printlogo


کد خبر: 162498تاریخ: 1395/6/2 00:00
گزارشی از مبارزات سینماگران شیلیایی علیه کودتا
سینمای شیلی در تبعید

«اعدام»، «مفقودالاثر» یا «تبعید» اولین واژه‌هایی نیستند که با تجسم چشم‌اندازهای وسیع و رنگارنگ شیلی به ذهن خطور ‌کند اما طی سال‌های 1974 تا 1990 شیلی تحت کنترل‌های شدید «آگوستو پینوشه» بود و ظلم و ستم شدیدی را متحمل شد. با اینکه شیلی سابقه فیلمسازی بسیار کوتاهی پیش از حکومت پینوشه داشت اما سینما در کنار تبعیدها و مشقت‌های فیلمسازان برجسته شیلیایی همچنان زنده و پابرجا باقی ماند. از قضا، تحت دیکتاتوری خصمانه آگوستو پینوشه سینمای ملی شیلی آبدیده شد و فیلمسازان در زمان تبعید فیلم‌های پرمحتوایی با انگیزه‌های سیاسی و تاریخی ساختند؛ این فیلمسازان از این طریق دست به مبارزاتی نوین زدند و برای ایجاد یک حس همبستگی قوی و شناساندن سینمای شیلی به دنیا استقامت کردند.  شیلی آغاز کندی در توسعه یک صنعت مستقل در فیلم داشت. تا دهه 40 و طی این دهه صنعت فیلم شیلی وابسته به سینمای خارجی بود. «ریموند دل کاستیلو» در سال 1946 در مقاله خود با عنوان «سینما در شیلی» به بحث درباره رقابت حریصانه‌ای می‌پردازد که شیلی با هالیوود روبه‌رو بوده و برای ایجاد یک سینمای ملی مبارزه کرده است. شیلی در مبارزات خود برای تشخیص هنر و استعداد فیلمبرداری همچنان وابسته به سینمای خارجی بود بویژه به آرژانتین. سینمای داخل نیز در تلاش بود استعدادها را پرورش دهد و فیلمسازانی با مهارت‌های سینمایی را تشویق کند تا در کشور بمانند. «کریستین تامپسون» و «دیوید بوردوِل» ریشه‌های سیاسی سینمای شیلی بویژه در دهه 1960، زمانی که شیلی پیشرفت‌هایی هم در صنعت فیلم و هم در فرهنگ فیلم تجربه می‌کرد را مورد بحث قرار داده‌اند. این پیشرفت‌ها تحت تاثیر فاکتورهای متعددی بود از جمله سازماندهی یک آرشیو فیلم ملی توسط دانشگاه شیلی و جشنواره فیلم «وینا دل مار»که در سال 1962 بنیانگذاری شد. در سال 1967 دولت کمک‌های بیشتری به صنعت فیلم می‌کرد. در این زمان بود که فیلمسازان برجسته‌ای مانند «میگل لیتین»، «رائول رویز» و «آلدو فرانسیا» ظهور پیدا کردند که سبک‌های فیلمسازی نوینی کار کردند و موجب توسعه هویت ملی شیلی شدند. در فیلم‌هایی همچون «شغال ناهل تورو»، لیتین به بیان داستانی واقعی از مجرمی می‌پردازد که مرتکب بی‌رحمانه‌ترین و بی‌معنی‌ترین قتل‌ها در تاریخ شیلی شده بود. این فیلم و شخصیت اخلاقی مبهمی که کاراکتر اصلی آن داشت موجب شد این فیلم به تالارهای حکومت سوسیالیستی جدید آن زمان در دهه 1970 راه پیدا کند و استانداردها و چارچوب‌های جدیدی برای فیلمسازی تنظیم شود. با فیلم‌هایی همچون شغال ناهل تورو،
Ruiz’s Tres Tristes Tigres و کمک‌های دولت، شیلی در مسیر سینمایی ملی، مستقل و پرکار قدم نهاد. در همین دوران بود که دولت آمریکا و همینطور برخی مردم شیلی از دولت سوسیالیستی ابراز نارضایتی کردند. در سال 1973، ارتش شیلی قدرت را به دست گرفت و رئیس‌جمهور وقت را به طرز خشونت‌باری ترور کرد. در آن زمان ژنرال آگوستو پینوشه به قدرت رسید و به نیروهای نظامی خود دستور داد دانشکده‌های فیلمسازی را تخریب کرده و فعالان عرصه فیلم و سینما را بازداشت کنند. فیلمسازان جوان شیلیایی از کشور تبعید و ممنوع‌الورود شدند. اگرچه تجربه‌ای غمبار و وحشتناک بود اما نه‌تنها موجب توقف کار فیلمسازان و صنعت سینما نشد بلکه در مواردی فیلمسازان آثار نیمه‌کاره خود را که قبل از کودتا در شیلی آغاز کرده بودند در کشورهای دیگر به اتمام رساندند. «ربکا پرایم» در کتاب خود با عنوان «بازگشت سینماگران به وطن: تبعید و بازگشت سینما» تبعید سینمایی را بیشتر تبعید خود فیلم‌ها قلمداد می‌کند که از سوی دیگر موجب ایجاد شبکه‌های گسترده‌تری توسط فیلمسازان در کشورهای مختلف شد که صنعت سینمای شیلی را به دوره جدید منتقل کردند.  