printlogo


کد خبر: 1623تاریخ: 1392/12/18 00:00
یادداشت میهمان
هولوکاست هسته‌ای و نگاه «میلی!»

سیده‌آزاده امامی: هولوکاست را اگر به معنای افسانه دروغی بگیری که مدعی است میلیون‌ها یهودی در کوره‌های آدم‌سوزی هیتلر زنده‌زنده کباب شده‌اند، منظور من نیست؛ هولوکاست را اما اگر کنایه‌ای از منطقه ممنوعه‌ای بگیری که دور آن سیم خاردار کشیده‌اند و محدوده‌اش را مین‌گذاری کرده‌اند تا پای کسی به آن نرسد که از چند و چون آن سر دربیاورد و حقیقت آن را برای مردم بازنماید، آری، منظور من همان است؛ همان جایی که ورود به آن و اظهارنظر پیرامون آن رفته‌رفته جرم می‌شود و مجازات سختی را دامنگیرت می‌کند! این روزها اگر نیک بنگری «توافق ژنو» شده است «هولوکاست»، و نقد آن «اخلال در امنیت ملی»! از مدعیان «اعتدال» که با شعار «تحمل مخالف» و «آزادی بیان» از مردم رأی گرفته‌اند، این را که بشنوی نمی‌دانی باید بخندی یا باید گریه کنی؟
اصلا در روزگاری که به قول آوینی عزیز روزگار وارونگی مفاهیم است، تکلیف ما با گریه‌‌ها و خنده‌هامان هم روشن نیست! مگر می‌شود بشنوی فرزند شهیدی را که پدرش برای خاطر امنیت این سرزمین جنگیده و شهید شده، به اخلال در امنیت ملی متهم کرده‌اند، آن‌وقت بدانی باید گریه کنی یا بخندی؟ می‌دانم استدلال چندان قابل قبولی نیست، همین الان مچ ما را می‌گیرید که کم نبوده‌اند فرزندان شهیدی که به راه و مرام پدر پشت پا زده‌اند و راهی واژگونه در پیش گرفته‌اند، الحمدلله ندارد، اما مصادیقش در همین دوران خودمان هم کم نیست! پس ببخشید، با عرض معذرت اینگونه اصلاح می‌کنم؛ مگر می‌شود بدانی فرزند شهیدی که به عوض تفنگ پدر، سلاح قلم به دست گرفته و در حراست از حاصل مجاهدت رزمندگان گمنام جبهه علم و اندیشه دیده‌بانی می‌دهد، به اخلال در امنیت ملی متهم شده، از آن سو ببینی در مملکتی که اسلام سالار است و سمت و سوی آرمان‌ها با قبله‌نمای اسلام جهت می‌گیرد، در روز روشن به احکام مسلم اسلام تاخته‌اند و نص قرآن را زیر سوال برده‌اند و هیچ دادگاه و نهاد و معاونتی هم رگ غیرتش نمی‌جنبد، آن‌وقت بدانی باید بخندی یا باید گریه کنی؟ مگر می‌شود بشنوی دفاع از حقوق مسلم ملت و ترجمان مکتوب شعارهای شفاهی ملت در روز پاسداشت امنیت ملی، یعنی 22 بهمن شده است اخلال در امنیت ملی، و ملتفت باشی در این روزها با سوءاستفاده از فضای پیش آمده در گوشه و کنار عده‌ای سودای تطهیر سران فتنه‌ در سر دارند، آن‌وقت بدانی باید بخندی یا باید گریه کنی؟ اصلا می‌دانی طنز قضیه کجاست؛ آنجا که عده‌ای به نظام تهمت تقلب زده‌اند، دشمنان نظام را شاد و زبان آنها را دراز کرده‌اند، زده‌اند اموال ملت را درب و داغان کرده‌اند، مسجد آتش زده‌اند، در عاشورای حسینی به خیمه اباعبدالله حمله کرده‌اند و عزاداران سیدالشهدا را مضروب و مجروح ساخته‌اند، زده‌اند جوانان مردم را کشته‌اند، فریاد زده‌اند «تقلب بهانه است، اصل نظام نشانه است»، غزه و لبنان پیشکش، اسلام را از جمهوری اسلامی حذف کرده و شعار «جمهوری ایرانی» سر داده‌اند، 8 ماه چنان فتنه و فاجعه‌ای را به نظام تحمیل کرده‌اند، حالا یک عده می‌خواهند پادرمیانی کنند و چنان «جنایت»ی را به یک «کدورت» فرو بکاهند، با یک صلوات قصه را فیصله بدهند و ساز «آشتی ملی» کوک کنند، کک امنیت ملی‌شان هم نگزد، آن وقت حسین قدیانی را به محکمه فراخوانده‌اند که چرا به توافق علیه‌السلام ژنو گفته است بالای چشمت، ابرو!
