محمدرضا کردلو: شاید اگر رضا میرکریمی در ماههای اخیر در قدوقواره یک مدیر دولتی خود را با حاشیههای پر رنگتر از متن سینما و فیلمسازی- که پیشه اصلی اوست- درگیر نمیکرد، امروز بیشتر درباره آخرین ساخته او که روی پرده است، سخن به میان میآمد و بیشتر درباره «دختر» حرف زده میشد. بعضی میگویند میرکریمی که «دختر» را با حمایت منطقه آزاد اروند ساخته است، بدش نمیآمد در سینما بیشتر «مدیر» باشد تا «کارگردان». البته این روزها و با استعفا از مدیرعاملی خانه سینما فرصت بیشتری برای فیلمسازی دارد. اگرچه به خاطر مواجهه اخیر برخی سینماگران با اهالی نقد و تاب نیاوردن در برابر انتقادات، اصحاب نقد نیز دست به عصا شدهاند و کمتر نقد مینویسند اما «دختر» واجد ویژگیهای فراوانی است که حتما باید درباره آنها حرف زد. درباره «دختر» خیلی حرفها را میشود زد و از کنار خیلی حرفها باید گذشت. اینکه چرا کارگردانانی مانند میرکریمی نگاه متوازنی به جامعه ندارند و سوژههایشان را از میان لایهای خاص و با نگاهی خاص انتخاب میکنند، نکتهای است که محلی از اعراب ندارد، چرا که کارگردان حق دارد، دوست دارد و اصلا دلش میخواهد سراغ خیلی از سوژهها نرود. البته در جای دیگری جدا از نقد فیلمی خاص از یک کارگردان میتوان از او سوال کرد یا حتی به او معترض شد چرا سوژههای بکر اجتماعی که فقط در ایران اتفاق میافتد و با رویکرد مثبت میتواند مورد پرداخت قرار بگیرد را سانسور میکند و برایش فیلم نمیسازد! اما این موضوع را نباید با نقد فیلم خلط کرد. درباره «دختر» میتوان گفت مانند بیشتر فیلمهای سینمایی در ژانر اجتماعی، با تاخیر ساخته شده است، چرا که فیلمهای اجتماعی باید هشدار دهنده باشند، نه روایتگر. اگر سینمایی ادعای اجتماعی بودن دارد، باید فارغ از آنچه در ادبیات سینمایی به سیاهنمایی موسوم شده، پیش از فراگیر شدن یک آسیب یا خلل اجتماعی درباره آن صحبت کند. با قبول این گزاره «دختر» میتوانست قبل از «امروز» و «یک حبه قند» ساخته شود. این تاخیر البته ناشی از فضای اجتماعی نیز هست، چرا که زمان همه چیز را تغییر میدهد و انگار سعهصدر و تحمل جامعه نیز به مرور و سال به سال بالاخواهد رفت و امکان گفتن و شنیدن در گذر زمان بیشتر فراهم خواهد شد. پس فقط کارگردان مقصر نیست. اگرچه به اعتقاد نگارنده مزیت میرکریمی این است که حداقل در روایت اغراق نکرده و سعی نکرده واقعیت را غیر از آنچه هست نشان دهد. «دختر» روایت ستاره است که تلاش میکند از میان هراسها و واهمههایی که البته معلوم نیست با کدام پیشزمینه، شخصیتش را فراگرفته، جسارت به خرج دهد و دست به تصمیمی مهم بزند. اینکه «برای یک بار هم که شده خودش برای خودش تصمیم بگیرد» و برای دورهمی خداحافظی دوستش پونه- که قرار است از ایران برود- به تهران بیاید. احمد عزیزی پدرستاره که در پالایشگاه آبادان شخصیت مهمی است و در «دوران پرتلاطم تحریم»، «مدیر» خوبی بوده با پیشفرضهای میرکریمی اصلا پدر خوبی نیست. بیمنطق، لجوج و عصبانی که هیچ کس نمیتواند با او حتی همکلام شود، حتی «دخترش». ستاره که سن و سالی دارد و کارشناسی ارشد را هم قبول شده و قرار است ادامه تحصیل هم بدهد، به اجبار پدر فقط در محل کار و زندگی خانوادهاش باید انتخاب رشته کند. اینجای کار کمی شوخی به نظر میرسد. اگرچه برای جفت و جور شدن قصه شاید ایرادی نداشته باشد. از 5/4 میلیون دانشجو که بیش از نیمی از آنان دختر هستند، درصد زیادی برای تحصیل به شهرهای مختلف میروند و حتی سنتیترین خانوادهها، کمتر با این موضوع مشکل پیدا میکنند. شاید از این جهت خانواده عزیزی یک استثنای نامتعارف باشد! احمد عزیزی که نقشش را فرهاد اصلانی بخوبی ایفا کرده است، پدری است که در لایه دیگر، نگران، مواظب و هواخواه دخترش نیز هست. سفر او به تهران برای بازگرداندن ستاره روایتی از این شوریدگی پدرانه است. پدری که هنوز معلوم نیست چرا «عصبانی» است. از ساخت جامعه مدرن میترسد؟ غیرتی است؟ شخصیت نگران دارد؟ و اصلا دلیل مشخص مواجهههای تندش با ستاره چیست؟ او حتی سنتی هم نیست که مانند خیلی از پدرهایی که سینما آنها را «بد» نشان داده است، متهم به «دگم» شود! میرکریمی تلاش میکند در پایان قصه از میان مجادلههای میان عمه ستاره (مریلا زارعی) و احمد، پیشزمینهای را برای این عصبانیت و نگرانی توامان «پدر» شرح دهد اما آنچنان که باید موفق نیست. دختر تصمیم میگیرد و به تهران میآید و در دورهمی کوچک کافهای با دوستانش شرکت میکند. همه چیز خوب پیش میرود. به فرودگاه میآید و میخواهد بازگردد و شاید اگر گردوخاک اهواز و آبادان نبود و پرواز با موفقیت انجام میشد همه چیز خیلی مرتب ادامه پیدا میکرد. او بازمیگشت، پدر هم متوجه غیبتش نمیشد. اما ریزگردها کار بزرگی میکنند. قرار است یک بار برای همیشه تکلیف رابطه میان دختر و پدر مشخص شود. پدر هنوز نمیداند دوران کنترل تمام شده است اما باید بداند. البته ندانستن این موضوع به خاطر نداشتن پیش زمینه درباره شخصیت احمد، برای مخاطب کمی غیرقابل فهم است. «کنترل آزاردهنده است» یا لفظی شبیه این را یکی از دختران در دورهمی به زبان میآورد و البته درباره همین هم میان یک نسل اختلاف است. هرکدام حرفی میزنند و انگار از پس این حرفها اینطور برمیآید که «کنترل» خیلی هم بد نیست. کنترل خوب یا کنترل بد، البته فرقی نمیکند. همه حرف میرکریمی در «دختر» این است که دوران کنترل تمام شده و باید مدیریت کرد. شخصیت پدر
پونه- دوست ستاره- که اتفاقا انسان سالم و موجهی است، شاید استعارهای از همین «مدیریت» است. طبیعی است میرکریمی خود با شخصیتپردازی که برای پدر پونه دارد این گزاره را تقویت نیز میکند. «دختر» اگرچه روایتی درباره ستاره است اما توامان روایتی برای «پدر» نیز هست. پدری که اشتباهاتی داشته است و البته هنوز نمیدانیم این اشتباهات چیست تا پای فرزانه (مریلا زارعی) به میان میآید. فرزانه قرار است آینه گذشته احمد باشد. فرزانه اما احمد را در ماجرای ازدواج ناموفق خود مقصر میداند، چرا که به جای اینکه در کنارش باشد (مدیریتش کند) میخواسته کنترلش کند و این موضوع چون به مستقل بودنش لطمه میزده، با آن مخالفت کرده است. فرزانه به احمد میگوید تو هیچوقت کنار من نبودی! این به این معنی است که موضوع شخصیت احمد به عنوان یک پدر برای ستاره، صرفا شکاف نسلی با او نیست، چرا که پیشتر با خواهر خود که همنسلش هم بوده، درباره تصمیمات زندگی به توافق نرسیده است. فرزانه تلاش میکند با تعمیم ماجرای خود به ستاره، شخصیت احمد را به چالش بکشد. اما واکنش ستاره به مجادله فرزانه با احمد قابل تامل است. ستاره که در میان انتخاب رشتههایش «آبادان» را هم انتخاب کرده است، میگوید: بابا گناه داشت! در واقع ستاره که در سکانسی به پونه گفته بود: «وقتی بچه بودیم همه چیز خوب بود»، از پدرش دفاع میکند. انگار فیلم در دقایق پایانی به این نتیجه میرسد که «پدر»ی که در ابتدا معرفی کرده، زیاد هم واقعی نیست. عبارت «بابا گناه داشت» شاید پاسخ همه تصاویر کج و معوجی است که از «پدر ایرانی» در سینما به نمایش درآورده است. «بابا گناه داشت» یعنی به پدر این اجازه را بدهیم از حق پدرانهاش ولو حداقلی و ولو در کنترل استفاده کند. البته پیشنهاد میرکریمی این نیست. به نظر میرسد پدر آرمانی برای فیلمساز پدر پونه است که موجه و متشخص مینماید. در این میان اشارههای اجتماعی فیلم مانند تعدیل نیرو در شرایط تحریم و نماهای تبلیغاتی که به خاطر اسپانسر فیلم طبیعی به نظر میرسد، نیز جالب است و البته زیاد توی ذوق نمیزند. گنجاندن تصویری از لحظه توافق ظریف در تلویزیون که به نظر سفارشی میآید، هم وصله ناجوری است. شاید همان حرفی که عزیزی در لحظه پخش این تصاویر از تلویزیون به زبان میآورد درستتر است: «تلویزیون رو خاموش کنید». میرکریمی در «دختر» اغراق نمیکند. کارگردان با روایت ناکامی زندگی فرزانه نشان میدهد، راهی که ستاره با رفتار خودسرانه در پیش گرفته و مدل مواجههای که احمد دارد اشتباه است. زندگی امروز فرزانه آیینهای از این اشتباه است. از این جهت ورود میرکریمی دقیق است. معرفی مدل شیوه صحیح تعامل در زندگی پونه- اگرچه شاید در نگاه برخی یک مدل حداقلی است- هم نشان میدهد «دختر» دنبال نق زدن نیست، چرا که جایگزین و راهکار را- ولو حداقلی- ارائه میدهد. درباره «دختر» و میرکریمی باز هم میشود حرف زد. مثلا اینکه «دختر» هم در محتوا و فیلمنامه و هم در ساخت و اجرا به مراتب بهتر از «امروز» پیش برده شده است. بازیها در دختر تحسین برانگیزتر از «امروز» است و در نهایت توجهی که میرکریمی به نهاد «خانواده» دارد، هنوز متعهدانه است.