دوران تبعید یکی از پربارترین سال‌های سینمایی بود که فیلمسازان شیلیایی در سراسر کره خاکی بیش از 200 فیلم تولید کردند. پرایم بر این نکته تاکید دارد که نه‌تنها فیلمسازان بلکه جامعه و شبکه‌های مختلفی از مردم که در تبعید بودند دست به دست هم دادند تا این آثار تولید شوند. موفقیت‌های این عصر بیش از فیلمسازان، مرهون کمک‌هایی است که موجب تسهیل شرایط تولید فیلم شدند. «پیک» بر این نکته تاکید دارد که تبعید فیلمسازان شیلیایی هیچگاه یک جنبش نبوده است و پرایم تایید می‌کند که این دوران محل عبوری به شبکه‌های جهانی همبستگی بوده است. این نکته را برای ادامه بحث‌ها پیرامون فیلم‌ها و فیلمسازان این دوره به خاطر داشته باشید.   فیلمسازانی همچون «میگل لیتین»، «رائول رویز» و «پاتریسیو گازمن» در دوران تبعید خود در حکومت خشونت‌آمیز پینوشه به حرفه خود ادامه دادند. پیک بر این باور است که تبعید این فیلمسازان برای توسعه سینمای شیلی بسیار مثمرثمر بود. میگل لیتین در کوبا فیلم خود با نام «سرزمین موعود» را به پایان رساند که تولید آن را پیش از پینوشه آغاز کرده بود. این فیلم وقایعی حقیقی که در دهه 1930 رخ داد را به نمایش می‌گذارد که پس از آن گروهی از روستاییان که در چشم‌انداز‌های وسیع شیلی به دنبال محلی برای سکونت بودند در نهایت محلی خالی از سکنه پیدا کردند که از اموال دولتی بود. این گروه پس از تلاش برای حل و فصل مشکل با دولت، خود را در محاصره ارتشی از دشمنان‌شان می‌یابند و تصمیم می‌گیرند ایستادگی و مبارزه کنند.  «سرزمین موعود» قبل از پینوشه هیچگاه در شیلی روی صحنه نرفت و پس از کودتای سال 1973 بسیاری از عوامل این فیلم از جمله زنان دستگیر شدند و بسیاری از کسانی که در این فیلم شرکت داشتند توسط ارتش کشته شدند. «برتون» به مقایسه رخدادهایی می‌پردازد که پیش از پینوشه در این فیلم برای دولت محبوب و متحد شیلی رخ داده بود. همچنین اشاره می‌کند که در این فیلم هویت شیلی از طریق پرچم‌های شیلی و همینطور حضور «دل کارمن باکره»، قدیس حامی شیلی، و حضور همه اقشار جامعه به تصویر کشیده شده است. لیتین توانست برخی ایده‌های مهم سیاسی مانند لزوم مبارزه جمعی و اتحاد داخلی و همبستگی بین‌المللی را به تصویر بکشد. سرزمین موعود که در کوبا به اتمام رسید تنها اثر وطن‌پرستانه لیتین در خارج از مرزهای کشور نبود. فیلم دیگری از لیتین که بر رخدادهای تاریخ شیلی تمرکز داشت «مصادره ماروسیا» بود که در مکزیک تولید شد. این فیلم در اوایل قرن بیستم کلید خورد و داستان اعتصاب معدنچیان را بازگو می‌کند. در این ماجرا ارتش به میدان فراخوانده می‌شود و قتل‌عامی گسترده رخ می‌دهد. والتر گودمن در مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز از تشابهی بین رخدادهای این فیلم و حوادث سپتامبر 1973 که پینوشه قدرت را در شیلی به دست گرفت سخن می‌گوید. گودمن به تم مشترک فیلم‌های لیتین اشاره دارد که مبارزه طبقاتی شیلی را به تصویر کشیده است.  «نامه‌هایی از ماروسیا»با فقدان فردیت در شخصیت‌ها که تعمدا به تصویر کشیده شده بر این تم تاکید کرده است که حتی پس از پیروزی‌های کوچکی بر ارتش مهاجم همچنان ضعیف و بزدل هستند. لیتین اظهار داشت: «هر یک از فیلم‌های من در رابطه با لحظه‌ای از زندگی سیاسی شیلی است». این امر نه‌تنها از طریق موضوعاتی که به آن پرداخته بلکه با متد فیلمسازی او نیز صورت گرفته است. او مبارزات طبقاتی و مقاومت در برابر نظام ظالم را به تصویر کشیده است. در این مستندها علاوه بر داستان‌های تاریخی، مبارزات مردم شیلی نیز نشان داده شده است. فیلم‌های مستند گازمن بسیار شناخته‌شده است.  «ژوان کارلوس رودریگز» می‌نویسد: مستندات گازمن که پس از دوران دیکتاتوری ساخته شده ترکیبی از تصاویر خرابه‌ها و مدارک ثبت شده است. فیلم گازمن با نام «نبرد شیلی» یک مستند سه قسمتی است که تولید آن در شیلی قبل از سرنگونی سالوادور آلنده توسط پینوشه آغاز شد و پس از تبعید گازمن در اسپانیا به پایان رسید. قسمت اول این فیلم، «قیام بورژوازی» است که با گفت‌وگوی شهروندان شیلیایی درباره رای‌گیری انتخابات پیش رو و بی‌اعتنا به خصومت‌هایی که ماه‌هایی نه‌چندان دور در انتظار آنهاست آغاز می‌شود.  این فیلم ادامه مستندات مبارزات آلنده برای در دست گرفتن قدرت از طریق انتخابات مجدد و پشتیبانی از حزب سوسیال- دموکرات برای کودتای یازده سپتامبر است که پس از آن گازمن و تیم فیلمساز همراه او دستگیر شدند. بسیاری از فیلمسازان می‌توانستند کشور را ترک کنند و چند ماه بعد با موفقیت فیلم‌های خود را به طور قاچاق وارد کوبا کنند.  در نهایت گازمن در اسپانیا مستقر شد و در آنجا نوع جدیدی از فیلمسازی را امتحان کرد. سوزانا پیک می‌نویسد: گازمن به مرحله جدیدی در حرفه خود وارد شد. او اثری شاعرانه و بدیع درباره بقای هویت فرهنگی مردم آمریکای لاتین ساخت که با حمله نیروهای خارجی که بر اسپانیا چیره شده بودند روبه‌رو شد. اثر گازمن با نام «رزها در وزش باد» فیلمی داستانی و افسانه‌ای است که تفاوت زیادی با مستندهای قبلی او دارد. چند سال بعد در سال 1997، گازمن مستند دیگری با نام «شیلی در حافظه‌ای ستیزه‌گر» منتشر کرد. گازمن در این اثر به شیلی بازمی‌گردد تا مستندات قبلی خود که هنگام فرمانروایی پینوشه هیچگاه نمایش داده نشده بودند را روی صحنه ببرد. این اثر گازمن در شیلی به روزهای پایانی فیلمسازی در شیلی در کنار همکاران و دوستانش می‌پردازد که در دوران تبعید آنها را از دست داده بود. رائول رویز هنوز هم به‌عنوان یکی از پرکارترین فیلمسازان دنیا شناخته شده است. اولین فیلم او با نام Tres Tristes Tigres که انتقادی طبقاتی بود یک سال پیش از انتشار اولین فیلم لیتین ساخته شد. او اولین فیلم خود را در تبعید 1974 در فرانسه ساخت. این اثر با سبکی مستندگونه به مسائل زندگی در تبعید می‌پردازد. این فیلم با نام «گفت‌وگو در تبعید» زندگی شیلیایی‌ها در پاریس را به تصویر می‌کشد که در آن سال‌ها با استقبال خوبی مواجه نشد. رویز در مصاحبه‌ای که با «دان رانواد» در سال 1979 داشت به انتقاداتی که به فیلمش وارد شد پاسخ داد. رویز اظهار داشت که تلاش کرده تا فیلمی سیاسی با زبانی بسیار ساده و مفاهیمی بسیار ابتدایی بسازد. انتقاد‌های بعدی باعث شد تا به اهمیت نمایش تصویری بپردازم و اینکه این نوع نمایش سمبلیک چگونه به تصویر کشیده می‌شود. رویز با بررسی این انتقادات فیلم‌های متعددی تولید کرد که هویت فردی خود را نیز در بوته آزمایش قرار داد؛ جایی که بین ریشه‌های فرهنگی و وطن اجباری‌اش در تبعید در درون احساس خلأ می‌کرد. رویز با آثار مستند و همینطور آثار داستانی و تخیلی خود در رابطه با ساختار‌های سیاسی کشور محل سکونت خود با انتقادات اجتماعی و طبقاتی اظهار نظر می‌کرد. رویز نمونه‌ای عالی از یک فیلمساز شیلیایی است که فیلم را مساله‌ای فراتر از یک هنر می‌پندارد؛ او فیلم را ابزاری برای گفت‌وگو در شرایط سیاسی و اجتماعی اطراف خود می‌داند.  