محمدرضا کردلو: «حاج رجب» جانباز مشهدی که بر اثر برخورد ترکش به صورتش به درجه جانبازی نائل آمده بود، ظهر پنجشنبه 14 مرداد به جمع یاران شهیدش پیوست. به گزارش «وطن امروز»، حاج رجب محمدزاده، نانوای بسیجی بود که در دوران دفاعمقدس و در سال ۱۳۶۶ در منطقه هور عراق، براثر اصابت خمپاره از ناحیه سر و صورت به درجه جانبازی نائل آمد. وی چندی پیش به دلیل مشکلات تنفسی و عفونت ریه در بیمارستان بستری شد و پس از یک دوره درمان، بهبود یافت اما طی چند روز گذشته به دلیل بروز مجدد مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری شد و ظهر پنجشنبه به جمع یاران شهیدش پیوست. بعدازظهر جمعه پس از اقامه نماز توسط آیتالله علمالهدی، پیکر این شهید بزرگوار بر دستان مردم تشییع و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.
***
مرور قصه زندگی «بابا رجب»، مرور زندگی کسی است فراتر از قهرمانها و اسطورههایی که برایشان رمان مینویسند، فیلم میسازند و هزینههای کلان میکنند. کسی که اگرچه درصد «جانباز»یاش را 70 نوشتهاند اما مگر میشود بر جنس جانبازی نانوای ساده مشهدی درصد گذاشت؟
یکی از دریغهای معمول در فقدان قهرمانهایی مثل حاج رجب، این است که میگویند ما اگر پیش از رفتنش او را میشناختیم، چنین و چنان میکردیم اما مگر ماجرای این قهرمان برای این یکی، دو سال است؟! مجروحیت و جانبازی او به نزدیک به 30 سال قبل بازمیگردد، خیلیها اما او را تازه شناختهاند. حتی پس از دیدار با رهبر انقلاب که یکی از آرزوهای دیرینهاش بود، کمتر کسی از مدعیان هنر متعهد سراغش را گرفت تا از 29سال سختی و مقاومت و ایستادگیاش، تابلویی بنگارد، نمایشی خلق کند، آهنگی بسازد یا سینمایی را با یادش متبرک کند!
دریغ و درد که حاج رجب هم بسان همه قهرمانان این کشور آنطور که حقش بود و آنطور که انصاف حکم میکرد، دیده نشد. البته این امیدواری، مانند همه امیدواریهای پیشین وجود دارد که نانوای ساده مشهدی، محور یکی از این وجوه هنری باشد و برایش آثاری بجا خلق شود. اما فقط امیدواری است، چرا که همیشه رسم بر این بوده که هرکس وظیفهاش را گردن دیگری بیندازد.
NGOهای فراوانی در کشورهای اروپایی برای زنده نگه داشتن یاد کشتهشدگان جنگ دوم جهانی وجود دارد. آمار این انجیاوها در جایی مانند فرانسه به 2000 مجموعه مردمی میرسد. در کشورهای مختلف آژیر جنگ در ایام مشخصی برای پاسداشت یاد و خاطره قربانیان جنگ نواخته میشود. حوزههای مختلف هنر متعهدند سالانه بخشهای مهمی از آثار خود را به موضوع جنگ تخصیص دهند و این جریان هنوز فعال است.
در ایران اما با وجود سازمانها و نهادهای متولی که اتفاقا با نامهایی ویژه شهدا و دفاعمقدس سرپا هستند، فعالیتهای ترویجی و تبلیغی موثر به عدد انگشتان دست هم نیست. تا آنجا که رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهدای هفتمتیر و خطاب به مسؤولان بنیاد شهید گفتند: «حالا آقای شهیدی فرمودند که ما در بنیاد شهید داریم کار میکنیم لکن کار فقط این نیست که ما به خانوادههای اینها اظهار احترام کنیم، تعظیم کنیم، تجلیل کنیم؛ نه! حادثه را باید احیا کنید، زنده نگه دارید. باز هم مردم و روحیه انقلابی خود مردم است که این حوادث را زنده نگهداشته است و الا ما یک فیلم درباره این حادثه بزرگ نداریم؛ یک اثر هنری درباره حادثه هفتم تیر نداریم که حقایق را روشن کند، معلوم بشود اینها چه کسانی بودند؟ یک فیلم سینمایی نداریم، یک نمایش تجسمی نداریم، یک رمان خوب نداریم؛ اینها کارهایی است که ما نکردیم و باید بکنیم».
فراتر از این نهادها، کارگردانان و داستاننویسانی که مدعی کار مستقل هستند اما از همه جا غیر از جمهوری اسلامی سفارش میگیرند و سفارشی میسازند هم مورد مواخذه و سوالند. آنها هم در این سالها، حتی فارغ از همه ابعاد دینی، ارزشی، عقیدتی و ملی و میهنی و حتی به قدر یک قصه شنیدنی و با اهمیت هم این موضوعات را مورد اهمیت قرار ندادهاند. یک نانوای ساده مشهدی مانند حاج رجب، در هیچکدام از اولویتها نیست انگار. حاج رجب که همه فرهنگ و هویت و معنای مجسم عزت است، آیا سزاوار بودجهای در خور برای ساخت یا تولید فیلم سینمایی یا یک داستان نیست؟!
چندوقت پیش مستندی درباره یکی از ورزشکاران «درگذشته» تماشا میکردم. همه جا تبلیغش را کرده بودند که این خدابیامرز، اسطوره و قهرمان است و چه و چه. فیلم را تماشا کردم. هرچه دنبال وجوهی که میتواند متعلق به یک اسطوره و قهرمان باشد گشتم، پیدا نکردم! نفهمیدم چرا او میتواند اسطوره باشد. آیا ساختار فرهنگی ما که متشکل از مردم و هنرمندان و رابطه دوطرفه میان آنهاست قرار است ذائقهای سطحی و تعریفی کوچک از یک قهرمان و اسطوره داشته باشند. چطور «آنکه من نفهمیدم چرا اسطوره است»، میتواند اسطوره باشد اما یکی مانند حاج رجب، جایی در این اسطورهسازیها ندارد! چطور میشود که به اینجا میرسیم!