من حقوق نخوانده‌ام، به خاطر همین از رئیس‌جمهور «حقوقدان»مان می‌پرسم آقای رئیس‌جمهور! سیاهه‌ای که خدمت‌تان عرض شد حکمش چیست؟ آقای رئیس‌جمهور که اتفاقا چندی ردای دبیری شورایعالی امنیت ملی هم به تن کرده‌اید، امنیت ملی را نوشته‌های حسین قدیانی‌ها خدشه‌دار می‌کند یا فتنه‌گرانی که به تعبیر علمدار انقلاب با «ظلم بزرگ»شان نظام را تا «لبه پرتگاه» بردند؟
آقای رئیس‌جمهور...؟
در میان بغض‌هایی که این روزها در گلوی ما نشسته و شکسته است اما می‌توان خندید به ادعاهایی که حسین قدیانی را متهم به اخلال در امنیت ملی می‌کند اما خودش هم نمی‌داند که نامبرده کدام بند و تبصره از مصوبات امنیت ملی را نقض کرده است! چه حرفی می‌زنم من، مگر می‌شود نداند، این فقره هم حتما مثل متن مذاکرات ژنو آقایان محرمانه است اما یکی نیست بگوید خدا امواتتان را بیامرزد، این بنده خدا فردا می‌خواهد در محکمه از خودش دفاع کند، لااقل بداند جرمش چیست، بعید است «حقوقدان»های محترم ندانند نخستین «حق» متهم اطلاع از عنوان اتهامش است! در میان بغض‌هایی که این روزها در گلوی ما نشسته و شکسته است اما می‌توان خندید به ادعاهایی که منتقدان توافق ژنو را به حسادت متهم می‌کنند! ما که گفتیم حاضریم تمام افتخارات رشک‌برانگیز(!) ژنو را ششدانگ به نام آقایان سند بزنیم، گفتیم که 30 دی را بخشیدیم به آقایان، ما به 20 فروردین مباهات می‌کنیم، گفتیم که سوم آذر مبارکشان باشد، ما سوم خرداد را فتح‌الفتوح خود می‌دانیم، پس دیگر این وسط حسادت ما چه محلی از اعراب دارد؟ مگر می‌شود دفاع تمام‌قد از آنچه بحق این سال‌ها شده است مصداق غرور ملی، اخلال در امنیت ملی باشد؟ به خدا این می‌تواند جوک سال 92 باشد! آخر امنیت ملی را برای کسانی که هر سال 22 بهمن سر چهارراه امنیت ملی به هم می‌رسند هجی نمی‌کنند، کلاس امنیت ملی گذاشتن برای کسانی که 9 دی را آفریده‌اند، اصلا می‌شود مصداق همان‌چیزی که از قیاسش خنده می‌آید خلق را!
