مالک شیخی*: بچهتر از حالا که بودیم، در دوران دانشگاه، دوستی داشتم به نام «محمدمتین باستانی». شخصیتش همان قدر ثبات داشت که ترکیب «محمد» با «متین». بنا به درخواست خودش، در کلاسهای معارف او را «محمد» و در کلاسهای جامعهشناسی با قسمت دوم نامش، یعنی «متین» صدا میزدیم. شرح ظاهر و پوشش این آدم نیز مانند نامش در محیطهای مختلف متغیر بود. مواردی که مستلزم گذشت زمان بود را هم با حفظ هر دو جنبه رعایت میکرد، مثلاً مدل ریش جالبی داشت، یک تهریش ملایم که ریش قسمتهای چانه کمی بلندتر بود. به نوعی «ریش پروفسوری» همراه با «تهریش». بقول خودش یک ادغام ابداعی از مدرنیته و سنت! باستانی در مواجهه با همه کسانی که به نحوی از انحا موقعیتی بالاتر از او داشتند، آنها را با تکیه کلام و پیشوند «حاجیجان» خطاب میکرد؛ از رئیس حراست دانشگاه گرفته تا مسؤول انجمن اسلامی. با خضوعی که مخصوص خودش بود، گردنی همیشه کج و سری پایین. به گفته خودش، او این همه را از پدرش که جزو رجال بانفوذ شهر بود به ارث میبرد.
محمدمتین در انتخابات سال 88 ستاد «آقای رضایی» را در شهرمان گرفت اما ظهرها پوسترهای «میرحسین» را نصب میکرد و شبها در ضیافتهای شام «کروبی» حاضر میشد! نتیجه انتخابات اما هیچکدام از این سه نفر نشد. با انتخاب آقای «احمدینژاد» ما نیز فارغالتحصیل شدیم. من در مقطع ارشد ادامه تحصیل دادم و تا مدتها از محمدمتین باستانی اطلاعی نداشتم. با گذشت چند ماه از دولت دهم خبر بسیار عجیبی در شهرمان منتشر شد. محمدمتین باستانی با روی کار آمدن دولت جدید به سمت «مشاور مدیرکل ستاد برنامهریزی و هماهنگی توسعه زیرساختهای درونشبکهای غذا و داروی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی» منصوب شده بود. سمتی که فارغ از اهمیت آن، یک خط و نیم تایپش طول میکشید. اینکه مدیرکل برنامهریزی و هماهنگی توسعه زیرساختهای درون شبکهای آن وزارتخانه دقیقا کارش چیست شاید به ما ربطی ندارد. اینکه برنامهریزی، هماهنگی، توسعه زیرساختها و درون شبکه چیست هم ربطی به ما ندارد اما اینکه باستانی با «لیسانس آیندهپژوهی» بهعنوان مشاور این قطار کلمات، چه نقشی میتوانست در آن وزارتخانه ایفا کند، جای سوال بود. گذشت تا بعد از سالهایی که از او بیخبر بودم، خیلی اتفاقی او را در مرکز شهر، پشت چراغ قرمز داخل یک خودروی زانتیای مشکی دیدم. خنکای نسیم کولری که از لای شیشه ماشین کناری به صورتم خورد توجهم را به سرنشین ماشین جلب کرد. همان بوی عطر مخصوص خودش را میداد با این تفاوت که عطر عربی به عطر فرانسوی تبدیل شده بود. ته ریشش، به ریش پروفسوری غالب شده بود و یقه دیپلماتش(همان یقه آخوندی قدیم) را تا آخرین دکمه بسته بود. رانندهاش عینک دودی زده بود و من نیز همچنان روی موتوسیکلتی که از پدرم ارث برده بودم در گرمای داغ خرداد مشغول امتحانات کارشناسی ارشد بودم.
حول و حوش انتخابات 92، در یک موسسه خصوصی تدریس میکردم. یک شب در ایام انتخابات محمدمتین را در یکی از ستادهای «آقای قالیباف» دیدم. خبری از زانتیا و راننده خصوصی نبود. کت شلوار و یقه دیپلماتش را هم در آورده بود. وقتی سوار موتورش شد با کمی دقت تشخیص دادم باید خودش باشد. روی نورگیر موتور اما عکس «آقای ولایتی» را زده بود! سال 92 انتخابات برگزار شد. نه قالیباف و نه ولایتی هیچ کدام رئیسجمهور نشدند و «آقای روحانی» بر این مسند نشست. من هم دکترا قبول شدم و برای استخدام در وزارت صنعت به مصاحبه دعوت شدم اما روز مصاحبه، فرد مصاحبهکننده، مرا با تکیه کلام آشنایی صدا زد:
- خب «حاجیجان» دیگه ما رو هم نمیشناسی؟
با کمال تعجب محمدمتین باستانی را در میزگرد مصاحبه دیدم. ریش پروفسوریاش بر تهریش غالب شده بود. یقه دیپلمات یک دکمه باز شده بود اما تسبیح دانهریز و انگشتر همچنان باقی بود. اینکه چطور باستانی با لیسانس میخواست از من که دکترا داشتم مصاحبه کند خیلی مهم نبود. مهم این بود که او حالا شده بود «مدیرکل دایره گزینش واحد توسعه ساختارهای برونشبکهای منابع انسانی صنف مواد غذایی وزارت صنعت، معدن و تجارت». غیر از تغییر در نام وزارتخانهها، تغییر شغلی او از «زیرساختارها» به «ساختارها» رسیده بود و از «درون شبکه» به «برون شبکه». این را روی کارت ویزیتش که در آخر مصاحبه به من داد نوشته بود. غیر از این دو مورد تغییر محسوسی در شغلش ایجاد نشده بود!
