رضا مشتاقی: فرموده بودید حد و اندازه ورزش ایران 4 مدال المپیک است نه بیشتر! فرموده بودید المپیک لندن یک اتفاق بود و نباید بیشتر از این انتظار داشت! جایگاه ورزش ایران در جهان همین است؛ نباید توقعمان بیشتر شود. در 15 المپیک قبلی 60 مدال گرفتهایم و میانگینمان 4 مدال است و توقعمان «نباید» بالاتر از این باشد.
خواستم بگویم کیمیا علیزاده از حد ایران تجاوز کرد. مجموع مدالهای المپیک ایران را رساند به 5 مدال. پایش را از گلیممان درازتر کرد. ببخشید که رعایت جایگاه ما را در دنیا نکرد. ببخشید که بیش از حد توقع داشت. ببخشید که رویایی داشت و بلد بود رویایش را به واقعیت تبدیل کند!
جناب آقای گودرزی! مدال برنز خانم علیزاده را بر ما ببخشید اگر فرصت نداد جمعه روزی، روبهروی دوربین قرار بگیرید و افاضه کنید «حد ورزش بانوان ما همین است. در 15 دوره قبلی صفر مدال داشتهایم که میانگینش میشود صفر! اندازه بانوان ما همین مقدار است. نباید توقع بیشتر داشته باشیم.» ببخشید اگر کیمیای ایران پیشدستی و نطقهای بعدیتان را خراب کرد. عفو کنید اگر یک روزی جلوی ناامیدیتان ایستاد و امیدوارمان کرد. فردا هم روز خداست. فردا روز شماست. همه تریبونها هم برای شماست. باز هم بیایید و بگویید: «حد ما همین است. توقع نداشته باشید. رویا نداشته باشید. بلندپرواز و جاهطلب و ترقیخواه نباشید».
اگر کشتیگیرها و تکواندوکارها در روزهای آینده مدالهای دیگری آوردند و ثابت کردند حد ما در جهان آن نیست که شما فکر میکنید، ببخشیدشان. اگر ثابت کردند موفقیت در لندن اتفاقی نبوده، اگر ثابت کردند هیچ موفقیتی اتفاقی نیست، عفوشان کنید. این جوانها مال دنیای دیگری هستند. دنیایی متفاوت از دنیای شما. اینها رویا دیدن را فراموش نکردهاند. یاد گرفتهاند برای آرزوهایشان تلاش کنند. اینها بلد نیستند به جایگاه 60 سالهمان راضی باشند. پرتوقعند و پرتلاش. آرمان دارند و آرمانشهری. مسؤولان آن آرمانشهر البته شما نیستید. مسؤولان آن آرمانشهر هیچگاه به جایگاه فعلیشان راضی نیستند.
وزرا و رؤسا و مسؤولان و مدیران دولت جمهوری اسلامی ایران! جوانهای ایرانزمین را ببخشید اگر حد خودشان را نمیدانند. اگر میروند و ماشین الکترونیکی میسازند و از بیمهری شما کارشان زار زدن در برابر دوربینهاست. ببخشیدشان اگر هنوز نمیدانند مزیت رقابتی ما در «آبگوشت بزباش و قورمهسبزی» است نه هیچ صنعت و تکنولوژی دیگر. ببخشیدشان اگر میروند و صنعتی را بومی میکنند و جان بر سر این راه میگذارند تا فردا بتوان پای میز مذاکره حرفی زد. ببخشیدشان اگر دنبال تولیدند و از سود دلالی بیخبرند. ببخشیدشان اگر شب و روز با اقل امکانات تمرین میکنند و عرق میریزند و مصدوم میشوند تا شما بیایید و به آنها بگویید «ما نمیتوانیم». ببخشیدشان اگر از لذت دلار نفتی دادن و جنس بنجل وارد کردن و پول دلالی را به جیب زدن و بچه پولداری ملی بیخبرند. این جوانها متوقعند. اشتباه نکنید البته. توقع ندارند حقوقهای نجومی بگیرند. آن حوزه ملک طلق «ذخایر و امانتداران(!) نظام» است. این جوانها که سکونشینان نظام هم نیستند، توقع دارند کشوری داشته باشند سربلند، باعزت، ثروتمند و قدرتمند...
شاید اگر وزیر و مدیر و رئیسی بر مسند نباشد که فرمان به «ما نمیتوانیم» بدهد، وضع از اینی که هست خیلی بهتر باشد! آن موقع این جوان پرتوقع که دوست دارد ایران بر بلندای افتخار باشد هم میفهمد مسؤولی هست که بفهمد «ما میتوانیم» و آن موقع پشتش گرم باشد و بیشتر از این هم عرق بریزد و جان بر کف بگذارد!
آقایان وزیر و وکیل و رئیس! بیایید و حالیشان کنید که چه توقعات بیجایی دارند که ما باید به جایگاه 60 سال پیشمان در دنیا قانع باشیم. حد خودمان را بدانیم. ما رعیتی هستیم در این عالم که حق بلندپروازی هم نداریم. حالیمان کنید که ما نمیتوانیم. بیایید و یادمان بدهید سپهبد رزمآرا، نخستوزیر محمدرضا پهلوی، درست میگفت «این ملت توان ساختن یک لولهنگ -آفتابه گلی- را هم ندارد. 50 سال است آن را میسازیم ولی ترقی نکردهایم. آن وقت میخواهد صنعت نفت را ملی کند؟»
آقای وزیر! دست به کار شوید. تا دیر نشده مطمئنمان کنید که نه خانی آمده و نه خانی رفته. همان ما نمیتوانیمها رئیسند و ما میتوانیمها– در بهترین حالت– مرئوس. «یِس! وی کَنت».