ما که فهم‌مان از این توافق را بارها گفته و نوشته و فریاد کرده‌ایم، سهم‌مان را هم که بحق از دولت «اعتدال» دریافت کرده‌ایم؛ همان مدال‌های رنگارنگ «بی‌قانون» و «کم‌سواد» و «افراطی» و «کاسب تحریم» و «بی‌دین»؛ البته این مدال‌ها را از بعضی‌ها گرفتن، شرف دارد به اینکه شیمون پرز رئیس رژیم نحس نجس صهیونیستی «سرمایه‌های اسرائیل» بخواند ما را، شرف دارد به اینکه نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم کودک‌کُش صهیونیستی «نمایندگان اسرائیل در مبارزه با رژیم آخوندی ایران» بداند ما را، شرف دارد به اینکه سران روسیاه کاخ سفید بیانیه کنند حمایت از ما را! «افراطی» می‌خوانند ما را، اگر در قاموس این قوم افراط به آن معناست که نرمش نمی‌پذیریم و از حق خود پا پس نمی‌کشیم، درست است، ما افراطی هستیم. چه خوب ابراهیم حاتمی‌کیا با زبان «چ» گفت: «سرباز خمینی تسلیم نمی‌شود». افراطی اگر به آن معناست که حاضر نیستیم به عجوزه هزارچهره بزک‌کرده شیطان بزرگ لبخند بزنیم و با او قهوه بخوریم و به او اعتماد کنیم، آری ما افراطی هستیم...
«کاسبان تحریم» می‌خوانند ما را، اگر اظهارات این روزهای یانکی‌های «باهوش و مؤدب» را کنار هم بچینیم که «توافق ژنو حاصل تحریم‌های ما بود» و اصلاً «رأی آوردن روحانی نتیجه فشارهای ما بود»، آن وقت «وصله کاسب» تحریم اصلاً به ما نمی‌چسبدها! هر کسی هم الفبای منطق بلد باشد، می‌فهمد در این دو مقدمه منتقدان ژنو نه سر پیازند، نه ته پیاز، نه حد اکبرند، نه حد اصغر، نه حد وسط، پس چگونه قیاسی تشکیل داده‌اند که نتیجه می‌دهد دلالی منتقدان را؟!
«همصدا با اسرائیل» می‌خوانند ما را، گمان می‌کردیم اینها خیلی خوب فلسفه نق‌زدن‌های صوری و نمایشی رژیم نامشروع صهیونیستی را بدانند، بدانند این فیلم‌ها برای آن است که امتیاز بیشتر بگیرند؛ نتانیاهوی خبیث در خواب هم نمی‌دید چنین اتفاقی را؛ اظهارات نتانیاهو را باور کنیم یا حمایت آیپک و شیمون پرز از این توافق را؟ اظهارات نتانیاهو را باور کنیم یا تهدیدات صریح یانکی‌ها را که نقض توافق از سوی ایران مساوی است با حمله نظامی به ایران؟ «همصدا با اسرائیل» ماییم یا آنها که روز قدس فریاد «نه غزه، نه لبنان» سر می‌دهند؟ «همصدا با اسرائیل» ماییم یا آنها که شیمون پرز «سرمایه‌های اسرائیل در ایران» می‌خواندشان؟ «همصدا با اسرائیل» ماییم یا آنها که نتانیاهو «نمایندگان اسرائیل در مبارزه با رژیم آخوندی ایران» می‌نامدشان؟ همین الان ببینید اگر دستشان می‌رسید خرخره مدیران انقلابی را می‌جویدند یا...؟ همین الان اگر دستشان می‌رسید «کیهان» و «رسالت» و «وطن» و «جوان» را می‌زدند یا «آسمان» و «شرق» و «آفتاب» و «اعتماد» را؟ اصلا چرا راه دور برویم، همین ماجرای نقد امروز را بگیرید، آنکه با جسارت و صراحت تمام از به رسمیت شناختن اسرائیل می‌گوید، با منتقدان ژنو خویشاوند است یا مدافعان آن؟ خلاصه! این هم از همان حرف‌ها بودها!
