printlogo


کد خبر: 160296تاریخ: 1395/4/22 00:00
با من سخن بگو گوهرشاد
تور آتاتورک!

حسین قدیانی: لعنت خدا بر آن «میرپنج» که خیال می‌کرد اگر نام خانوادگی خود را به «پهلوی» تغییر دهد باکلاس می‌شود! مثلا! یک سفر رفت به یکی از این کشورهای همسایه که این روزها هیچ اوضاع امن و امانی ندارد! من حالا اسمش را نبرم! الغرض! رهاورد شوم آن سفر شد «کشف حجاب»! باور نمی‌کنم هیچ مسافری بدین سیاهی ارمغانی آورده باشد که آن قلدر برای مردم سرزمین خود آورد! چه تلخ است طعم بعضی از این روزهای سررسید! این خاطره‌ها را صاحب‌نفسی باید برای ما بنویسد! مادربزرگ نباید از خانه بیرون می‌رفت، چون رضاخان قزاق توهم زده بود که دین مانع پیشرفت است! و حجاب مانع پیشرفت زن! بربریت پهلوی! بدتر از جاهلیت قاجاری! واقعا چه کسانی بر ما حکومت می‌کردند؟! و ما به چه کسانی باید «شاه» می‌گفتیم؟! مردک، چیز یاد گرفته بود! کاش اما این فقط یک توهمی بود در فلان گوشه از مغزش! آنجا که مادربزرگ وقتی به سبب کاری، مجبور می‌شد از خانه بیرون بیاید، عمال او چادرش را می‌کشیدند و حتی بدتر، کتکش می‌زدند! به همین راحتی! اما نه به همین راحتی! جنگ بود! جهانی‌ترین جنگ همه تاریخ! که هنوز هم ادامه دارد! و هنوز هم زن، بزرگ‌ترین قربانی این جنگ است! و هنوز هم درد می‌کند پر چادر عزیز از تازیانه آن تاریخ تلخی که رضاخان میرپنج برای زنان این دیار رقم زد! جنگ قنداق وحشی اسلحه با پهلوی نحیف مادربزرگ! چه جنگ نابرابری! سایه چکمه بر سر چادر! قحطی غیرت! جولان قلدری! زن اگر می‌خواهد در جامعه باشد، باید حجاب نداشته باشد! عصر پستونشینی بانوان! دوره‌ای که عفاف و زن، هر دو با هم لکنت زبان گرفتند! زمانه کشف حجاب! حوای آدم کجا بود؟! بنی‌آدم به کجا می‌رفت؟! مادری اگر می‌خواست بچه‌ای به دنیا بیاورد، باید چادرش را برمی‌داشت! این یک دستور بود! برمی‌داشتند! کتک می‌زدند! فرعون لااقل کاری با آسیه محجبه نداشت! چه شاه بدی بود رضاخان! چه سفر بدی بود آن سفر! چه رنج دورانی برده‌ایم ما! با من سخن بگو گوهرشاد! یکی باید این روضه 2 کلمه‌ای کشف حجاب را باز کند! شاهی که دشمن حجاب زنان سرزمین خود بود! و به جرم حجاب، مادران ایرانی ما را کتک می‌زد! می‌کشت! «خون دل‌ها خورده‌ایم» مال همین فراز از تاریخ است! تور آتاتورک! حجاب ممنوع! ممنوع، چون اعلی‌حضرت به فلان‌جا سفر کرده! و باید زنان محجبه سرکوب شوند! سرکوب شوند، چون عالیجناب از فلان جا برگشته! با من سخن بگو گوهرشاد! از زخم‌هایی که خورده‌ای! از زخم‌هایی که هنوز جایش بر در و دیوار مسجد هست! از دیروز! از سالروز کشف حجاب! کشف حجاب! نه! این 2 کلمه بیانگر سطح ماجرا هم نیست! چادر! یکی باید این روضه را باز کند! همان چادری که ایام کودکی، تکیه درست می‌کردیم! راستی که با چادر مادران‌مان، چه راحت و جمع و جور، هیأت می‌زدیم! زمان آن ملعون اما چادر جرم بود! و حجاب جرم بود! و هیأت جرم بود! و تکیه جرم بود! و «یا زینب» را باید آنقدر آرام می‌گفتی و آنقدر به تنهایی، که صدای هیچ شاهی در نیاید! هیچ شاه پدری! و هیچ شاه پسری! با من سخن بگو گوهرشاد! می‌ترسم تاریخ را فراموش کنم! تیر 1314! تیرباران مردم! مردم معترض به کشف حجاب! سرکوب خونین! آنهم در جوار حرم امام رضا علیه‌السلام!
80 سال پیش! 20 سال کمتر از یک قرن! باید یادت بیاید مادربزرگ! خیلی دور نیست عصر تاریک به خاک و خون نشاندن چادر! نبرد نابرابر گلوله و گل‌های سرخ چادر عزیز! خون دل چادرنماز! حکومتی که برای زن، حق همسری آدم قائل نبود! با من سخن بگو گوهرشاد!


Page Generated in 0/0063 sec