دکتر زهرا طباخی: زمان تحریم به یک عده باید باج میدادیم تا اجازه بدهند یواشکی تحریمها را در خاک آنها دور بزنیم و امروز نیز به یک عده دیگر باج چند برابر میدهیم تا اجازه بدهند «توافق» اجرا و دایره تحریمها یک کم گشاد بشود! این صحبتهای راننده تاکسیای است که بنا نبود حقی برای اظهارنظر درباره «سیاست خارجی» ایران داشته باشد. اما چه میشود کرد... عصبانی است! معتقد است دولت همین سرمایه اندک آزادشده خودمان در پسابرجام را هم خرج غربیها میکند که «برجام» در امان بماند و کدخدا و نوچههایش از ما راضی شوند. حاجمرتضی میگوید: «اینطوری باج سبیل غربیها 2 برابر هم شده!» 2 پسر فارغالتحصیل بیکار دارد و به زبان تخصصی از «اقتصاد سیاسی» که خرج مشکلات سیاست خارجی منفعل را میدهد، بیزار است.
آزاداندیشی ملی
تجربه «توافق هستهای با آمریکا» را فارغ از اینکه شما خواننده گرامی چه استنباطی از اهداف محققشده و خواستههای برآوردهنشده آن دارید، باید با خرد و منطق جمعی موشکافانه بررسی کنیم. این مسیری است که در صورت کنترل احساسات و سلایق شخصی و حزبی، به توسعه تفکر ایرانیان میانجامد و چراغ راه تصمیمسازیهای آینده خواهد شد.
بحث اول میتواند حول این محور باشد که «ما از توافق با آمریکا» چه میخواستیم؟ قطعا «برداشته شدن تحریمها»، «آزاد شدن اموال مسدودشده ایرانیان»، «ارتباط سالم اقتصادی و سیاسی با اروپا و اعضای بلوک غرب» و
«به رسمیت شناخته شدن حق و حقوق هستهای کشورمان» از مهمترین...
سرفصلهای اولیه بود که تقریبا همه اعضای جامعه بر سر اهمیت حصول آنها با یکدیگر متحد هستند.
منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم، نمایش قدرت چانهزنی ایران بر سر میز دیپلماسی، در فضای جهانی به نفع ایران تمام شد و بخشی از صحنهسازیها ذیل نقشه «ایرانهراسی» را نقش بر آب کرد. اما هنوز تحریمها با قدرت پابرجاست و صرفا بخشی کوچک از اموال بلوکه ایرانیان با ضرب و زور آزاد شده است. تبادلات بانکی برقرار نشده و برای تحقق هر بخش از مفاد توافقشده در برجام، هنوز آمریکاییها «چانه میزنند»، «دبه درمیآورند» و پیششرط و باج مضاعف طلب میکنند.
آب به آسیاب غرب!
بحث دوم این است که «پول و امکانات و سرمایه» احتمالی حاصل از این توافق را بنا بود چگونه مدیریت و در کجا هزینه کنیم؟ نشست و برخاست با اقشار مختلف جامعه نشان میدهد «نیاز جامعه» در سرفصلهای اولویتدار مهمی همچون «اشتغال»، «ازدواج» و «رونق تولید و کسبوکار» جمعبندی میشود. سرفصلهایی که به نظر میرسد با اولویتبندی دولت محترم حسن روحانی، تفاوتی شگرف دارد اما با نیازهای جامعه غربی همراهی قابل توجهی از خود نشان میدهد.
دولت ما بخشی از اموال بلوکه که در آینده نهچندان دور «احتمالا» به واسطه برجام آزاد خواهند شد و آنها را که به جیبش واریز شد در قرارداد با شرکتهای حملونقل، اتومبیلسازی، جامعه هتلسازان، راهآهن، شرکتهای هواپیماسازی و موارد مشابه هزینه کرد. در حالی که کشاورزان برای دریافت پول گندم خرید تضمینی دولت، چند ماه است در صف ایستادهاند و بیکاری جوانان ایرانی، برخلاف شهروندان اروپایی در پسابرجام بیشتر هم شده است. پروژه «مسکنمهر» برخلاف قولهای ارائهشده توسط دولت نه اصلاح شد و نه به «مسکن اجتماعی» و «مسکن کارگری» وعده شده تبدیل شد. طرحهای مهمی که اگر دولت یازدهم به شیوه مورد قبول خود نیز به آنها عمل میکرد، به علت کاهش 70 درصدی هزینه خانوار، رونقی قابل توجه در زندگی دهکهای میانی و پاییندست جامعه ایجاد میکرد.
مزخرف چارهساز؟
به این ترتیب پدر خانواده میتوانست به دلیل برطرف شدن نیاز مسکن، به آموزش و سلامت و بهداشت روانی اعضای خانواده خود توجه کرده و دعای خیری نیز نثار برنامهریزی و تعقل و دوراندیشی دولت کند. محاسبه اینکه عمل به همین یک وعده دولت یعنی تامین «مسکن اجتماعی و کارگری» چقدر میتوانست در بهبود شاخصهای فقر به واسطه اشتغالآفرینی و رونق تولید در کشور موثر باشد را به آقایان آخوندی، ربیعی و طیبنیا واگذار میکنیم.
انعقاد قرارداد تولید مسکن انبوه با تولیدکنندگان داخلی دستکم 3 میلیون ایرانی را به صورت مستقیم و 13 میلیون نفر دیگر را در صنایع وابسته به شکل غیرمستقیم به کار میگرفت. محاسبه کنید اگر این 16 میلیون شاغل هر کدام 3 «نانخور» در خانه داشته باشند، تصمیم پسابرجامی روحانی چه رونقی در جامعه ایجاد میکرد.
