printlogo


کد خبر: 161043تاریخ: 1395/5/4 00:00
سیاستمداران همچنان دروغ می‌گویند!

استاد دانشگاه و نظریه‌پرداز مشهور روابط بین‌الملل در کتابی به تشریح دلایل دروغگویی سیاستمداران در موضوعات سیاست خارجی به مردم کشورهای خودشان پرداخته است. اینکه «جورج دبلیوبوش»، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا و اعضای کابینه‌اش افکار عمومی را در سال 2003 درباره سلاح‌های کشتار جمعی «صدام»، دیکتاتور سابق عراق جهت توجیه حمله به این کشور فریب دادند، اکنون در سایه اسناد و مدارک بین‌المللی واقعیتی است که در آن تردیدی باقی نیست. شاید در اینکه رهبران سیاسی بسیاری کشورهای دیگر هم برای توجیه سیاست‌های‌شان، بویژه در عرصه سیاست خارجی به «دروغگویی» متوسل می‌شوند نیز کمتر محل شک باشد. با وجود این، موضوع دلایل دروغگویی نخبگان سیاسی، به‌رغم جاذبه‌هایی که در میان عموم دارد، مساله‌ای است که در ادبیات علمی کمتر به آن پرداخته و کمتر تبیین شده است. کتابی که در سال‌های اخیر «جان مرشایمر»، استاد دانشگاه شیکاگو و نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل با عنوان «چرا سیاستمداران دروغ می‌گویند؟» به چاپ رسانده را باید نخستین گام برای تبیین این مساله تلقی کرد.   به گزارش فارس، «مرشایمر» در این کتاب - که خلاصه مهم‌ترین بخش‌های آن در زیر آورده خواهد شد- تلاش می‌کند با تقسیم‌بندی گونه‌های مختلف دروغ‌پردازی‌های رهبران کشورهای جهان و شاهد آوردن از نمونه‌های تاریخی، الگویی نظری برای توصیف، تبیین و پیش‌بینی دروغ‌های راهبردی نخبگان سیاسی و دلایل آنها ارائه کند.   هسته اصلی بحث «مرشایمر» (که به گفته خودش در نگاه اول ممکن است قدری عجیب به نظر برسد) را این اصل تشکیل می‌دهد که نخبگان سیاسی معمولاً در مناسباتی که با دیپلمات‌ها و هم‌سلفان‌شان در سایر کشورها دارند کمتر احتمال دارد به دروغ متوسل شوند تا زمانی که طرف حساب‌شان مردم کشور خودشان است. از آن‌رو که امروز سالگرد حصول توافقی است که بسیاری از وعده‌های مطروحه درباره آن به جامعه ایرانی که از سوی مدافعانش مطرح می‌شد، واقعیت نیافته است، شاید رجوع به این دیدگاه مرشایمر قابل توجه باشد. این بحث طبعا یک بحث علمی است و صاحب‌نظران ممکن است پاره‌ای از انگاره‌های مطرح شده در آن را نپذیرند اما این امر خود می‌تواند گشایش بحث را از پی داشته باشد. مرشایمر بارزترین مثال برای اصل گفته شده در بالا را رفتار سیاستمداران 2 کشور آمریکا و عراق، قبل از جنگ سال 2003 می‌داند:  در حالی که اظهارات «صدام» خطاب به مجامع بین‌المللی درباره اینکه عراق فاقد سلاح‌های کشتار جمعی است کاملاً منطبق بر واقعیت بود، «جورج دبلیو‌بوش»، دست‌کم در 4 مورد مردم کشور خودش را فریب داد. (دولت بوش ادعا کرد که با قطعیت کامل، اطلاع دارد که صدام سلاح‌های کشتار جمعی دارد؛ و اینکه شواهدی قطعی در اختیار دارد مبنی بر اینکه صدام با اسامه بن‌لادن متحد است؛ مقامات وقت کاخ سفید همچنین اظهاراتی بیان کردند که به تلویح ادعا می‌کرد صدام بخشی از مسؤولیت حملات
11 سپتامبر را به عهده گرفته؛ و در نهایت واشنگتن در زمانی که تصمیم حمله به عراق کاملاً گرفته شده بود کماکان ادعا ‌می‌کرد که هنوز به مسیر حل دیپلماتیک اختلافات با عراق متعهد است.) بنابراین 2 اصلی که «مرشایمر» به آنها دست یافته عبارتند از: سیاستمداران، اغلب به کشورهای دیگر دروغ نمی‌گویند، در حالی که بیشتر متمایل هستند که به مردم کشور خودشان دروغ بگویند. اصل منتج از این دو مورد این است که دروغگویی در مسائل سیاست خارجی، رواج بیشتری دارد تا موضوعاتی که سیاست داخلی را در بر می‌گیرد. «مرشایمر» البته معتقد نیست که دروغگویی سیاستمداران، همیشه با هدف کسب منفعت شخصی یا با نیت‌های نادرست انجام می‌شود، بلکه این عمل، حتی در مواقعی که محاسبات سیاستمدار نادرست است و تبعات فاجعه‌آمیز به بار می‌آورد، ممکن است انگیزه‌هایی کاملاً وطن‌دوستانه و در راستای منافع ملی داشته باشد. به‌‌رغم این، او معتقد است که «دروغگویی