«کم‌سواد» می‌خوانند ما را، ما که رک و پوست‌کنده حرف‌هایمان را زده‌ایم و نقدهایمان را گفته‌ایم و سوال‌هایمان را پرسیده‌ایم، مگر نمی‌گویند نفهمیده‌ایم چه گلی کاشته‌اند، خب بسم‌الله، محض رضای خدا یکی از خیل همان باسوادهایی که نامه خصوصی نوشته‌اند و این فتح‌الفتوح را ستوده‌اند- البته بماند که فتح‌الفتوح را در خفا نمی‌ستایند!- بیایند و ما را از جهل مرکب بیرون بیاورند، اصلاً ما به کنار، گل روی رئیس‌جمهور محترم را چرا زمین زده‌اند؟ مگر بنده خدا تا به امروز دو بار دست به دامان ایشان نشده که بیایند و این دستاورد قرن را برای ملت تشریح کنند، بی‌پاسخ گذاشتن این دعوت اگر بی‌احترامی به رئیس‌جمهور مملکت نیست، پس چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ وزارت علوم و وزیرش هم که دربست در تسخیر و در خدمت این آقایان‌اند، رسانه و تریبون هم که کم ندارند، می‌ماند یک دلیل، آن‌هم...، بماند! ما می‌گوییم این توافق نامتوازن با «عقل معاد» که هیچ، با دودوتا چهارتای «عقل معاش»مان هم هیچ رقم جور درنمی‌آید؛ امتیازهای نقدی که داده‌ایم، و وعده‌های نسیه‌ای که گرفته‌ایم- آن هم در اقساط بلندمدت- آنقدر توی ذوق می‌زند که حتی یک درصد هم جا برای دلخوش کردن نمی‌گذارد، تازه! وقتی قاضی‌القضات مملکت- که حسابی حقوق خوانده است- می‌گوید «هیچ آدم عاقلی پای چنین توافقی را امضا نمی‌کند»، دیگر برای خوشبین‌ترین‌ها هم اندک شکی باقی نمی‌ماند که برآیند هزینه- فایده‌های این قرارداد چقدر نامتوازن و نامعقول است. آنقدر نامتوازن و نامعقول است که یک «لبوفروش» ساده هم می‌فهمد که یک راننده ساده تاکسی هم حاضر نیست آن را امضا کند، حالا دیپلمات‌های کارکشته چه در آن خشت خام دیده‌اند که ما در این آینه ندیده‌ایم، الله اعلم! لابد آن تبصره طلایی که چنین ارزشی دارد در همان صفحات محرمانه مذاکره مندرج است و از ترس ما حسودان تاکنون رونمایی نشده که مبادا گرفتار چشم‌زخم ما بشود، الله اعلم! این توافق آمده بود که اگر هیچ نداشت، لااقل دهان دشمن گزافه‌گو را ببندد و او را وادار کند نه با زبان «تحریم» که با زبان «تکریم» با این ملت تمدن‌ساز سخن بگوید؛ چند ماه که هیچ، چند ساعت هم از این توافق کذایی نگذشته بود که یاوه‌گویی‌های قبلی تکرار شد و همان لحظه اول معلوم شد روی چه بنای سستی آقایان خیال برج‌سازی داشته‌اند. هر چه بیشتر از زمان توافق می‌گذرد، زبان دراز آنها کوتاه که نشده هیچ، گستاخ‌تر و وقیح‌تر هم شده است؛ باز هم خدا پدر همان 8 سال را بیامرزد که اگر تحریم می‌کردند، اگر دشمنی می‌کردند، به خود اما جرأت نمی‌دادند این ملت را «تحقیر» کنند، که به لطف «تدبیر» اعمال شده این راه هم از این پس برای شان باز شد. می‌گوییم زیادی در برابر آنها «ظریف» بوده‌اید که گزینه‌های رسوای روی میزشان را در همین چند روزه به اندازه تمام آن 8 ساله به رخمان کشیده‌ و پُز آن را داده‌اند!