پیک تاکید دارد این کارگردان‌ها و حتی کارگردان‌های دیگری که آثار کمتری در تبعید داشتند همگی به شکل‌گیری سینمای جدید آمریکای لاتین کمک کرده‌اند. آنها خود را وقف سرزمین مادری خود کرده‌اند و ما هم‌اکنون این آثار را با حسی متعالی از فرهنگ خود می‌بینیم. فیلم‌هایی که در تبعید ساخته شدند به طور گسترده‌تری توزیع می‌شدند تا غیر از شیلی در دسترس مردم دیگر نیز قرار گیرند و مخاطبان بیشتری فرهنگ آمریکای لاتین و شیلی را درک کنند و توجه بیشتری نسبت به گذشته به سینمای شیلی جلب شود. طی سال‌های تبعید هیچ یک از فیلم‌هایی که توسط فیلمسازان شیلیایی در خارج از مرزها ساخته شد آنطور که باید و شاید در اختیار مخاطبان خود قرار نگرفت. اگرچه فیلم‌هایی نیز در زمان پینوشه ساخته شد و اولین اثری که بین آنها مورد توجه رسمی قرار گرفت در سال 1979 بود. این فیلم «ژوئیه در جولای» نام داشت که نه‌تنها به خاطر خود فیلم بلکه به خاطر تاثیری که بر صنعت سینمای شیلی در جشنواره فیلم‌های اروپا بر جای گذاشت توجه زیادی را به خود جلب کرد.
پیک می‌نویسد: از سال 1977 تا 1983 بیش از 20 فیلم تولید شد که حاکی از تلاش فیلمسازان برای زنده نگه داشتن فرهنگ شیلی در پاسخ به تلاش‌های نظامی دولت در آن زمان بود. از تلاش و پایداری این فیلمسازان طی 16 سال تبعید در دوران حکومت پینوشه کاسته نشد. بسیاری به این باور رسیده بودند که اشغال نظامی در شیلی بسیار کوتاه خواهد بود اما هنگامی که کشور نظامی شد، همانطور که «مارک انسالاکو» در کتاب خود با نام «شیلی تحت حکومت پینوشه» اظهار داشت: با پرده‌برداری از حقیقت، خیلی زود مشخص شد که ارتش برنامه‌ریزی بلندمدتی دارد و درصدد به دست گرفتن بخش‌های سیاسی و تشدید محاصره است. طرفداران وحدت مردمی و دولت چپگرا تبعید یا اعدام شدند و شهروندان به‌راحتی بخاطر نقض حکومت نظامی کشته می‌شدند. در این زمان، این قدرت جدید در شیلی تلاش می‌کرد فرهنگ شیلی را ویران کند، فیلمسازان نیز در تبعید تلاش می‌کردند تا این فرهنگ را حفظ و رخدادهای تاریخی از گذشته شیلی و هویت ملی قدرتمند خود را به شهروندان یادآوری کنند. ایده‌ای که در نهایت توسط ربکا پرایم برای بازگشت به خانه پیشنهاد شد نیز خالی از لطف نیست. یک جزء قابل توجه در فیلم‌های تبعیدی، تم بازگشت به وطن است که اغلب از طریق رخدادهای تاریخی به تصویر کشیده شده اما از طریق سبک داستانی و فیلمسازی و غرور نهفته در تصاویر سرزمین‌شان نیز نشان داده می‌شدند.  گسترش فرهنگ عمدتا از طریق دیدگاه‌های تاریخی و سیاسی انجام می‌شد که می‌توان گفت عمدتا از طریق احساسات و تصاویر آشنایی بود که فیلمسازان ارائه می‌کردند و پرایم از آنها به عنوان علاقه‌ای وافر به بازگشت به خانه، خیابان‌ها، کافه‌ها و کتابخانه‌ها یاد می‌کند. یک محل خاص مد نظر نیست بلکه آنچه مورد توجه است نفس بازگشت است که از پشت حصار تبعید به فاصله مکان و زمان می‌اندیشد. زنده نگه داشتن فرهنگ شیلی طی حکومت پینوشه تا حد زیادی مرهون تبعید این فیلمسازان بوده است. موفقیت آنها در شیلی موجب شد راه بازگشت به خانه هموار شود و موفقیت‌های حرفه‌ای و شغلی هم در دوران پینوشه و هم پس از او کسب کنند. انتقادات طبقاتی و سیاسی، به تصویر کشیدن رخدادهای سیاسی و تاریخی و یادآوری همبستگی ملت شیلی و میل به بازگشت همه و همه موجب شد مفهوم فرهنگ تا پایان حکومت پینوشه در سال 1999 باقی بماند.
 


Page Generated in 0/0064 sec