به طور کلی بر افراد و جامعه‌ای که آنها در آن زندگی می‌کنند اثرات فسادآوری بر جای می‌گذارد... بنابراین، عاقلانه است که دروغگویی در کشور، تقبیح شده و از آن جلوگیری شود». از نظر این نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، یک تبیین ساده برای این نگرش‌های متفاوت در برابر دروغگویی در عرصه‌های داخلی و خارجی این است که دولت‌ها در نظام بین‌المللی «آنارشیک»، بدون هیچ قدرت قاهره مرکزی فعالیت می‌کنند، لذا کشوری که هدف تهدید جدی واقع ‌شود نمی‌تواند شکایتش را به یک مرجع بالاتر واقعی ارائه دهد. به تعبیر مرشایمر، «در جهان بی‌رحم سیاست بین‌المللی، هیچ شماره تماس اورژانس وجود ندارد که وقتی کشوری به مشکل دچار می‌شود با آن تماس بگیرد، و حتی اگر چنین شماره‌ای هم وجود داشته باشد، کسی در آن طرف خط نیست که به تلفن جواب بدهد».(ص 17) «بر همین اساس، سیاستمداران می‌دانند که کشورها در جهانی زندگی می‌کنند که خودشان باید گلیم‌شان را از آب بیرون بکشند و هر کاری که لازم است را برای امنیت خودشان انجام بدهند؛ اگر برای این کار دروغگویی و تقلب لازم است، باید آستین‌ها را بالا زد».(ص19) اما آنچه دروغگویی سیاستمداران به مردم کشور خودشان را برای آنها توجیه‌پذیر می‌کند این است که بر خلاف نظام بین‌المللی، ساختار دولت، سلسله‌مراتبی است، نه آنارشیک. در دولتی با نظم مناسب، معمولاً یک مرجع بالاتر به نام دولت موجود است که افراد می‌توانند برای احقاق حق به آن مراجعه کنند. نتیجه اینکه، جنس انگیزه‌های تقلب و دروغگویی که هنگام تعامل دولت‌ها با یکدیگر وجود دارد با انگیزه‌هایی که هنگام تعامل افراد در داخل دولت وجود دارد، یکی نیست. از سخن بالا پیداست که «مرشایمر»، موارد دروغگویی را تنها منحصر به داخل دولت‌ها نمی‌داند و معتقد است که دروغگویی در بین دولت‌های کشورهای مختلف نیز هر چند کم‌‌بسامدتر است، اما اتفاق می‌افتد. «مرشایمر» می‌نویسد: «من در بحث دروغگویی بین دولت‌ها به شرح موارد متعددی می‌پردازم که در آنها رهبر یک کشور به کشور دیگر دروغ گفته است. خواندن این فصل ممکن است باعث ایجاد این برداشت بشود که دروغگویی بین دولت‌ها رفتاری مرسوم در بین دولتمردان و دیپلمات‌ها است. اما، من این مواردی که ذکر کرده‌ام را به سختی یافته‌ام، ضمن اینکه این فصل، دربردارنده تقریباً تمام مواردی است که من توانستم پیدا کنم. آنچه باعث تعجب ویژه من شد این بود که یافتن شواهد مربوط به بلوف‌زنی دولت‌ها در موقعیت‌های چانه‌زنی تا چه حد دشوار بود. واقعیت این است که سیاستمداران بیشتر احتمال دارد به مردم خودشان دروغ بگویند تا به کشورهای رقیب‌شان».(ص25) اما از دید «مرشایمر»، دروغ‌های دولت‌های کشورها به یکدیگر هرگز به اندازه فریبکاری‌های سیاستمداران در برابر مردم خودشان، آثار زیانبار ندارند. او در این‌باره می‌نویسد: «اینگونه دروغ‌ها، نسبت به دروغ‌هایی که سیاستمداران به کشورهای دیگر می‌گویند بیشتر احتمال دارد که نتایج معکوس به بار بیاورند و موقعیت راهبردی یک کشور را دچار لطمه بکنند. علاوه بر این، آنها بیشتر احتمال دارد که زندگی سیاسی و اجتماعی را فاسد کنند که این می‌تواند تبعات زیان‌بار زیادی برای زندگی روزمره داشته باشد».(ص25) نویسنده در بخش‌های دیگر کتاب، به طور مفصل‌تر، این موضوع را تشریح کرده است. وی می‌نویسد: «گفتن این دروغ‌ها، خطرات بالقوه‌ای دارند که بسیار نگران‌کننده هستند. به طور اخص، این احتمال وجود دارد که دروغگویی درباره مسائل مرتبط با سیاست خارجی بر زندگی روزانه در داخل مرزهای یک کشور، اثراتی واگیردار به جای بگذارد. به عبارت دیگر، دروغگویی درباره سیاست بین‌المللی به شکلی آشکار- حتی اگر از لحاظ راهبردی عقلانی به نظر برسد- ممکن است به عرصه داخلی کشانده شود و با مشروع نشان دادن و تشویق ناراستی در زندگی روزمره، مشکلات عدیده‌ای ایجاد کند».(ص118)
از دید وی رواج دروغگویی به شهروندان دست‌کم 4 پیامد خطرناک برای زندگی در درون کشوری که با اصول دموکراسی اداره می‌شود، ایجاد می‌کند.
