می‌گوید: هر چه بود من نتوانستم با آن گزارش خود هیچ یک از مقامات مسؤول واشنگتن را به رویکردی مناسب وادار کنم. با وجود این سیر سریع حوادث و گزارش‌هایی که از واشنگتن دریافت می‌کردم این امید را در من زنده نگه می‌داشت که بزودی یک بررسی جدی درباره سیاست آمریکا در ایران به عمل خواهد آمد و دستورالعمل‌های تازه‌ای در این زمینه دریافت خواهم داشت. اما این انتظار هم بیهوده بود و نه پاسخی از گزارش خود دریافت کردم و نه دستورالعملی درباره سیاست آینده آمریکا در قبال ایران به من ابلاغ شد.
نتیجه‌گیری
قطعا کمتر می‌توان از خاطراتی که پس از پیروزی انقلاب توسط غربی‌ها نگاشته شده است، سخنی علیه سیاست‌های آمریکا علیه ملت انقلابی ایران استخراج کرد. همچنان که در مطالب بیان‌شده به هیچ عنوان همراهی و پشتیبانی آمریکا از اقدامات سرکوبگرانه شاه علیه انقلابیون پیدا نیست. اما به شکلی ایجابی از لابه‌لای این خاطرات می‌توان به عظمت انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی پی برد. آنچنان که حتی سولیوان نیز از عظمت رهبر کبیر و معمار بزرگ انقلاب سخن به میان می‌آورد.
---------------------------------
پی‌نوشت
1- ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته 1361، چاپ سوم، 144-143
2-همان، 145-144
3- همان، 142
4- همان، 143
5- تاکید بر این نکات در حالی است که در ایالات متحده به طور پیاپی درباره ایران تصمیم‌های جدید اتخاذ می‌شد و ایالات متحده تا آخرین لحظه از حمایت شاه فروگذار نبود.
6- شاه در آخرین اثر خود که پس از انقلاب نگارش یافت تلاش کرد انقلاب اسلامی را در قامت یک توطئه به تصویر بکشد. برای مطالعه در این زمینه رجوع کنید به: محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات زریاب، 1371
 


Page Generated in 0/0056 sec