یک مقایسه تلخ
در مقابل ما با پولهای بلوکه خودمان تصمیم گرفتیم سفارش ساخت بیش از 100 «هواپیما» به آمریکا و فرانسه بدهیم تا شاید در سالهای آینده در صورت موافقت خزانهداری آمریکا، تحویل شوند و به همین مناسبت قول هزینهکرد 27 میلیارد دلاری به بلوک غرب دادیم! قولی که 280 میلیون دلار حق دلالی نصیب «توماس پیکرینگ» دیپلمات ارشد تیم مذاکرهکننده آمریکا کرد و سهام بوئینگ را قریب به 2 درصد در بورس جهانی بالا برد! کنگره آمریکا را به سبب رشوهخواری دیپلمات ارشد به هم ریخت و فرانسه را از ترس ورود به معامله کثیف به وحشت انداخت! همه این ماجراها در حالی صورت گرفت که کمتر از 10 درصد مردم کشورمان از توان تامین هزینه رفتوآمد با هواپیما برخوردارند و از میان همین 10 درصد نیز بخش قابل توجهی از کسادی بازار و رکود و تورم خسارت دیدهاند و اصولا سفر با هواپیمای لوکس یا همان زهوار در رفتههای قدیمی تاثیر شگرفی در آینده تجارت آنها ایجاد نخواهد کرد. بامزه اینجاست که کل ناوگان هوایی کشور همسایه ایران، ترکیه که بیش از 27 میلیون توریست را سالانه پذیرایی میکند، متشکل از 300 هواپیماست و ایران با خرید 118 هواپیما ناوگان خود را بنا به گزارش بلومبرگ به ترکیه نزدیک میکند! با این احتساب فارغ از نقص در اولویتبندی، بوی اقتصاد سیاسی از معامله بوئینگ و ایرباس بلند است.
حساب و کتاب عوامانه
اینجا کشوری است که کشاورزش از یارانه ناچیز دولتی برخوردار است و دامدارش با دریافت 5 میلیون تومان وام میتواند میزان تولید خود را 2 برابر کند اما این تصمیمسازیها امید مردم به توزیع عادلانه ثروت در پسابرجام را بیش از پیش کاهش داده و به تدبیر پایتختنشینها بدبین کرده است. اکنون وقت نصیحت کردن دولتمردانی است که با خودروی خارجی لوکس از کارگران شرکت عظیم و موفق «مپنا» سان میبینند اما قرارداد ساخت نیروگاه برق با ارزش تقریبی 4 میلیارد دلار را به شرکتی گمنام از ترکیه واگذار میکنند! اگر هزینه تولید هر شغل در حوزه فناوری اطلاعات در کشورمان را که هزاران جوان تحصیلکردهاش در رشتههای مهندسی از بیکاری رنج میبرند 8 هزار دلار در نظر بگیریم، با سرمایهگذاری 4 میلیارد دلاری میتوانستیم 500 هزار شغل برای ایرانیان ایجاد کنیم. اگر بنا بود به هر جوان ایرانی تنها 10 میلیون تومان وام کمکهزینه ازدواج اعطا کنیم، با 4 میلیارد دلار میشد یکمیلیون و 330 هزار زوج را راهی خانه بخت کرد! حساب کنید سر و سامان گرفتن 2 میلیون و 600 هزار دختر و پسر ایرانی یا رهایی 500 هزار نفر از رنج و درد بیکاری، تا چه میزان در کاهش هزینههای مبارزه با آسیبهای اجتماعی موثر بود.
جیب بیبرکت برجام
کشاورزی و دامداری ایران نیازمند مدرنیزاسیون و حمایت یارانهای دولت است تا دستمان برای «غذا» دراز نباشد و با انواع و اقسام حملات بیوتروریستی و تحریم و تهدید به واسطه واردات غذا دست و پنجه نرم نکنیم. برای مبارزه با معضلات اجتماعی باید برای جوانان ایرانی شغل و مسکن و امکان ازدواج فراهم کنیم. تولیدکننده ایرانی از مهندسی بازار در دوره پسابرجام به واسطه واردات هنگفت و ادامه کارشکنی خارجی در مسیر صادرات به واسطه برداشته نشدن تحریمها، صدمه میخورد و صدالبته برای رفع همه این مشکلات نیازمند «تدبیر و برنامهریزی» هستیم.
حال اگر برنامهریزیها با دغدغههای جامعه ایرانی همساز نیست و اقتصاد ملی را با نوای سیاست خارجی کوک میکند، از هزاران توافق بینالمللی نیز ایرانیان «هیچ» کاسب نخواهند شد. همه این مشکلات را میتوان به سیاستی نسبت داد که مطلعش بر این پایه استوار است که برای ترغیب غرب به عمل به توافقات برجام، باید به کشورهای عضو در بلوک غرب «باج اقتصادی» بدهیم. به همین دلیل خرج پولهای آزاده شده و آنها را که وعده آزادیشان به گوش رسیده در ایتالیا، فرانسه، ترکیه و آمریکا به جای مازندران، تهران، سمنان، کرمان، ایلام، کهگیلویه و بویراحمد، هرمزگان و سیستان توجیه میکنند. این اقتصاد ما است که پای سیاست خارجی پسابرجامی هزینه میشود و برای تصحیح این رویه، باید دور هم بنشینیم و از عبرتهای برجام و پسابرجام بگوییم و بشنویم و تجربه «کاسبی پسابرجامی» غرب را جدی بگیریم!