printlogo


کد خبر: 160662تاریخ: 1395/4/28 00:00
قدرت راهبردی جهان اسلام و نقش یمن
چرا به یمن حمله شد؟!

احسان  کرمی: در سده‌های ابتدایی ظهور اسلام، ایران یکی از 2 امپراتوری‌ عصر، به دلیل ضعف‌ در ساختارهای داخلی و فسادهای مذهبی، اقتصادی و سیاسی در سلسله‌نبردهایی مقهور سپاه مسلمانان شده و فرومی‌پاشد. پس از نابودی امپراتوری ایران، امپراتوری روم نیز در پی شکست‌هایی از مسلمانان بخش‌هایی از قلمرو خود را از دست می‌دهد و منطقه شامات که نقطه تلاقی همیشگی 2 امپراتوری ایران و روم بوده، به تسخیر مسلمانان درمی‌آید. در آن زمان منطقه شامات منطقه‌ای راهبردی بوده چراکه دروازه ورود به اروپا و آفریقا محسوب می‌شده است. تسخیر شامات موجب نفوذ بیش از پیش اسلام به قاره آفریقا می‌شود و حتی در برهه‌ای از زمان، مسلمانان از شمال آفریقا تا جنوب اروپا یعنی اسپانیا پیش رفته و سرزمین‌های اسلامی را گسترش می‌دهند. روند گسترش اسلام ادامه یافته و از شرق تا جنوب‌شرقی آسیا و شمال‌غربی چین نیز پیش می‌رود.
پس از فروپاشی حکومت عثمانی در ابتدای قرن بیستم، دیگر شاهد حکومتی بزرگ و وسیع در سرزمین‌های اسلامی نیستیم و از قرن بیستم به بعد کشورهای اسلامی با رویکردهای ملی، نژادی و زبانی و با خط‌کشی جغرافیایی کشورهای غربی در قالب کشورهایی کوچک‌تر شکل می‌گیرند. در چندصد سال گذشته به دلیل رشد علمی و تکنیکی اروپا روند مهاجرت به غرب تشدید شده و عده زیادی از مسلمانان به دلایل گوناگون به قاره‌های اروپا، آمریکا و اقیانوسیه مهاجرت کرده و موجب تشکیل اقلیتی تاثیر‌گذار در اروپا و آمریکا شده‌اند. آنچه امروز آمارها نشان می‌دهد پراکندگی مسلمانان در 2 قاره آسیا و آفریقا و جمعیت بیش از یک و نیم میلیاردی آنهاست، به تعبیری مسلمانان یک پنجم جمعیت کره زمین را تشکیل می‌دهند.
آنچه گفته شد تعریضی کوتاه به 2 شاخصه گستردگی سرزمینی و جمعیت مسلمانان بود اما وسعت، اهمیت سرزمینی و جمعیت به تنهایی نمی‌توانند شاخصه قدرت محسوب شوند، آنچه ما در این نگاشته در پی آن هستیم، شرح توانایی راهبردی نهفته در دنیای اسلام و نقش یمن در این قدرت برتر است. نخستین عامل قدرت کشورهای منطقه خاورمیانه قرار گرفتن بخش عمده‌ای از ذخایر انرژی جهان یعنی نفت و گاز در آن است، هرچند معادن و ثروت‌های زیرزمینی فراوانی نیز در این منطقه موجود است. کشورهای مسلمان به صورت بالقوه ثروتمند و دارا هستند و مهم‌تر اینکه «انرژی» که لازمه توسعه و پیشرفت تکنیکی در دنیای کنونی است در اختیار آنهاست. دومین عامل مهم قدرت اینکه منطقه خاورمیانه در واقع چهارراه قاره‌ای دنیاست. هر نوع انتقال و حمل‌ونقل زمینی و خطوط انتقال انرژی مانند نفت و گاز باید از این منطقه عبور کند. در گذشته این نقش بسیار حساس‌تر نیز بوده چراکه حمل‌ونقل دریایی به دلیل ضعف فناوری در ساخت کشتی‌های بزرگ هنوز به وسعت و اهمیت امروز نبوده و لاجرم هر کشوری که این منطقه را در دست داشته دارای قدرت فراوانی بوده است.  اما سومین عامل اهمیت منطقه خاورمیانه و کل دنیای اسلام اینکه امروز بیش از
