مرتضی اسماعیلدوست: نمایش «جهانانزوا» که براساس نمایشنامهای به همین نام نوشته نائومی والاس به اجرا درآمد، واگویههای مردانی محصور مانده در نگره جنگطلبانه سردمداران آمریکایی است. حکایتی از ویرانی افرادی که گامهای متجاوزان غربی برایشان تحفهای از مرگ و غارت و نیستی را به همراه داشته است! از سویی «جهان انزوا» در پی نقادی فرآیندی است که از مسیر ناآگاهی عبور کرده و به فرم قدرتطلبی درمیآید. در شبی از اجراهای نمایش «جهان انزوا» در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان و در حالی که اجرا به پایان رسید و گروه اجرایی به دنبال آمادهسازی دوباره سالن بودند، با رضا کوچکزاده نشستیم و درباره نمایشی گپ زدیم که نجوای دردهایی بسیار است.
***
شاهد فضای فشرده و محصوری برای تکگویی 2 شخصیت نمایش بودیم. این نوع طراحی صحنه در راستای تمرکز بیشتر مخاطب به کاراکترها بوده یا اینکه محدودیت سالن منجر به این طراحی شده است؟
به دلیل محدودیت سالن اجرا نبود. البته این نمایش قرار بود در سالن چهارسوی تئاتر شهر اجرا شود، برای آنجا هم طراحی کردیم. دلیل اصلی برای طراحی چنین فضایی، حذف ابعاد و عمق صحنه برای ایجاد تمرکز روی شخصیتها و داستانشان بوده است. البته این تنها بخشی از ماجراست. ما به دنبال این بودیم که لایههای مختلفی را از چنین طرحی به تماشاگر منعکس کنیم، مثلا ارتباط صحنه سکوی نمایش با ویدئویی که در آغاز پخش میشود هم در طراحی ما در نظر گرفته شد.
در واقع خواستید با ویدئوی پخش شده، تضاد موجود میان زندگی مرفه غربیها را که از طریق برنامه فشنشو نمایان شده با جهان جنگافروزانهشان بازگو کنید.
شاید میخواستیم در داخل پرانتز میان ویدئوی پخش شده آغازین و پایانی، به شکلی گویاتر جهان اثرمان را بسازیم. هنگامی که انتخاب میکنی چه جهانی را نشان دهی، باید ویژگیها و نیازهای نمایشی آن را هم رعایت کنی! در واقع وقتی ظرف میآید، مظروف را هم با خود میآورد. باور دارم که در هستی، هیچ عنصری دورریز نیست و باید در جای مناسبش قرار گیرد. از این جهت در دل تمرینهایی که داشتیم، به آرامی پخش ویدئو در ذهنمان شروع به رشد کرد و احساس نیاز کردیم که عناصری مرتبط را به نمایش بیفزاییم. در واقع وقتی با متن به عنوان جهانی زنده برخورد میکنیم، متن هم شروع به ارائه پیشنهادات تازهای میکند. گفتوگو با متن، کاری جذابتر برای تماشاگر به همراه میآورد، پس به دنبال تصاویری ضمیمه برای شکل دادن فضاهایش بودیم.
یکی از تمهیدات بسیار جالبی که کاملا در خدمت اثر قرار گرفت، استفاده از تصاویر پسزمینه مخاطبان نمایش است که گویی ناظران جنایات رخ داده و همراهان شخصیتهای محصور در انزوا هستند!
هنگامی که ایده پخش فیلمها به میان آمد، پیشنهادات تازهتری را هم با خود به همراه آورد که یکی از این موارد، همین تصاویر تماشاگران است. تماشاگرانی که معمولا از جهان نمایشهای اجرایی کنار نهاده میشوند، اینجا بخشی از جهان کارند و تاثیری پویا در آن دارند.
در واقع بحث سوبژکتیویته به شکلی در نمایش «جهان انزوا» بروز یافته است.
شاید! در تمرینهای 3 سال پیش که برای جشنواره مقاومت داشتیم، احساس کردم چیزی در اجرا کم داریم و پس از حضور تماشاگران در پس زمینه نمایش، دیگر احساس کردم «جهان انزوا» به درستی شکل گرفته است.
هذیان گوییهای شخصیتها که نگرهای دوسویه از غم و شادی دارد، میتواند بازتاب جهان ابزورد اثر باشد؟
حقیقت دارد که ما بر دوش پیشینیان قرار گرفتهایم و این زنجیر تاثیر و تاثر همچنان ادامه دارد بنابراین در این جهان مدرن نمایش، من در عین حال که از ابزوردکاران و از کلاسیککاران تاثیر گرفتهام ولی برنامهای از پیش تعیین شده برای اجرای نمایشی ابزورد نداشتم؛ اگرچه شاید شکل اجرا میتواند چنین نگرهای را نزد برخی شکل دهد. این را هم در نظر بگیریم که ویژگیهای جهان کنونی، سبب میشود که دیگر چندان خطکشی در مکتبهای هنری نداشته باشیم. میتوان در اجراهای مختلف، رگههایی از اکسپرسیونیسم دید و در همان اجرا، بخشهایی از جهان رویا و سوررئالیسم هم میتواند دیده شود.