صریحا اعلام می‌کنند ساختار تحریم‌ها دست نخورده و همه چیز سر جای خود باقی است چرا که دو موضوع اساسی دیگر، یعنی حقوق‌بشر و حمایت از حزب‌الله در آن مدخلیت دارد- تازه! این غیر از تحریم‌های جدیدی است که همین چندماهه وضع کرده‌اند- آن‌وقت آقایان تاج گل سفارش داده‌اند ببرند سر قبر تحریم‌ها! حال بماند که خانم سخنگو رسما اعلام کرد وضع تحریم‌های جدید یعنی «مرگ توافق ژنو»! با وضع تحریم‌های جدید حداقل سه بار رسما به اعتراف خود حضرات دیپلمات آمریکایی‌ها گند زده‌اند به روح و جسم توافق کذایی، آقایان می‌گویند ان‌شا‌ءالله گربه است، وقتی هم که دیگر انکار این عهدشکنی می‌شود مساوی توهین به شعور ملت، در پیش چشم ملت خط و نشان می‌کشند که این‌بار دیگر با قاطعیت پاسخشان را می‌دهیم، می‌رویم اِل می‌کنیم و بِل می‌کنیم، می‌روند و می‌آیند، می‌بینیم که نهایت قاطعیت و صلابتشان این بوده که به عرض حضرت کدخدا رسانده‌اند «این اقدامات غیرسازنده است» و «اعتماد ملت ایران را خدشه‌دار می‌کند». خدا عاقبت ما را به خیر کند، روی چه دیواری یادگاری می‌نویسیم، از این قاطعیت «موش» هم حساب نمی‌برد، چه برسد به «بوش»! (البته منظورم اوباماست، محض آهنگ قافیه عرض کردم، فردا دست نگیرند برای ما که تو که هنوز نمی‌دانی دوره بوش به سر آمده پس عوضی آمده‌ای! هرچند بنا به همان مثل معروف ما ایرانی‌ها در برادری «این» و «آن»! چندان هم توفیر نمی‌کند بگویی بوش یا اوباما!)
آمریکایی‌ها هر روز می‌آیند با استناد به توافق یک ادعای تازه مطرح می‌کنند، رفقا هم که متن مذاکره را منتشر نمی‌کنند ببینیم راست می‌گویند یا دروغ، فقط می‌گویند «این حرف‌ها مصرف داخلی دارد»، «آنها تفسیر خودشان را می‌گویند». خب! مؤمن خدا معلوم است که تفسیر خودشان را می‌گویند، شما با خودتان که توافق نبسته‌اید که تفسیر شما ملاک باشد، هنر شما باید این می‌بود که چنان توافق محکم و قاطعی شکل می‌دادید که مو لای درز عباراتش نرود و جز یک برداشت از آن ممکن نباشد اما اینگونه که از قرائن برمی‌آید، آنقدر عبارات گل و گشاد و مبهم و چندپهلو در این توافق گنجانده‌اند که بدجور شما را گیر خواهند انداخت! غرور تسلط به زبان انگلیسی بود که این بلا را نازل کرد (حالا بماند تسلط به یک زبان در برابر آنها که زبان مادری‌شان این است، چه محلی از اعراب دارد!) یا عجله برای بستن این پرونده ظرف این مدت محدود تا به هنگام ارائه گزارش 100 روز ابتدایی، جز نفی و سیاه‌نمایی مطلق گذشته، لااقل یک گزینه ایجابی هم روی میز دولت برای ارائه به ملت موجود باشد! ما می‌گوییم همان روز نخست تا ته ماجرا را خواندیم، ما می‌گوییم فرق است بین «آنچه مرقوم داشته‌اید» با «آنچه محقق شده است»، که می‌دانیم نشده است، پس به جای نسبت خلاف واقع، به هشدارها عنایت کنید، چشم خودتان را اگر می‌خواهید در برابر حقیقت ببندید، لااقل به شعور ملت توهین نکنید!
