مرتضی اسماعیلدوست: مایکل مور، فیلمساز جنجالی بعد از 6 سال با فیلم جدیدش حملهای آتشین به قلب مناسبات سیاسی آمریکا داشته است اما تفاوت این تهاجم با حملات بیشمار سران آمریکایی در نوع تصوری است که نسبت به مفهوم زندگی وجود دارد و مایکل مور سعی داشته به شکلی عملی و طی یورشی مستندگونه به کشورهای دیگر به ماهیت واقعی پیروزی جلوهای متمایز ببخشد. مور این بار پرچم آمریکا به دست، همچون ارتش یک نفره ایالت متحده به کشورهای مختلف حمله میکند اما این تهاجمش نه در راستای حصول به منابع نفتی یا ذخایر مالی و نه در راستای قدرتطلبی چونان که سردمداران غربی در سالهایی متمادی صورت دادند بلکه جهت تصاحب یافتههای علمی، آموزشی، بیولوژیک و رفاهی کشورهای دیگر بوده است. در واقع فیلمساز همیشه معترض آمریکایی این بار از همان ایده فیلمش خواسته طعنه گزندهای به سردمداران قدرتطلب آمریکایی بزند و جاهطلبیهای آمریکایی را از حیث کشورگشایی به سخره گیرد و این نگره را در اثر مستندگونهاش به توجه سیاستمداران جهانی برساند که میتوان به جای کشورگشایی به جهانیاندیشی رسید. فیلم «دیگه کجا رو بگیریم» (Where to Invade Next) سفرنامه مایکل مور است به چند کشور اروپایی و آفریقایی برای دستیابی به ایدههای ارزندهای که در کشورهای مختلف جهت رفاه مردم در نظر گرفته شده است و فیلمساز در این سفرها به نوع زیست مردمان در کشورهای ایتالیا، فرانسه، اسلوونی، پرتغال، آلمان، نروژ، تونس و ایسلند به شکلی مستندوار نظر دوخته و در میان بررسیهای خود به اختلاف فاحش و نازل سطح رفاهی مردم آمریکا با جوامع دیگر و مغایرت ناشی از خدمات محدود رفاهی دولت آمریکا نسبت به کشورهای دیگر رسیده است. در این میان بخشی از وجوه فعالیتی کشورها در هر سفر مدنظر فیلمساز قرار میگیرد و از وضعیت مناسب اشتغال در ایتالیا تا تغذیه جالب توجه فرانسویها و از وضعیت آموزشی رایگان دانشگاههای اسلوونی تا شرایط متمایز محکومیت قضایی در نروژ و نحوه سیاست صنعتی آلمان از جمله موارد حیرتآور برای فیلمساز آمریکایی است که آنها را به عنوان غرامتی فکری برای کشورش توشه برمیدارد و در پایان هر سفر نیز با به اهتزاز درآوردن پرچم آمریکا نیش گزنده خود را برای سیاستمداران آمریکایی به این معنا برپا میدارد که استواری یک کشور در گروی حصول به یافتههای علمی است نه کشورگشاییها و غارتگریهایی که نیستی برای مردمان به همراه دارد. از طرفی در میان سفرهای سرخوشانه باز هم نگاه کمیکی که مایکل مور نسبت به پدیدههای جنگافروزانه دارد، سر باز میزند که برخی از آنها به شکلی گیرا در خدمت اثر بوده و برخی نیز از فیلم بیرون میزند. در واقع فیلم 110 دقیقهای «دیگه کجا رو بگیریم» در عین داشتن طرحهای خلاقانه فیلمساز در مواردی دچار زیادهگویی میشود و در نگاهی کلی نمیتواند وحدت ساختاری خود را حفظ کند. در حقیقت ایده اولیه چنان فیلمساز را درگیر خود کرده که نتوانسته در این سفرنامه تصویری، طرحهای از پیش تعیینشده و استراتژی هدفمندی را در پیش بگیرد و این نگره مستندگونه آثار مایکل مور که در تلفیق با روایتی داستانی قرار دارد، در برخی موارد مسیرهای نامتقارنی را در پیش میگیرد. در فیلم «دیگه کجا رو بگیریم» نیز گزینههای مورد نظر فیلمساز که افرادی انتخابی از بدنه پرداختی فیلم هستند، حکم موادی خام را برای طرح مباحث برعهده دارند و در این بین گاه نخ تسبیح میان خردهروایتهای فیلم گم میشود. البته اصولا خط باریکی که میان اینگونه آثار به لحاظ نگاهی مستندوار و فرمی داستانی وجود دارد و ژورنالیستی بودن فرم آثار کاوشگرایانه مایکل مور در برخی ساختههایش نوعی هرج و مرج ساختاری را پدید میآورد که در آخرین اثر این فیلمساز هم به چشم میخورد. از این رو برخی سفرهای مور در فیلم «دیگه کجا رو بگیریم» که جنبه مستند گزارشی دارد در تلطیف با روحی قصهگو ترکیب جالبی را پدید میآورد که از جمله آنها بخش اسلوونی است و در برخی سفرها به شکلی شتاب زده عمل کرده و نوعی رخوت را در بافت اثر به دنبال دارد. با این حال سرخوشیهای فیلمساز در لابهلای بسیاری از گفتوگوها خود را پدیدار میکند و ایدههای جذاب و طعنهوار مایکل مور در کنار طنازیهای وی تبدیل به محرکهای دلنشین برای تماشا میشود. برای نمونه مور در گفتوگویی که با رئیسجمهور اسلوونی دارد هنگامی که به تناقض در تعداد حروف زبان اسلوونیایی با آمریکایی میرسد و حرف «w» را غایب در میان حروف آنها مییابد، به کنایهای دلنشین از پرزیدنت سوال میکند که شما بعد از روی کار آمدن بوش این حرف را حذف کردید؟! از این دست طعنههای جذاب و کنایهوار در سراسر فیلم و در همه آثار مایکل مور میتوان یافت و همین عناصر موجب جذابیت در میان نگاه تند سیاسی فیلمهایش میشود. البته در این فیلم عدم وجود پشتوانه فکری در همه سفرها و طویل بودن بررسیهای فیلمساز که گاه زیاده از حد مینماید، در مواردی تب و تاب تماشا را از مخاطب دور میکند.