اول اینکه، فرآیند تصمیم‌گیری صحیح برای شهروندان را به هنگام رأی دادن به نامزدهای سیاسی، مختل می‌کند و آن را به بیراهه می‌کشاند، زیرا در چنین فضایی این امکان وجود دارد که رأی‌دهندگان، تصمیمات‌شان را براساس اطلاعات غلط و غیرصادقانه استوار کنند. شهروندی که اصلاً نمی‌تواند حقایق را درباره اعمال یک سیاستمدار بداند، چگونه می‌تواند او را درباره آن اعمال، مسؤول بداند؟ به گفته مرشایمر، «دموکراسی‌ها هنگامی بهترین عملکرد را خواهند داشت که بازاری متشکل از ایده‌های کارآمد باشد، و این هنگامی امکان‌پذیر است که شهروندان، اطلاعات موثق در اختیار داشته باشند و سطوح بالایی از شفافیت و صداقت وجود داشته باشد».
دوم، دروغگویی مقام‌های دولتی- به یکدیگر یا به مردم- می‌تواند فرآیند سیاست‌گذاری را مختل کند. دلیل اصلی در اینجا این است که در دنیای مبتنی بر فریبکاری، هزینه‌های اقدام و عمل بالا است، زیرا سیاستمداران نمی‌توانند به هم اعتماد کنند و لازم است وقت و منابع زیادی را برای راستی‌آزمایی دقیق بودن یا نبودن اطلاعاتی که در اختیار دارند، مصرف کنند. ضمن اینکه حتی با صرف چنین منابعی، سیاستمداران هنوز نخواهند توانست همه واقعیت‌ها را صحیح درک کنند، زیرا در هر زمان، امکان اینکه تصمیمات آنها بر اطلاعات غلط استوار باشد، وجود دارد.
سوم اینکه، شیوع دروغگویی می‌تواند حاکمیت قانون که هسته زندگی دموکراتیک را تشکیل می‌دهد به خطر بیندازد. نظام قانونی یک کشور برای عملکرد موثر همواره نیازمند وجود درجاتی از اعتماد و صداقت در زندگی عمومی است. «مرشایمر»، به عنوان مثال، در اینجا فرماندار اسبق ایالت ایلینوی را مثال می‌زند که بعد از روی کار آمدن، تمام اعدام‌های ایالت تحت امرش را تعلیق کرد، چون معتقد بود که صدور حکم درباره آنها براساس دروغ و سایر فسادهای رایج در دستگاه قانونی صورت گرفته است.
نکته چهارم اینکه، شیوع دروغگویی در دموکراسی باعث منزوی شدن عموم مردم خواهد شد، تا جایی که آنها اعتمادشان به دولت دموکراتیک را از دست خواهند داد و به سمت تن دادن به نوعی حاکمیت استبدادی گرایش پیدا خواهند کرد.
نتیجه‌گیری
با آنکه سوابق تاریخی نشان می‌دهند که دروغگویی به عنوان عملی شرم‌آور مذموم بوده است، سران برخی از کشورها، کماکان از این ابزار در شرایط مختلف برای توجیه سیاست‌های‌شان استفاده می‌کنند. به‌رغم آنکه ممکن است ابتدا اینطور به نظر برسد که سیاستمداران معمولاً در تعامل با همتایان‌شان از کشورهای دیگر دروغ می‌گویند، آنها معمولاً فریبکاری در برابر مردم خودشان را ترجیح می‌دهند. دروغگویی با سرایت به بدنه سیاست، می‌تواند آثار زیانباری بر جای بگذارد.
 


Page Generated in 0/0067 sec