ما می‌گوییم دولتی که با شیطان بزرگ دست می‌دهد و دشمن را «باهوش و مؤدب» می‌نامد، لااقل با منتقد خیرخواه مهربان‌تر از اینها باشد؛ خدا گواه است ما برای شما بد نمی‌خواهیم، منتظر نیستیم دولت زمین بخورد بعد هورا بکشیم، می‌بینیم این راه که می‌روید به ترکستان است، با زبان نقد و اعتراض می‌خواهیم شما را از این عاقبت حذر دهیم تا مبادا فردا شرمنده ملت شوید، با ما قهر می‌کنند! آن عالم بزرگ می‌گوید: «با آمریکایی‌ها دست هم که می‌دهید، بعدش انگشتانتان را بشمارید کم نشده باشد»، پشت گوش می‌اندازند! رهبر مملکت در پنهان و آشکار و باپرده و بی‌پرده بارها گفته «به آمریکایی‌ها خوشبین نیستم»، با صراحت گفته «این توافق به جایی نمی‌رسد»، آقایان نمی‌خواهند قبول کنند، می‌گوییم آقایان دیگر کار از ایما و اشاره گذشته، صراحت از این بیشتر، این مرد خدا با چه زبانی بگوید اینها قابل اعتماد نیستند، اینگونه که ترمز بریده‌اید و تخت گاز به پیش می‌روید عاقبتتان با سر به سنگ خوردن است، اخم و تخم و روی ترششان نصیب ما می‌شود، خنده و شادی و روی خوششان سهم خانم شرمن و اشتون! می‌گوییم لااقل آن اندازه که در برابر شیاطین کوچک و بزرگ «ظریف» هستید، برای ما اگر نیستید، با ما «درشت»ی هم نکنید، لااقل «اشداء علی‌الکفار رحماء بینهم» را وارونه تحقق نبخشید، متهم به بهانه‌تراشی و کارشکنی می‌شویم! گفتیم این‌بار که می‌روید مذاکره فیلم حضور حماسی 22بهمن ملت را بگذارید مقابل شرمن، بگویید این هم گزینه روی میز ما، انگ اخلال در امنیت ملی و همصدایی با اسرائیل می‌خوریم!
ما می‌گوییم... از کجا به کجا رفتم! توافق ژنو را می‌گفتم، یا حسین قدیانی را؟
امنیت ملی را؛ اگر حسین قدیانی به خاطر آنچه نوشته متهم است به اخلال در امنیت ملی، با فرمانده سپاه چه می‌کنند؟ چند روز پیش در خبرها خواندم که ایشان گفته بود «فعلا به حکم مصلحت باید سکوت کنیم و بغض را در گلو نگه داریم»، ما که حدیث مفصل خواندیم از این مجمل، اما سردار محترم! جسارتا بیشتر مراقب اظهاراتتان باشید، ناسلامتی با «حقوقدان»ها طرف هستید، خوب بلدند حق و حقوق هر کسی را کف دستش بگذارند! الحمدلله هم حق مسلم ملت تمام و کمال استیفا شد، هم حق هسته‌ای ما، هم سانتریفیوژهای‌شان می‌چرخد، هم دانشمندان‌شان با فراغ بال به کار و تحقیق خود مشغولند! هم حق منتقدین که به لطف دولت «اعتدال» مفتخر به دریافت انواع و اقسام نشان‌های «بی‌قانون» و «کم‌سواد» و «بی‌دین» و «افراطی» و «کاسب تحریم» شده‌اند، بعید نیست پس از تسویه این حقوق سراغ «موشک‌های بالستیک» شما «سرهنگ‌ها» هم بیایند!
سردار جان شما که می‌دانید «حق» گرفتنی است، شما که می‌دانید «حق» جز به «مقاومت» به کف نمی‌آید، بگذار آقایان دلشان خوش باشد که «دیپلماسی لبخند»شان مانع حمله به سوریه شد! ما، و شما بهتر از ما، می‌دانیم که اگر نبود غیرت دلیرمردان حزب‌الله، و صلابت جوانمردانی که غریبانه و مظلومانه از حریم اهل بیت علیهم‌السلام دفاع می‌کنند- که برخی پیکرهای مقدسشان به سوغات نزد خانواده‌های چشم انتظارشان بازمی‌گردد- و اگر نبود احساس خطر شیطان بزرگ نسبت به امنیت فرزند نامشروع صهیونیستی‌اش، گاوچران‌های هفت‌تیر‌کش برای لبخندهای جناب ظریف تره هم خرد نمی‌کردند و منتظر کسب اجازه از فلان نهاد و بهمان مرجع نمی‌ماندند، و ناموس سوریه هم از نگاه ناپاکشان در امان نمی‌بود، چونان که در افغانستان و عراق همین کردند اما بگذار آقایان دلشان خوش باشد که این اعجاز «دیپلماسی لبخند» بود! راستش را بخواهید با افاضات اخیر جناب ظریف درباره اسرائیل و حضور حزب‌الله در سوریه، حکمت پس گرفتن دعوتنامه «ژنو 2»  را فهمیدم؛ اصلاً نمی‌دانم چرا اسم «ژنو» که می‌آید تنم می‌لرزد اما این حقیقتاً از الطاف خفیه الهی بود، و مصداق همان که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، خدا خودش به خیر کرد، ما که دلمان از «ژنو» خون است، معلوم نبود آقایان که اینقدر در استیفای حقوق استادند، چه بر سر حق و حقوق ملت سوریه می‌آوردند، با ملت خود که این کردند!