80 درصد تجارت جهانی از مسیرهای دریایی صورت می‌گیرد که بیش از 85 درصد این آمار‌ از 3 تنگه استراتژیک هرمز، مالاکا و باب‌المندب عبور می‌کند. تنگه هرمز در حوزه سرزمینی آب‌های ایران و امارات عربی متحده قرار گرفته که به دلیل عمق کم آب‌های خلیج‌فارس در طرف اماراتی، مسیر ایران مناسب‌تر است. تنگه باب‌المندب در حوزه آبی یمن و جیبوتی و تنگه مالاکا نیز در حوزه سرزمینی کشورهای مالزی و سنگاپور قرار دارد. در عین حال کانال سوئز که کانالی مهم برای اتصال مسیر دریایی آسیا- اقیانوسیه به اروپا، شمال آفریقا و آمریکاست در اختیار مصر است. به روشنی مشخص است تمام این مسیرها در مرز کشورهای اسلامی قرار گرفته‌اند.
 بخش عمده‌ای از انرژی مورد نیاز جهان از طریق کشورهای غرب آسیا مانند ایران، عربستان، کویت، بحرین و قطر استحصال و از طریق تنگه هرمز صادر می‌شود؛ سپس با عبور از تنگه مالاکا به شرق آسیا یا با عبور از خلیج عدن، تنگه باب‌المندب، دریای‌سرخ و آبراهه سوئز به اروپا و آمریکا صادر می‌شود. از سوی دیگر تمام محصولات تکنولوژیک، غذایی، دارویی و صنعتی کشورهای شرق و غرب عالم از جمله چین، ژاپن، کره‌جنوبی، تایوان، سنگاپور و حتی کشورهای اروپایی و آمریکا همگی باید از طریق مرزهای زمینی یا دریایی کشورهای خاورمیانه جابه‌جا شود که تنگه مالاکا و باب‌المندب سهم بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند. به تعبیر دیگر، کشورهای مسلمان علاوه بر دارا بودن ذخایر فراوان انرژی، مهم‌ترین شاهراه‌های زمینی و دریایی بین‌المللی را نیز در اختیار دارند، شاهراه‌هایی که می‌توانند تعیین‌کننده جریان انتقال انرژی و تجارت بین‌المللی و به معنای دیگر تعیین‌کننده قدرت بلامنازع جهانی باشند. با آنچه عنوان شد کشورهای اسلامی به طور کلی و کشورهای خاورمیانه به طور خاص در صورت اتحاد به راحتی می‌توانند کل جریان تجارت و انرژی جهان را اداره کنند.
غرب پس از پایان دوران استعمار کهن و اشغال مستقیم کشورها، امروز سیاست وابستگی و نفوذ در ارکان حکومتی کشورهای دیگر را در دستور کار قرار داده و دوران استعمار جدید را آغاز کرده است و در همین راستا در پی تبدیل کشورهای بزرگ خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر است تا در صورت لزوم بتواند به راحتی با ایجاد تفرقه میان آنها یا حمله نظامی، مقاومت در برابر هژمونی غرب را در هم شکند. در واقع طرح خاورمیانه جدید آمریکا را می‌توان طرحی در جهت مبارزه با خودآگاهی و قدرت‌گیری مسلمانان دانست. غرب دریافته در صورت بیداری مردم منطقه و حذف عوامل تفرقه، کشورها به زندگی مسالمت‌آمیز باهم پرداخته، قدرت خود را توسعه داده و دیگر نمی‌توان این قدرت را خنثی کرد. عامل این بیداری و خودباوری و تسریع روند آن نیز انقلاب اسلامی ایران است.
