حسین قدیانی: کلا که در حال مشاهده لغزشیم! آن از کارنامه دولت در امور ارزشی، این هم از کارنامه دولت در امور ورزشی! خوانندهای که شما باشید؛ ما ۳ تا دوچرخهسوار فرستاده بودیم المپیک که اولی همان اوایل راه تصادف میکند، دومی کمی جلوتر در حالی میپیچد که جاده نمیپیچد و سومی هم خیلی خبر واضحی از سرنوشتش در دست نیست! فقط اینقدر معلوم است که او نیز به خط پایان نرسید! نکردند رفقا لااقل یکیشان از خط پایان رد شوند! اصلا به عنوان نفر آخر از خط پایان رد شوند! برای گرفتن عکس سلفی مثلا! هر جور که صلاح میدانند! از خط پایان رد شوند، حالا چطوریاش خیلی مهم نیست! یعنی من و سردبیر روزنامه و مهدی محمدی هم عازم ریو شده بودیم، حکما همین نتیجه عاید ورزش کشور در رشته دوچرخهسواری میشد! «طرفه حکایت اینجاست» این متن را هم بنویسم و تمام! طرفه حکایت اینجاست که حسن روحانی در ایام مناظرات انتخاباتی وعده داده بود در دولت تدبیر و امید، هم چرخ کارخانهها باید بچرخد، هم چرخ سانتریفیوژها! فیالحال اما چرخ کارخانهها و سانتریفیوژها نمیچرخد هیچ، حتی چرخ دوچرخه دوچرخهسواران المپیکی ما هم نمیچرخد! آنوقت حضرات گله میکنند که چرا مردم عادی با دوچرخه اینور و آنور نمیروند؟! بروند که چه بشود؟! به امید رسیدن به کدام خط پایان؟! این مختصر را نوشتم برای تکرار جملهای آشنا؛ «روحانی مچکریم!» و ایضا تذکار مثلی آشناتر؛ «بگو دوچرخه!» اما ادامهاش را نگو! نگو… که رکود و بیکاری و اینهمه تبعیض نجومی از ناحیه مدیران فیکس دولت اعتدال، کاری با اغلب پدران و مردان و باباهای این ملت کرده که حتی سبیل خود را هم نتوانند بهراحتی بچرخانند! یادش بخیر… به «خیر» که نه! یادش به متضاد خیر! قول داده بودند هم چرخ کارخانهها بچرخد، هم چرخ سانتریفیوژها! آری! قوه مجریه اگر بخواهد بسنده کند به مشتی «شعر» و «شعار»، حتی چرخ دوچرخه دوچرخهسوار المپیکی مملکت هم تا خط پایان نمیچرخد! عجالتا ریز مینویسم که زنده باد تبعیض! و در چرخش باد چرخ ماشین مدیران شاسیبلند!
وقتی همه وقت را وقف دفاع جانانه از دردانههای فیش و حقوق و مزایا میکنند، همین میشود دیگر! سیمان ریخته میشود درون قلب دسترنج ارزشکاران! همچنانکه دستانداز گذاشته میشود جلوی چرخ دوچرخه ورزشکاران! وظیفه دیگری که ندارند! بگذار فقط چرخ حقوق ناحق خود را بچرخانند! از بس حامی شرکا هستند، زبانم لال کم مانده مثلا همین جناب سخنگوی دولت اعتدال بردارد بخواند؛ «از اون بالا صفدر میایه!» همچنان که از عنوان این ستون برمیآید، دستفرمان این متن، طنز است! مزاح کردم ابتدای نوشتار! سرت را بالا بگیر قهرمان! با هر ۳ نفرتان هستم! خجالت را باید کسانی بکشند که نمیکشند! با تلمبه دوچرخه شما، چنان شکم خود را باد کردهاند که اصلا شما را نمیبینند! و ما را! و همه ملت را! عوض شما که اصلا به خط پایان نرسیدید، این جماعت هر خط قرمزی را بگویی رد کردهاند! راستی یک سوال! المپیک، رشته «بندبازی» ندارد؟!