اما نگره ابزوردیسم در نمایشنامه نائومی والاس و در اجرای شما نمود بسیاری دارد! از طریق بیان پوچی با زبانی متفاوت و طنز تلخی که از زیستن در جهانی جنگزده از طریق واگویههای شخصیتها تحلیل میشود.
این مساله را کتمان نمیکنم. ولی بیشتر به دنبال درک جهان نمایشنامه «جهان انزوا» بودیم که چه ویژگیهایی دارد. بخش زیادی از تمرینهای ما به کشف جهان متن اختصاص داشت و اینکه اصلا چنین جهانی را دریابیم. دیدن و شنیدن و فهمیدن جهان نمایشنامه، ساعتهای مدیدی را از ما گرفت و همین درک مساله، توانست فرم اجراها را فراهم کند.
نائومی والاس، نمایشنامهنویس غربی براساس یافتههای خود از لشکرکشی آمریکا به عراق در سال 2003 اقدام به نگارش «جهان انزوا» کرد که بازگویی حقیقتی از جنگافروزی غربیهاست. چنین نگره ضدآمریکایی در اجرای شما چه مبنایی یافت؟
اصولا تئاتر یکی از دموکراتیکترین هنرهای جهان است و از راه آن میتوان به بسیاری از حقایق اشاره داشت. نیازهای جهان دراماتیک در اجرا به شما شرایطی میدهد که چگونه برخوردی نسبت به متن داشته باشید. باید درست و دقیق نسبت به وقایع نگاه کرد و قضاوتی عادلانه داشت. برای خودم در ابتدا جالب بود که نویسندهای در آمریکا توانسته به نقد عملکرد دولتش و جنگ افروزی آن بپردازد. اعتراف به واقعیت بزرگی که در نمایشنامه ملموس است و در عین حال که اشاره به جنگطلبی غربیها دارد، شاهد بهره گیری از شعر شاعران غربی هم در نمایشنامه هستیم که نشان میدهد فرهنگها مرزپذیر نیستند. اتفاقا این مساله نشان میدهد که اگر سیاستمداران به اشعار و نگاه شاعران توجه میکردند، شاید هیچگاه جنگی رخ نمیداد.
نمایشنامه «جهان انزوا» در پی توجه به ارزشهای کتاب و کتابخوانی در ایجاد آگاهی نزد جوامع بوده که به نماد پرنده در اثر ارجاع مییابد و این نگره را منعکس میکند که جنگ، جهالت را پدید میآورد!
در اصل، ریشه همه جنگها در جهل است. وقتی از فرهنگ دور میشویم، امکانی برای برخوردهای فیزیکی پدید میآید و این مساله حتی در دعواهای خیابانی پس از تصادفی ساده هم دیده میشود. این نمایش هشدار میدهد که بینیازی به کتاب و از بین رفتن فرهنگ کتابخوانی، تبعات بسیار ناگواری در جوامع خواهد داشت. کتاب در زندگی مردمان کنونی جهان نیست یا کمرنگ است و همین سبب جنگافروزی میشود.
درباره نسبت میان کتاب و کبوتر در نمایش «جهان انزوا» میتوان مواردی را پیدا کرد ولی من چندان به دنبال نماد و معنایی حتمی نبودم. به نظرم بهتر است به عنوان نشانه به آنها بپردازیم و اجازه دهیم هر بار این نشانه در جهان اثر، گفتوگوی تازهای را با ما شکل دهد.
صحنه پایانی نمایش و پرواز پرهای کبوتر در آسمان در عین اینکه به لحاظ بصری بسیار زیبا درآمده، میتواند نشانهای از اضمحلال انسان محصور در جهان تیره روزیها باشد!
من کمابیش آدم امیدواری هستم ولی در این نمایش به دنبال ایجاد امیدی واهی نبودم، بلکه میخواستم واقعیتی عریان را به نمایش بگذارم. واقعیتی که گاهی از سوی قدرتطلبان، پنهان نگاه داشته میشود. البته نمیتوان تنها ابعاد جنگ نظامی را در نظر گرفت؛ همه جنگها و درگیریهای مختلف، ناشی از عدم آگاهی و کتابخوانی است. در کشور ما که امنترین کشور منطقه است هم هنگامی که کتابخوانی فراموش میشود، بین خودمان ستیز درمیگیرد! زمانی که فرهنگ کتابخوانی از ما دور شد، نیازهای جدیدی مانند شبکههای اجتماعی جایگزینش شد که فکر میکردیم سبب نزدیکی ما میشود اما این شبکههای مجازی، ما را بیشتر از هم دور کرد و موجب سوءتفاهمهایی شد. بحث تاریخی این نمایش، مربوط به لشکرکشی آمریکاییها به عراق جهت یافتن سلاحهای کشتارجمعی است؛ در حالی که تا امروز هم مدرکی از این ادعا پیدا نشده است! جنگی که نوام چامسکی، جنگ رسانهای مینامد. رسانههایی دروغین که به آرامی جایگزین کتابهای راستین شدند تا توهم، جای صداقت و آگاهی کتابها را در زندگی ما بگیرد. در این وانفسا، شاید تنها چیزی که میتواند ما را از مرداب رسانهها نجات دهد، آگاهی بشر است و ما بشر کنونی، شاید تنها کسانی هستیم که میتوانیم به خودمان کمک کنیم!