عامل بسیاری از درگیری‌های منطقه، سرسپردگی برخی حکام منطقه و ناآگاهی مردم از توطئه بزرگ غرب است؛ در همین حال غرب و پیروان منطقه‌ای آن با طرح موضوعاتی چون «توهم توطئه» نظریه‌‌پردازان و آگاهان به امور را به انزوا کشانده یا مورد تعقیب قرار می‌دهند؛ این انزوا توسط مردم متاثر از تبلیغات رسانه‌های غربی نیز بیشتر تشدید می‌شود. سیاست اجازه به عربستان سعودی برای تبلیغ وهابیت و سلفی‌گری در تمام جهان و منطقه و جلوگیری از تبلیغ تشیع را نیز می‌توان در همین راستا تفسیر کرد چراکه تشیع مذهبی متفکر، سازگار و در پی صلح و بیداری است اما وهابیت در خود تخم تفرقه، کینه و درگیری را دارد، تفکری که به راحتی می‌توان از آن طالبان، النصره و داعش را متولد کرد.
در منطقه، اسرائیل نماد قدرت و هژمونی غرب است و چنانچه این نماد بشکند تمام دنیای غرب با افول قدرت روبه‌رو خواهد شد؛ اسرائیل دقیقا عاملی برای دوپاره شدن جغرافیای کشورهای اسلامی در منطقه شامات است. صرف وجود اسرائیل موجبات عدم اتحاد و واگرایی مسلمانان است و تلاش غرب برای برتری مطلق اسرائیل در حوزه فناوری، اقتصاد و سیاست به همین دلیل است.
کشورهای مسلمان در حوزه اندیشه و تفکر دچار خلأ بزرگی هستند که اجازه نداده پایه‌های طرح‌ریزی نظام اقتصادی و سیاسی درونزا در آنها شکل بگیرد؛ استفاده از نرم‌افزار فکری غربی نیز در نهایت منتهی به هژمونی و قدرت همیشگی غرب شده است. فرقه‌گرایی، نژادپرستی و تکیه بر اختلافات مذهبی، کشورهای منطقه را در حالت اجتماعی ویژه‌ای قرار داده که روند پیشرفت و توسعه درونزا را متوقف کرده است. در این میان مقاومت سیاسی، اقتصادی و نظامی و همچنین فکری و اجتماعی ایران، برافراشته کردن پرچم اتحاد و برادری میان شیعه و سنی و کمک به جریان‌های مقاومت شیعه و سنی منطقه، خطری بزرگ برای هژمونی غرب و اسرائیل شده است.
در این اثنا ایران طرحی برای انتقال انرژی از طریق لوله‌های زمینی به عراق، سوریه و ترکیه و سپس به اروپا مطرح می‌کند و همچنین مسیری نیز از طریق پاکستان و افغانستان برای انتقال انرژی به هند، چین و شرق آسیا گشوده می‌شود. این طرح انتقال انرژی، بسیاری از کشورها را از انرژی ایران برخوردار کرده و علاوه بر آن کشورهایی را که خط لوله از آنها عبور می‌کند با بهره‌گیری از انرژی ارزان در مسیر پیشرفت قرار می‌دهد؛ همچنین کشورهایی را که انرژی از آنها ترانزیت می‌شود صاحب عایدات ارزی ترانزیت انرژی خواهد کرد. این طرح برای غرب بویژه آمریکا قابل قبول نیست و قدرت بیش از پیش ایران را در پی خواهد داشت به همین علت غرب بویژه آمریکا برای نابودی این طرح، کل منطقه را درگیر جنگ کرده‌ است.
هر چند ایران تفکری سلطه‌گر ندارد اما عدالت چیزی نیست که مورد قبول غرب باشد، بنیاد سرمایه‌‌داری و صهیونیسم جهانی بر ویژه‌خواری استوار است و دلیل کودتا، جنگ و تلاش برای استحاله حکومت ایران، همین است. ایجاد محور مقاومت هر روز منطقه را به سویی پیش می‌برد که مورد پذیرش غرب نیست. آنچه روشن است اینکه اگر ایران بتواند روند بیداری در منطقه را تسریع و راهی برای همگرایی بیشتر کشورهای مسلمان بیابد به آرامی شاهد افول قدرت غرب، آرامش در منطقه و قدرت روزافزون مسلمانان خواهیم بود.