امروز هم که بحمدالله به لطف مقاومت جانانه بشار، بشارت فتح و پیروزی می‌رسد، و ملت سوریه به این باور رسیده که راه احقاق حقوق مسلمش نه «مذاکره» و «مصالحه» که تنها و تنها «مقاومت» است و «مقاومت» البته راه سومی هم دارد، آن‌ هم «مقاومت»، آنان به درستی دریافته‌اند که از «ژنو» و آنچه در آن رقم می‌خورد چیزی دستشان را نمی‌گیرد! قابل توجه آنهایی که زلف پیشرفت مملکتشان را به زلف مذاکرات «ژنو» گره می‌زنند! همین که شورای بی‌امنیت سازمان ملل متحد با نظاره استقامت سوری‌ها فهمیده رؤیای سوریه بدون بشار چقدر مضحک و عقیم است و این‌بار دیگر خود را مضحکه خاص و عام نکرد، خودش یعنی خیلی حرف‌ها.
سوریه را می‌گفتم، یا سردار سپاه را؟
حسین قدیانی را؛ آری برادر قرار بود چرخ سانتریفیوژها بچرخد، چرخ زندگی مردم نیز، اما خب حالا که هیچ‌یک از این دو نمی‌چرخد، زبان منتقد هم نباید! دولت «حقوقدان‌»ها اگر نمی‌تواند حق و حقوق ملت را احقاق کند، حق و حقوق خود را که می‌تواند! دلمان خوش بود دولتی که «ممنوع‌القلم»ها را «سریع‌القلم» کرده است، بیش از اینها حرمت قلم و قلم به دست را نگاه می‌دارد اما وقتی از بیخ و بن منکر سریع‌القلم خویش می‌شوند، تکلیف ما «صریح‌القلم»ها که دیگر روشن است! اینها را که می‌شنویم و می‌بینیم، حق داریم باور نکنیم شاکی این پرونده و امثال آن «شورایعالی امنیت ملی» باشد، مخصوصا وقتی درِگوشی به سمعمان رسانده باشند که شخص شخیص دبیر شورا درباره این توافق کذایی چه موضعی دارند، که شورای محترم می‌داند حسین قدیانی و حسین قدیانی‌ها برای امنیت ملی کم نمی‌گذارند! می‌دانند اگر پای امنیت ملی در میان باشد، در صف نخست کسانی که بی‌درنگ قلم که هیچ، جانشان را کف دست می‌گیرند تا از این حقیقت مقدس دفاع کنند، حسین قدیانی و حسین قدیانی‌ها هستند، که آنها که دل در گرو سران در حصر و در قصر دارند، در چنین صحنه‌هایی فرار را بر قرار ترجیح داده و مثل همیشه فقط موقع تقسیم غنیمت پیدایشان می‌شود! اینها را که می‌شنویم و می‌بینیم، حق داریم باور نکنیم شاکی این پرونده و امثال آن نه «شورایعالی امنیت ملی»، انگار که شورایعالی امنیت «میلی» است!
اینها به خدا واگذار برادر، شرمنده علیرضا نباشی و پدرش!


Page Generated in 0/0070 sec