بعدها در جامعه آدمهای زیادی دیدم که نامشان «محمدمتین» نبود اما شباهت زیادی به او داشتند که همگی در چند فاکتور مشترک بودند. با این تفاسیر تصمیم گرفتم تز دکترای خودم را طی یک تحقیق علمی به ارائه مدلی از این نوع آدمها بپردازم. آدمهایی که در هر زمان و مکانی بر منصبهای «یک خطی جعلی» منصوبند. مکتب «حاجی جانیسم» یا قانون بقای پست شغلی.
لازم به ذکر است این مدل تا الان برای آقایان تهیه شده و در فرصتهای بعدی برای بانوان محترمه نیز محقق خواهد شد.
الف- اولین موضوعی که در این مدل باید توجه داشته باشید رعایت تکیه کلام «حاجی جان یا حاج آقا» است. حق و ناحق هرکسی که بالاتر از شماست چه به لحاظ موقعیت چه به لحاظ شأن، حتی اگر خانه خدا را در تلویزیون هم ندیده باشد باید او را «حاجیجان یا حاج آقا» صدا بزنید. این فاکتور تنها شناسه خاص «مکتب حاجی جان» است.
ب- فراخور مخاطبان، در صحبتهای خود از کلمات لاتین و عربی استفاده کنید. چنانچه جلسه با حضور مسؤولان بالادست شما بود از کلمات عربی و اگر جلسه شامل افراد زیردست شما بود کلمات لاتین را استفاده کنید. کلیدواژههایی شامل:
1- عربی:
علی الدوام؛ ضرس قاطع؛ مع ذلک؛ در این باب.
2- لاتین:
detail, general, highlight default ,deadline
پ- در مکالمات تلفنی خود سعی کنید در ابتدای مکالمه به جای احوالپرسی مدام «یا الله، یا الله» بگویید و در خداحافظی این تکیه کلامها را استفاده کنید:
- خدا شما رو برای مسلمین حفظ کنه.... ایدکم الله... توفیقی شد در محضرتون تلمذ کردیم... فیض بردیم و...
ت- ته ریش همراه ریش پروفسوری: این مولفه به نوعی است که با ظرافت خاصی باید رعایت شود، چرا که این آرایش اولین فاکتور در تصویرسازی شما خواهد بود. چنانچه ته ریش به ریش بلند تبدیل شود بلافاصله برچسب «حزباللهی» بر شما زده میشود که قاعدتاً با این حساب پیشرفت خاصی برای شما در دستگاههای دولتی حاصل نخواهد شد مضاف بر اینکه به افراطی بودن نیز محکوم میشوید. از طرفی اگر ریش را با تیغ بزنید به ملحد بودن محکوم خواهید شد. در «حاجی جانیسم» ته ریش با یک لایه ریش پروفسوری نکتهایست که برای هر دو طیف سیاسی کشور مقبول است.
ث- یقه دیپلمات: پیراهن یقه دیپلمات تنها پوشش این مکتب است. ترجیحاً در جلسات «بالادست» دکمه انتهایی موسوم به «دکمه تقوا» باید حتما بسته باشد و در جلسات «پاییندست» میتواند حتی تا 2 دکمه هم باز باشد.
ج- استفاده از تسبیح دانهریز 30 دانهای: در این باره چنانچه تسبیح دانهدرشت انتخاب شود شما به لمپن بودن ملقب خواهید شد و چنانچه تسبیح دانهریز و صدتایی باشد برچسب «حزباللهی» به شما زده میشود که آسیبهای هر کدام در بالا اشاره شد.
لازم به ذکر است در مکتب حاجی جانیسم محدودیتهای اخلاقی دست و پاگیری برای دخل و خرجهای مالی نیز وجود ندارد.
تذکر نوشت: آنچه ریشه دین را میخشکاند نه کفر است نه الحاد، تزویر است، تزویر!
همه اسامی، عناوین و پستهای شغلی این متن ساخته ذهن نویسنده است و در عالم واقعیت وجود ندارد.
*دانشجوی دکترای مدیریت فرهنگی