نقش یمن در این میان چیست؟
یمن کشوری در جنوب خاورمیانه است که بر تنگه باب‌المندب و دریای سرخ اشراف کامل دارد. این کشور دارای 23 میلیون نفر جمعیت است که از این رقم حدود
40 درصد یعنی 9 میلیون نفر را شیعیان تشکیل می‌دهند، همچنین این کشور
527 هزار کیلومتر مربع وسعت داشته و به اقیانوس هند و خلیج عدن نیز دسترسی دارد. عمده شیعیان یمن در مناطق کوهستانی شمال یمن برای سال‌ها در محاصره، سختی و فقر به سر برده و صاحب نفوذ کافی در ارکان تصمیم‌گیری نبوده‌اند. اما با شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران به سرعت تفکرات امام‌ خمینی(ره) به این کشور وارد می‌شود و رهبران حوثی یمن روند رشد فکری شیعیان را آغاز می‌کنند. در چند سال گذشته شیعیان یمن تلاش کرده‌اند با مشارکت بیشتر در قدرت، دست اجانب را از کشور خود کوتاه و به استقلال برسند. جریان بیداری مردم یمن به تأسی از انقلاب مردم ایران آغاز شده است، روندی که گمان نمی‌رود به این راحتی متوقف یا به انحراف کشیده شود.
غرب پی‌ برده در صورت پیروزی جنبش مردمی یمن و نفوذ تفکر انقلاب اسلامی در ارکان حکومتی، یمن و ایران ارتباط قوی‌تری باهم برقرار کرده و این مساله به معنای قدرت بیشتر این دو در اداره 2 تنگه مهم بین‌المللی است. به این شکل سیطره تفکر عدالت و استقلال از یک تنگه به 2 تنگه افزایش یافته و توازن قدرت به نفع ایران و مسلمانان تغییر خواهد کرد و غرب شاهد تنگنای بیشتر خود و اسرائیل در منطقه خواهد بود.
سکوت سازمان ملل و غرب در حمله موسوم به «توفان اراده» به سرکردگی عربستان به کشور یمن و رضایت به بحران در عراق و سوریه را می‌توان بخشی از سیاست غرب برای اداره و کنترل دنیا و جریان‌های موثر قدرت دانست. وجود کشورهای مستقل و قدرتمند در منطقه برای قدرت و هژمونی غرب تهدید محسوب می‌شود و لاجرم غرب به هر طرحی که چنین تهدیدی را به چالش بکشد روی خوش نشان خواهد داد. علت تاکید فراوان عربستان و غرب به حاکمیت دولتی باب نظر آنها در یمن همین امر است چراکه دولتی بیدار، با هویت مستقل و همراه ایران به‌راحتی می‌تواند منافع نامشروع آنها را با خطر روبه‌رو کند.
اکنون دلیل دشمنی محورهای عربی- غربی با ایران و یمن آشکار است، این 2 کشور نباید به محوری یکپارچه به مانند ایران و حزب‌الله لبنان یا عراق کنونی تبدیل شوند چراکه خطری بزرگ کیان قدرت غرب را تهدید خواهد کرد. یمن کشوری بسیار مهم است هر چند دارای فقر نسبی در دیگر شاخصه‌های قدرت مانند منابع زیرزمینی و روزمینی، جمعیت و کشاورزی است اما اهمیت جغرافیایی و دریایی آن بسیار حائز توجه است. در نظر غرب یمن به هیچ‌وجه نباید از حیطه اختیار و قدرت عربستان که دست منطقه‌ای آمریکاست خارج شود. توان و تلاش آنها محصور کردن انصارالله و جنبش مردمی یمن در کوه‌های شمال یمن است تا از نفوذ آنها به دریای سرخ و تنگه باب‌المندب جلوگیری کنند.


Page Generated in 0/0081 sec